یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

پایان

با سلام به همهٔ آن‌هایی که در این مدّت مطالب من را می‌خواندند.

ضمن تبریک ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن، وبلاگ ما بسته شد! :دی

اگر قصدی بر نوشتن بود، از همین‌جا با خبر خواهید شد. از این‌که تا همین الآن هم با من بودید، بسیار سپاس‌گزارم.

۱- روایت آخر

و این روایت آخر من است. چند نکته را به عنوان نکات ضروری ذکر می‌کنم:

۱. هر آن‌چه در این وبلاگ آمده، از آن‌جا که تنها بیان من از عقاید شخصی خودم است (که اگر در جایی چنین نباشد، حتماً ارجاعی مشخّص آمده) به هیچ وجه قابل استناد نیست. (قابل توجّه آقای دانشجوی محترم دانشگاه علم و صنعت که تحقیق معارفش (!!) رو از روی مطالب من نوشته!)

۲. اگر مبحثی به شکل خاصّی مطرح شده، بیان‌گر هیچ چیز به خصوصی نیست. مثلاً مطلبی که در مورد حجاب در چهار قسمت با عنوان «در آیات» منتشر کردم، صرفاً عللی هستند که من برای نشان دادن قابل زیر سؤال رفتن فلسفهٔ حجابی که برای ما تبیین می‌کنند نوشته‌ام. من به هیچ وجه «مخالف» و «معاند» با حجاب نیستم.

۳. خیلی از این‌هایی که نوشته‌ام، ممکن است به خواننده‌ها القا کند که عجب آدم روشن‌فکری که این درد و مرض‌های اجتماعی را می‌شناسد که به این شکل آن‌ها را نوشته. مثال آن مطلب «نسخه» است که درمورد حرف‌های توخالی و پوچ و اظهارنظرهای مزخرف مردم نوشته شده. لازم به ذکر است که اگر این‌ها را نوشته‌ام، به خاطر این است که خودم به آن‌ها مبتلایم.

۴. در این مدّت دوستان بسیار خوبی برای خودم پیدا کردم، که بعضی‌هاشان را نتوانستم نگه دارم. امیدوارم اگر کسی از دست من ناراحت شده مرا ببخشد.


چند آمار وبلاگی:

۱. حدود ۹۰ درصد از بازدیدکنندگان من از کشور ایران به این وبلاگ آمده‌اند. سایر بازدیدکنندگان از جاهای مختلفی آمده‌اند؛ مثل: امریکا، انگلیس، ایتالیا، هند، چین، مالزی، تانزانیا (!)، مراکش، عراق، افغانستان و غیره.

۲. از ۱۵ هزار بازدید صورت گرفته از این وبلاگ، حدود ۲ هزار تا به شکل غیر مستقیم وارد وبلاگ شده‌اند. حدود ۵۰۰ نفر از این بازدیدکنندگان به وسیله موتورهای جست‌وجوی اینترنتی مثل گوگل به این وبلاگ آمده‌اند که برخی کلمات جست‌وجو شده عبارتند از: طسم، زنده گی، زنده، موجود زنده، حبل الله، داف، افزایش رنکینگ وبلاگ (!)، شازده کوچولو، تفسیر شازده کوچولو، جغرافیدان در شازده کوچولو، coco jambo، مثبت نگری، سعهٔ صدر، داف یعنی چه؟، تحلیل شازده کوچولو، اسم انواع کاکتوسها، من زهر تنهایی چشان، بائوباب، خلاصهٔ شازده کوچولو، هجرت، بی شعور (!!) و غیره.

۳. پربازدیدکننده‌ترین مطالب وبلاگ: «در آیات ... (۲)»، «داف»، «شازده کوچولو (۵)»، «حجرط»

(نوشته شده در ۲ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)

۲- ادب

نمی‌دونم چرا این‌جوری شده دوستی‌های ما؟ داشتم بعد از مدّت‌ها امروز با دوستام حرف می‌زدم. هی یکی‌شون یه جمله‌ای می‌گفت و بقیه می‌خندیدن. خود جمله هیچ معنایی نداشت، ولی بیان‌گر معنا یا در واقع یه ایهام جنسی و رکیک بود. برام اصلاً قابل درک نبود که چرا باید دوستای من، دوستای بچه‌مثبت من، کسایی که شاید اوّل دبیرستان با فکر کردن به هم‌چین چیزایی تا بناگوششون سرخ می‌شد، به هم‌چین چیزایی بخندن؟

بعد یه خورده بیش‌تر فکر کردم، دیدم اصلاً بحث ربطی به دوستای من نداره؛ توی کلّ جامعه‌مون همینه. حتّی مرز پسر و دختری هم نداره.

