یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

و لعلّکم تشکرون ...

در وبلاگ تلخ یا شیرین بود که مطلبی دیدم تحت عنوان «قدر دونستن؟». همین شد که تحریک شدم از شکر و قدردانی بنویسم.

اوّل راه ارتباطی ما با معبود، در کم‌ترین سطحش - که می‌تونه تا منتهای تعالی هم‌راه ما باشه، به شرطها و شروطها - کتاب خداست، قرآن.

در آیات بسیار زیادی داریم که از شکر و یا قدر صحبت به میون آمده. مثلا: «واللهُ أخرجکم مِن بطونِ اُمَّهاتِکُم لاتَعلمونَ شیئاً و جعل لکم السَّمعَ و الابصارَ و الافئدةَ لعلَّکُم تشکرونَ» [نحل 78] 

البتّه از این آیات در قرآن زیاد داریم، امّا این آیه رو به منظور خاصّی انتخاب کردم.

حالا این که می‌شه در معنای ظاهری که از خدا تشکّر کنید. این قابل قبوله تا حدودی. امّا جاهای دیگه‌ای داریم که به خدا صفتی به اسم «شکور» داده شده. پس آیا استنباط ما از لغت شکر درست بوده؟ آیا خدا شکرگزار بندهٔ خودشه؟

مسلّما عقل سلیم به ما می‌گه نه.

اون‌طور که از ترتیب و تقدّم و تأخّر آیات برمی‌آد، به خداوند شکور گفته می‌شه، از اون‌جا که بین فاسق و مؤمن تفاوت قایل می‌شه: «هَل یَستویِ الّذینَ یعلمونَ و الَّذینَ لایعلمونَ؟»

در واقع، می‌شه گفت خدا شکوره، چون قدر بنده‌های مؤمن‌ش رو می‌دونه.

این‌جاس که واژهٔ شکر، با واژهٔ قدر گره عجیبی می‌خوره.

پس قاعدتا می‌شه گفت که شکر نعمت رو گزاشتن، یعنی قدر اون رو دونستن. حالا سؤال جدیدی که پیش می‌آد اینه که «قدر دانی چیست؟»

از قدیم، قدما بر این نظر متّفق بوده‌ن که قدر هر چیزی رو دونستن، برای بندگان، یعنی استفادهٔ اون چیز در به‌ترین راه ممکن. یعنی استفاده از نعمت در حدّ غایت مقدّرش.

حالا شکر «دست» چیه؟ شکر «پا» چیه؟ هدف از آفرینش چشم و گوش چیه؟ چرا خدا می‌گه «و جعل لکم السمع و الابصار ... لعلکم تشکرون»؟

آیا خدایی که به ما می‌گه از چشم و گوش درست استفاده کنین، نباید به ما بگه استفادهٔ صحیح اونا چیه؟ در واقع، خدا به ما این رو هم گفته. فقط باید بگردیم.

«قُل انظُروا ماذا فی السّمٰوات و الارضَ ...» [یونس 101]

امیدوارم برداشت خودم رو از موضوع قدر و شکر رسونده باشم. البتّه، ناگفته نماند که می‌تونم ادّعا کنم این مطلب خلاصه‌ای عادلانه از بحث شکر در کتاب «فلسفهٔ شناخت» شهید مطهّریه.

نظرات 23 + ارسال نظر
زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:07 ق.ظ

هورا ... بازم اول
مام دلمون به همین خوشه دیگه

دچار کف کردگی مفرط می‌شویم!!!!
من هنوز پست نکردم آخه! شما چه شکلی نظر می‌نویسی! حالا درسته که پست کردم، ولی نظر دادن به این سرعت؟!
منم دلم به این خوشه که شما دلتون خوشه که نفر اول وبلاگ من کامنت می‌ذارین!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:22 ق.ظ

wow
چه سریع جواب دادین بابا
من هنوز تازه رفتم مطلبتونو خوندم بیام بنظرم !!!
خوب حالا میگم !

اول : نمردیم و محرک انگیزه شدیم واسه ملت ! صندوق سوژه ساز البت ... یکی از بروبچ بود که هردفعه نصیحتش می کردم ( حالا نصیحت که نه ، گاهی یه اشتباهاتی میخواست مرتکب بشه ، با عقل ناقص خودم یه تیکه ای می پروندم ) دفعه بعد می دیدم همون تیکه ای که پروندم شده انگیزه شعر بعدیش ! آپش می کرد تو وبلاگش ... ما هم حالشو می بردیم !!!
بگذریم ...
-------------------
دوم :من منظورم قدر شناسی از خدا نبود ، چون خداییش هیچ کدوممون نمی تونیم شکر نعمتهای خدا رو به جا بیاریم ، همون قضیه « در هر نفس دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب ... » و غیره ! من ادبیات زیاد تو خونم نیست ! واسه همین حرفای قلمبه سلمبه جناب روح و جناب شما تو کَتَم نمیره به زبونمم نمیاد !
منظور من همین روابط ساده انسانیه !
بارها شده تو نت ، یا تو زندگی ، میخواستم یکی رو خفه کنم ! بعد یادم افتاده طرف فلان جا ، فلان چیزو یادم داده ! یا فلان حرف خوبو به من زده بوده ! اینه که از رفتار ناهنجارم چنان شرمنده میشم که پیش خودم ، میخوام آب شم برم تو زمین .
اینه که می گفتم ، کاش قبل از قضاوت های عجولانه و رفتارهای ناهنجارم ، یادم بیفته که به چه کسی ، چقدر مدیونم .
-------------------
سوم : رشته شما ادبیاته یا الهیات که اینهمه سخت سخت می نویسین و من یکی تو فهمش کم میارم ؟

اول. اصولا من زیاد شده از این ور و اون ور انگیزه بگیرم. مطلب شمام برام جالب بود. خصوصا این که قدردانی رو از یه نگاه دیگه بررسی کرده بودین.
دوم. منم چون شما اون قسمت رو گفته بودین و تقریبا با اکثر حرفاتون موافق بودم، دیگه دوباره گویی نکردم، فقط لینک مطلب شما رو دادم، و خودم چیزای دیگه رو گفتم.
سوم. رشتهٔ من کامپیوتره. اما ادبیاتیا رو دوست دارم!!

