-
فرهنگ مصرفزدگی!
پنجشنبه 14 شهریور 1387 01:13
اصولا میگن که ما ایرانیا از زمان همکاری فرهنگی بین شاه و آمریکا دچار فرهنگ مصرفزدگی شدیم. بعد میان برا خودشون کلّی هم مثال و نمونه و اینا ردیف میکنن: مصرفزدگی در تغذیه، مصرفزدگی در بحث انرژی و غیره. امّا هیچکس نمیآد بگه که ما توی دوستی و رفاقت هم دچار فرهنگ مصرفزدگی هستیم! جدیدا به این پی بردم که چقدر ما در...
-
دامان پاک تو از هر گنه بری ...
چهارشنبه 13 شهریور 1387 00:37
ای آن که لشکری از دل تباه توست هر سو که بنگری آغاز راه توست از جام باده ها مست اند مردمان در جام بنگری مست نگاه توست دامان پاک تو از هر گنه بری کشتار عاشقان تنها گناه توست پیش سپاه تو سر خم کند فلک تسخیر هر دلی عزم سپاه توست دل می شکست و من وامانده در عجب چون بشکند دلی کاو در پناه توست در هجرت آسمان خون گریه میکند...
-
الاول الآخر
سهشنبه 12 شهریور 1387 00:00
و اما بعد، یقول الانسان کذا و کذا حدث لی و لذلک ما کنت علی من القوة حتی قلیلا. و یقول قایل فارس: به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم بیابان بود و آب سرد و تابستان و استسقا (بدخل او تصرف کلمة او کلمتین) و هو یعنی کان المداخل کثیرا جدا و ما اقدر ان استقیم. و اذا یجری الفعل هو فاعل، بلافصل و انفکاک. و الله یعرف...
-
A Prayer in Java
دوشنبه 11 شهریور 1387 14:01
این آپ یه مقدار فهمیدنش سخته. من خودمم نمیدونم چی بوده هدفم. package ir.tehran.milad; import higherup.in.*; public class RequestToken extends Request { private Status internalStatus; private Self self; protected Status getInternalStatus() { return new Status("Happy"); } private void setInternalStatus(Status...
-
میان دل تو ببین کز غمت چون است!
یکشنبه 10 شهریور 1387 23:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 میان دل ز شور تو باز طوفانی است که دل دوباره طالب آن چهر روحانی است هوای آسمان دل اردیبهشتگون است که شیشهٔ بغضم شکست و سینه بارانیست فغان که از قفسم دم برون نمیآید نفس چو خستهٔ از گریههای پنهانیست اگر دلم رمیده ز کف جای حیرت نیست بدون تو گر...
-
جهان دورت نمیگردد!
شنبه 9 شهریور 1387 09:00
برخی از ما آدمها، گاهی چنان خودمون رو خوب میبینیم که اگه گالیله پونصد سال پیش مرکز گردش منظومه شمسی رو اعلام نکرده بود فکر میکردیم خورشید دور ما میگرده و شب و روز به خاطر ما وجود داره. گاهی چنان در خیر اندیشی برای دیگران غرق میشیم و اونا رو چنان محتاج التفات میدونیم که به خودمون اجازه میدیم فراموش کنیم که ما هم...
-
برای خواهرم
شنبه 9 شهریور 1387 08:59
یادش به خیر همهٔ آن روزهای بچهگی که با هم عروسک بازی میکردیم و گاهی دعوایمان میشد و تو مرا میزدی و من دستانت را چنگ میگرفتم! (که هنوز هم ناراحت میشوم وقتی جای بعضیهاشان را روی دستانت میبینم) یادیش به خیر همهٔ ناراحتیهامان که با هم کشیدیم و با هم تحمل کردیم. یاد آبلهمرغانی که به خانه آوردی و با هم یک هفته...
-
بدون عنوان!
چهارشنبه 6 شهریور 1387 15:02
آقای گ. قصد داره که توی اداره چ. استخدام بشه. اتفاقاً آقای پ. هم همین قصد رو داره. آقای گ. بعد از مراجعه به اداره متوجه میشه که احتیاج به کسب مدرک رشتهٔ ژ. در یکی از دانشگاهها داره. در هنگام خروج آقای پ. رو میبینه که سعی داره با آویختن دستش به دامن یکی از کارمندان اداره یه جوری به داخل راه پیدا بکنه. آقای گ. سعی...
-
تو خود حجاب خودی ...