توی دانشگاه که می‌ری - اونم دانشگاه ما که بچه‌هاش از این نظرا نسبتاً شوتن - دختره به پسره می‌گه: سلام ...ای، چه‌طوری؟ پسره هم بهش می‌گه خودت که خوبی، ...ات چه‌طوره؟

و بعد هم هر و هر می‌خندن. این آیا روش درستیه برای گرم کردن یه جمع دوستانه؟

ادب و تربیّت اینا وقتی اینه، ادب و تربیّت بچه‌هاشون چی می‌خواد بشه؟ واقعاً نسل بعدی بچه‌های جامعهٔ ما می‌خوان پرچم‌دار چه‌جور رفتار و منشی بشن؟ من یکی که از الآن برای آیندهٔ بچه‌هایی که ندارم احساس خطر می‌کنم؛ برای دوستاش، برای وضع اقتصادی‌ش، برای ... . ولی از همه‌چیز بیش‌تر نگران دوستاشم.

خدایا، یه کمکی بکن و این ادب و تربیّت رو به جامعهٔ ما برگردون.

(نوشته شده در ۳ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)


پس‌نوشت: در همین راستا نگاه کنید به پست «ادب امروزه ...» از وبلاگ «نوشته‌های یک نویسندهٔ دیوانه» که شاید بهتر از این هم موضوع رو مطرح کرده باشه. و شاید هم بهتر باشه چون از زبون یه دختر نوشته شده تا ببینید که مرز جنسیّتی نداره این قضیه.


۳- مادر

چه‌گونه از تو تشکّر کنم به خاطر همهٔ آن‌ها که برایم کرده‌ای؟

چه‌طور شکر آن چیزی را بگویم، که شاید حتّی برای به یاد آوردنش بیش از حدّ کوچک باشم؟

این تو بودی که از اوّلین لحظهٔ زندگی‌ام مرا با درد به جان خریدی و با مهر و محبّت بدانجایی رساندی‌ام که بتوانم تو را بفهمم.

روزت مبارک!

(نوشته شده در ۲۴ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)


پس‌نوشت:

در ضمن روز زن هم برای خانم‌های خوانندهٔ وبلاگ مبارک باشه.

۴ - انتخاب

شاید مهم‌ترین خبر این دو سه ماه آینده، همین انتخابی باشه که پیش رو داریم. شاید نه همه‌مون، ولی عدّهٔ کثیری‌مون می‌خوایم در این انتخابات شرکت کنیم و یا حدّاقل نظری هم برای خودمون داریم.

وقتی ازمون می‌پرسن به کی رأی بدیم، آیا رأی بدیم یا نه، و از این دست سؤالات، کلّی دلیل برهان داریم برای این که بگیم ما درست فکر می‌کنیم.

امّا آیا تحمّل مواجه شدن با این واقعیّت رو داریم که کسی چیزی جز انتخاب ما رو تأیید و تصدیق کنه؟

آیا می‌تونیم این رو بپذیریم و باهاش کنار بیایم که در انتخابات پیش رو، کسی رئیس جمهور بشه که ما تأییدش نمی‌کنیم؟

آیا اگر واقعاً با رأی اکثریّت مردم، کسی رئیس جمهور بشه که ما نمی‌پسندیم، مردم رو یک مشت احمق خواهیم دونست که فریب یک مشت تبلیغات رو خوردن؟

یا تحمّلش خواهیم کرد و به مردم به عنوان افرادی که با نظر و اندیشهٔ مستقلّی شخصی دیگه رو انتخاب کردن، احترام خواهیم گذاشت؟

شاید این انتخابات، از این نظر آزمایش شخصی خوبی باشه.

به امید اون که کسی که اصلحه، با صداقت و توسّط مردم انتخاب بشه.

(نوشته شده در تاریخ ۲۱ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)


پس‌نوشت:

در همین خصوص به این پست رایان توجّه کنید. البتّه این مطلب پیش از خوندن اون نوشته شده، ولی ارتباط خوبی بینشون برقراره.