یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

خوب می‌دانی ...

تو:

تو دیگر این روزها خوب می‌دانی به چه زبانی باید حرف زد با من. دیگر خوب می‌شناسی چگونه بگویی که قبول کنم. چه بگویی تا جواب مثبت بگیری. تو این روزها، خوب خوب خوب می‌دانی که چه‌طور باید بازی کرد. دیگر قاعده‌هایش را خوب می‌شناسی. مقدّمات بازی را هم خوب بلدی.

من هم می‌دانم.

او:

تو خوب می‌دانی این روزها، که از دست دادمت، هر چند نمی‌خواستمت. حتّی اگر در دلم، پرنده‌ای آواز می‌خواند، تو خوب می‌دانستی. چرخ می‌خوردی با من و من با تو نبودم. آن روزها که در من بودی و من باک از هیچم نبود، اگر می‌دانستم این داس را بر خرمن خواهی نشاند، نبات وجودت را مزّه نمی‌کردم. و اگر حتّی همین امروز هم ...

من امّا، هیچ نمی‌دانستم.

ادامه مطلب ...

داف

- سلام.

- به سلام گلناز جون! چه‌طوری؟

- خوبم. تو خوبی؟ خبرای جدید رو شنیدی؟

- کدومشو می‌گی؟

- ای بابا! نشنیدی!؟ من شدم داف رضا .... . 

- نه بابا! شوخی می‌کنی؟ خوش به حالت!


وقتی این مکالمه رو که هیچ سعی‌ای در مخفی کردنش از بقیه صورت نمی‌گرفت می‌شنیدم، افکار زیادی توی سرم می‌چرخید. هر چی می‌گشتم، معنای خوبی برای «داف» پیدا نمی‌کردم که باعث بشه دخترای دانشگاهمون با هیجان اونو به خودشون اتلاق کنن. باز اگه یه پسری این کلمه رو به کار می‌برد، شاید انقدر برام عجیب نبود.

به راستی، لغت داف یعنی چی؟

ادامه مطلب ...

فاجعهٔ اقتصادی

پیش‌نوشت: داستان‌چهٔ زیر اندکی تخصّصی می‌باشد. در صورت لزوم جهت آگاهی از مطالب تخصّصی مربوطه به ادامهٔ مطلب مراجعه کنید.

سریع‌ترین ربات اپراتور جهان، یک فاجعهٔ اقتصادی بود. چرا که این ربات چندین میلیون دلاری در هر ثانیه شش هزار حرف تایپ می‌کرد.

ادامه مطلب ...

دلم می‌خوااااد!

دلم یه کار هیجانی دیوانه‌وار می‌خواد! مثلاً دلم می‌خواد برم یه جلسه هم که شده چتربازی!

یا مثلاً زندگی رو ول کنم و برم یه ماه توی دشت و صحرا، بشم صحرانورد.

یا مثلاً برم یه سفر دور دنیا در n روز.

یا مثلاً موبایلمو پرت کنم پایین توی خیابون.

یا مثلاً برم به احمدی‌نژاد رأی بدم و بخندم به خودم و بقیّه.

یا مثلاً وقتی استاد فلانی که ازش لجم در اومده می‌خواد بره سر کلاس براش جفت‌پا بگیرم.

یا مثلاً بپرم خودم از پنجره پایین.

یا مثلاً به طور رندوم به یکی از دخترای دانشکده بگم: «هی فلانی، من عاشقت شدم.»

یا ...

شما از این کارا دلتون نمی‌خواد بکنید هیچ؟!

کتاب پیش‌نهادی

اگر داستان‌های سورئال می‌خوانید هم حتّی چیزی مطابق سلیقهٔ شما در این مجموعه پیدا می‌شود. حتّی برای شمایی که مادربزرگ پیرتان عادت دارد موقع فیلم دیدن با بد و بیراه گفتن به شخصیّت بد فیلم اعصابتان را خراب کند هم این داخل چیزی پیدا می‌شود.

مخصوصاً اگر چون من شیفتهٔ درک و مطالعهٔ پدیدهٔ مرگ هستید، این کتاب کتابی است بسیار خواندنی.

البتّه از همین الآن بگویم، اگر از آن‌هایی هستید که حوصلهٔ فکر کردن به آن‌چه که منظور نویسنده است را ندارید و عادت کرده‌اید که داستان را درسته تحویل بگیرید، اصلاً سراغ این کتاب نروید.

امّا مجموعاً «بازی عروس و داماد»ِ «بلقیس سلیمانی» ارزش حدّاقل یک‌بار خواندن را دارد.

ادامه مطلب ...