سهشنبه 5 شهریور 1387 00:04
در شب ظلمت جهان، روی تو آفتاب من پردهٔ جان خستهام جمله شده حجاب من بود امید عافیت جان در احتضار را زلف تو سایه گسترد بر تب و التهاب من هر چه عِقاب میکنی فایدهای نمیکند گشته سپهر چشم تو، طائر آن عُقاب من گه که به خواب میروم بوی تو میکِشد مرا زآنکه تو جلوه میکنی هر نفسی به خواب من در ره خال و خطّ تو گرچه نبود...
-
من پسر ایشان هستم
یکشنبه 3 شهریور 1387 01:47
تو: اعلامیهٔ قبولیهای یک آزمون استخدام را که تصادفاً در خیابان به آن برخورد کردهای نگاه میکنی: به نام پدر، پسر و بقیه بدینوسیله اسامی قبولشدگان آزمون استخدام در شرکت وزین «ق.ز.» اعلام میگردد: ۱. الف. قرچوکزاده ۲. ق. بیاعتماد ۳. ب. قرچوکزاده ۴. خ. خمیدهپشت ۵. ژ. قرچوکزاده ۶. چ. کلاهبهسر ۷. گ. قرچوکزاده به...
-
گرم یاد آوری یا نه ...
شنبه 2 شهریور 1387 23:51
به جز از یاد تو ای دوست، نباشد یادم من همان ساکن رسوای خراب آبادم سرّ عشق است که هر دم بدهد بر بادم فاش میگویم و از گفتهٔ خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم داغ عشقت چه گوارا بود و سوز فراق بوی مویت ببرد هر دمم از کو به عراق چه خوش است این ز همه تلخترین باده و راق طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق که در این...
-
تقلب نکن آقاجون!
جمعه 1 شهریور 1387 04:05
واژهٔ زیبای تقلب اصولا خیلی معنا میتونه در ذهن آدم ایجاد بکنه. از کپی برداری از آثار دیگران گرفته تا تقلب سر امتحان (یعنی کپی برداری از اثر امتحانی دیگران!) اما من میخوام فعلا فقط در مورد تقلّب امتحانی بنویسم. اولین چیزی که برای تقلب میتونه به ذهن آدم برسه دزدیه. اما مهمتر از اون، معناییه که این دزدی داره. یعنی...
-
شازدهٔ بزرگ!
پنجشنبه 31 مرداد 1387 17:42
بچه که بودم، شازده کوچولو را زیاد دوست نداشتم. منظورم وقتی است که تازه سواددار شده بودم و میخواستم اولین کتابهای عمرم را بخوانم. یکی از چیزهایی که حسرتش را میخورم ایناست که چرا زود سواد یاد گرفتم؟ وقتی رفتم مدرسه، خواندن و نوشتن را بلد بودم. یادش بهخیر! سر کلاسها میرفتم زیر میز، و از ریز تا درشت برای خودم...
-
آرزوی های یادگیری من!
پنجشنبه 31 مرداد 1387 01:02
از وقتی عقلم میرسیده، همیشه دوست داشتهم این چیزها را یاد بگیرم: زبان فرانسه: چون بسیار قاعدهمنده و مطالعهٔ قواعدش (نه که خیلی هم مطالعه دارم!) منو یاد زبان عربی میندازه که اونو هم از همین نظر دوست دارم. احساس میکنم خوندنش برای ذهن مثل ورزش میمونه. زبان آلمانی: چون زبان اکثر فلاسفهٔ دنیاس. تلفظ صحیح لغات انگلیسی...
-
یک ذره صبر هم به من بیقرار بخش ...
چهارشنبه 30 مرداد 1387 01:13
اگر در کویر بگردید، گیاهان کمی مییابید که به رغم شرایط صعب، ذات گیاهگونهٔ خود را حفظ کنند و به تیرهٔ کاکتوسها نپیوندند. یکی از این گیاهان، گیاهی است بغایت تلخ، که گاهی رنگش به زردی میزند. این گیاه، صبر نام دارد. نام دیگر این گیاه اَلوا (alva) یا اِلوا (elva) است. [۱] ز خشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز ز تلخی...
-
رنگ وبلاگنویسی
دوشنبه 28 مرداد 1387 21:20
آنچه شروع کرده بودم ... یادداشتهای روزانهٔ یک موجود زنده بود. آنچه شروع کرده بودم، گریزی بود از حبس تناقضات. آنچه شد ... چیزی نبود که شروعش کرده بودم.وقتی این وبلاگ را گشودم، هدفم چیزی جز وبلاگنویسی بود؛ معنایش هم برایم جدای از آن بود. آن موقع، یادداشتهایم مستقل از خودم بیمعنا بودند و مخاطب را در خود شرکت...
-
مثبت نگری و مثبت ننگری!
دوشنبه 28 مرداد 1387 00:04
اصولا فرق این که مثبت نگاه کنیم به قضایا، یا منفی نگاه کنیم بهشون، در عکس العمل ما نسبت به وقایع مشخص میشه. مثلا اگه یه نفر هر وقت سرتو برمیگردونی پشت سرت باشه، با بدبینی میتونی بگی داره تعقیبت میکنه، بعد دچار استرس بشی، عرق کنی، خودتو ببازی و ... . اما اگه همین قضیه رو خوشبینانه نگاه کنی، میشه این که طرف صرفاً...
-
نیمهٔ شعبان مبارک باد!
یکشنبه 27 مرداد 1387 00:01
شاید امروز دگر جلوه نمایی شاید و از این چهره غباری بزدایی شاید از خم محوترین کوچه پدیدار شوی سوی این شهر پر آشوب بیایی شاید در کدامین بلدی گام زنی با چه کسی؟ دیده ام روی تو یک لحظه به جایی شاید! درب آن خانه کزو شیر ژیان بیرون شد گر بیایی نفسی بازگشایی شاید الغرض فتنه ز ایّام جهان برگیری می شود شمس جهان باز برآیی شاید؟...
-
ز عشقت بینصیباند و نمیدانند پیدایی!
شنبه 26 مرداد 1387 05:15
بدون مقدمه شروع میکنم: صاحب /saaheb/ [عربی] ۱- معاشر، همصحبت، همنشین، یار ۲ - همراه، همسفر ۳- خداوند چیزی، مالک چیزی، مالک ۴ - وزیر، خواجه .... [۱] به معنای صاحب دقّت کردین؟ خوب خوندینشون؟ حالا معاشر میدونید یعنی چی؟ معاشر /moasher/ [عربی: معاشرت] ۱- با کسی زندگی کننده. ۲- یار، رفیق، دوست. [۲] خب، اینم از معاشر....
-
ای آنکه لشکری از دل تباه توست ...
جمعه 25 مرداد 1387 13:51
یا شاعر نفسی و یا شاعر بنفسی! یا من هو الواجد و الموجود! چهگونه وصف کنم تو را، که هر نفسم از همان یک نفس توست، و هر نفست را بیشمار نفس! چه گویمت، که نامت در دل جان و به هر زبان جاری است ! ای نامت از دل و جان در همه جا به هر زبان جاری است عطر پاک نفست سبز و رها از آسمان جاری است نور یادت همه شب در دل ما چو کهکشان...
-
شاید اگر ...
پنجشنبه 24 مرداد 1387 18:07
یک داستانچهٔ چرت، که دلم میخواست بنویسمش، پس نوشتمش. دست کوچکاش را نرم در دست گرفته بود و آرام آرام از پی خود میکشیدش. دیگر گرمایی از آن دستها احساس نمیشد. شاید چون دیگر رمقی نبود. شاید هم چون آن دستها از سرما ترک خورده بودند و دانههای جادویی برف نوک انگشتها را تغییر رنگ داده بودند. کاغذ آبی رنگ و رو رفته را...
-
تازه با پول تو جیبیهایت چه خریدهای؟
چهارشنبه 23 مرداد 1387 18:12
تازگیها با پول توجیبیهایت چه خریدهای؟ آخرین مدل گوشی موبایل را که پارسال برایت خریده بودند امسال هم عوض کردهای؟ آیا جدیدا مسئلهٔ بنزین مشکل شده برایت؟ احساس میکنی کمبود زندگیات را در چنگ خود نگه داشته؟ اگر میتوانی تاوان حقیقت را بدهی، این را ببین! در سال 2006، حدود 58 درصد از کل آمار مرگ و میر در دنیا، مربوط...
-
نمیل حیث یمیل
چهارشنبه 23 مرداد 1387 00:25
پیشاپیش از در هم برهمی و سرگردانی این مطلب عذر میخوام. حتما این جمله به گوشتون خورده که «نحن ابناء الدلیل». و شاید ادامهاش را نشنیده باشید که «نمیل حیث یمیل» (ما زادگان دلیلیم و به همان جایی میرویم که او راهنماییمان کند) این جمله از دید من، فقط بیانیه از یه حقیقت آشکار و بدیهی؛ اینکه انسان تا وقتی که بتونه...
-
ان الانسان ...
سهشنبه 22 مرداد 1387 07:31
تا به حال شده بشینید و بدجوری به گذشت عمر حسرت بخورین؟ مطمئنا شده. من خیلی اینجوری میشم. مخصوصا وقتی که شعر در قطار ژالهٔ اصفهانی رو میخونم. از اونجایی که پستم طولانی میشد و میدونم بعضیها با دیدن این پستها کلا بیخیالش میشن، یه کاری کردم که اگر اینجا رو کلیک کنید، بتونید شعر رو ببینید و در غیر این صورت نشون...
-
ان الله لا یغیرما بقومٍ حتی یغیروا ما بانفسهم
دوشنبه 21 مرداد 1387 16:39
انسان دستخوش تغییر است. هیچ بشری نیست که همان گل پالودهٔ اولیّه باشد وقتی که در 70 سالگی سر بر بالین مرگ میگذارد. امّا معمولا نوستالژیای انسانی، او را بر این باور نگاه میدارد که اگر مثلا شادی دیگر به صورت ذاتی به سراغش نمیآید، اگر عادت کرده به غمخواری، وجودش رو به افول گذاشته. فکر میکند اگر تغییر کرد، باید همّش...
-
بدانید و آگاه باشید ...
دوشنبه 21 مرداد 1387 01:33
تا به حال فکر کردید اگه امامتون، پیشواتون، ازتون طلب کمک بکنه چی میگین بهش؟ تا به حال فکر کردید که اگه ازتون یه چند تا کار بخواد چی کار میکنید در جوابش؟ تا به حال فکر کردید که ممکنه یه امام، خودشو، دلبستگیهاش رو و آمالش رو براتون تعریف کرده باشه؟ اصولا وقتی نهج البلاغه رو میخونم، احساس نمیکنم که باید براش...
-
رپرتوآر سنّتی: ای موسی جان!
یکشنبه 20 مرداد 1387 01:57
پیشدرآمد با من صنما دل یکدله کن / گر سر ننهم آنگه گله کن مجنون شدهام از بهر خدا / زان زلف خوشت یک سلسله کن ای موسی جان! چوپان شدهای / بر طور درآ ترک گله کن درآمد «ربّ اشْرَح لی صَدری و یَسّرْ لی عَمری وَ احْلُل عُقدَتاً مِن لِسانی یَفقَهُ قَوْلی ...» بیان در لغت، لفظ «سعه» به معنای گشادگی و قدرت و طاقت و از این...
-
حجرط
شنبه 19 مرداد 1387 02:22
هجرت از سلمان پرسیدند «چه در کوله بارت پنهان کرده ای؟» سلمان پاسخ داد: «پیامبر خدا را!» قاصدان چهل قبیله خندیدند و او را رها کردند، بی خبر از این که پیامبر در کیسهٔ روی دوشش پنهان بوده! +++ حجرت چون به پیامبر گفتیم ایشان را رهنمودی ده و رهسپار شو، پیامبر مرحمت خوست و ایشان را دعا کرد و گفت بگذار از کرده شان مطمئن...
-
آه
پنجشنبه 17 مرداد 1387 00:03
پیرمرد، آهی کشید و پکی عمیق به سیگارش زد. از لای انگشتهای ورمکردهاش دانههای درشت تسبیح سنگی را که به یاد بازی روزگار بیهدف میچرخیدند و روی هم میافتادند میشد دید. نگاهی دیگر کرد به خرت و پرتهایی که جلوی در مغازهاش با وحید تلنبار کرده بودیم و با پاهای واریسدار و خستهاش رفت سمت دخل. مشتی رجب، همانطور که...
-
و لعلّکم تشکرون ...
چهارشنبه 16 مرداد 1387 03:50
در وبلاگ تلخ یا شیرین بود که مطلبی دیدم تحت عنوان «قدر دونستن؟» . همین شد که تحریک شدم از شکر و قدردانی بنویسم. اوّل راه ارتباطی ما با معبود، در کمترین سطحش - که میتونه تا منتهای تعالی همراه ما باشه، به شرطها و شروطها - کتاب خداست، قرآن. در آیات بسیار زیادی داریم که از شکر و یا قدر صحبت به میون آمده. مثلا: « واللهُ...