روح مجهول یک اواره چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:31 ق.ظ

لغت نامه دهخدا
شکور - [ av ] - [ ]
آوا : ش َ
نوع لغت : ع ص
فینگلیش :
شرح : مرد بسیارشکر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سپاس دارنده . (مهذب الاسماء) مرد بسیارسپاس . (ناظم الاطباء). سپاس دار. (دهار) (تفلیسی ). مرد بسیار سپاسدار. سپاسدارنده . سخت سپاسگزار. بسیار سپاسگزار. آنکه زیاد ثنا کند. (یادداشت مولف ). آنکه خود را از سپاس گفتن عاجز بیند، و برخی گفته اند: شکور کسی است که همه توانایی خود را در ادای شکر با دل وزبان و اعضای بدن از راه اعتراف و اعتقاد بکار بنددو باز برخی گفته اند که شاکر کسی است که بر رفاه سپاس گوید، ولی شکور کسی است که بر بلا سپاسداری کند. و دیگری گفته شاکر بر عطای الهی شکر گوید، ولی شکور بنده ای باشد که اگر از جانب حق بخشش و عطیه ای هم بدو نرسد باز سپاسگزاری کند. (از تعریفات جرجانی ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
خوب عربی رو از همه درسها بیشتر یاد داشتم از همه سریعتر فراموش کردم!!
(کلا معنای این مشتقات و افتراقشان از یادمان رفته است!)
در قران هم برای خدا لفظ شکور به کار رفته؟ایه رو بیارید لطفا که تفسیرشو ببینم
این یکیو خیلی خوشم اومد..
خدا تنها معشوقیه که در ان واحد عاشقه و هیچ وقت خیانت نمیکنه ...یعنی ما سپاس بگیم اون خیلی خیلی سپاس سپاس ما رو به جا میاره!
زکات علم نشر ان است!
و برای اندام های ما و هر نعمتی همانطور که گفتید درست و در " صراط مستقیم" به کار گرفتنش!
چشم : همونی که گفتید ، و " غض" در برابر نامحرم
در بوستان در این باره بیت قشنگی اومده
تو گر شکر کردی که با دیده ای
وگرنه تو هم چشم پوشیده ای .

درواقع ظاهر چشم هم نمیشه گفت فقط مهمه .چشم دل هم مهمه که اگه در صراط مستقیم نباشه خدا بر اون " مهر" قرار میده همینجاست که خدا لفظ نا بینا رو برای افرادی که به راه نیومدن به کار برده یعنی شاید ظاهری بینایی رو نگیره ولی اون " روح" بینایی دیگه در کار نیست دیگه " نظر" نیست فقط " مشاهده " میکنند.
گوش: گوش دادن به در
د دل یه ادم از همه جا رانده شده ..شنیدن اهنگ طبیعت ..شنیدن ایات قران و فهمیدنش ..گوش دادن به حرف استاد! سر کلاس و کتاب نخوندن سر کلاس درس!
دست: کج نبودنش!دست یاری دراز کردن
پاو.....
ولی یه چیز!
معنی کلمات عربی رو ما به فارسی که از معادلاش استفاده میکنیم به شدت به خطا میریما!
تفاوت های ظریفی دارند حالا نمیدونم برای این قضیه هم صادقه یا نه .
---
من شجریان و افتخاری و ناظری رو فله ای گوش میدم!اسم ترانه به ندرت یادم میمونه!
---
زرایر جان نمیدونی چقدر به سرعت عملت خندیدم!خیلی با حال بود! همه بیکار!!!!
خدایی اینجا داره شبیه سایت میشه میگم یه سایت بزنید اقا میلاد!
جواب میده!
یا حق

این نرم افزار ده‌خدا رو هم خدا پدرش رو بیامرزه که خیلی چیز خوبیه! اما گرون بود ما پولمون نمی‌رسید.
برید سورهٔ فاطر رو باز کنید، آیهٔ سی: «لیوفیهم اجورهم ویزیدهم من فضله انه غفور شکور» که تازه قبلش توی آیهٔ قبلی گفته: «ان الذین یتلون کتاب الله واقاموا الصلاة وانفقوا مما رزقناهم سرا وعلانیة یرجون تجارة لن تبور»
در مورد ترجمه فکر کنم حق با شماست، امّا الان نمی تونم تشخیص بدم کلمات ترجمه شده ای که من به کار بردم صحیح هستن یا نه. اگه نشونم بدین حتما اصلاحش می کنم.
در عربی کلا همه لغات شدیدا دچار ظرافت هستن!! مثلا «جَمَل» می شه شتری که خودش قهوه ایه اما پشت پاهاش موی سرخه! البته این که چقدر خود اعراب در توسعهٔ زبانشون نقش داشتن جای سؤال داره.
سایت هم می زنیم. امّا فعلا بذار همین وبلاگ رو جمع کنیم. اگه تا آخر امسال بتونم اینجا روزی یه پست بدم، شاید روی سایت زدن فکر کردم.
در ضمن، اگر واقعا قصد دارین اینجا بمونید به‌تره فارغ از این‌که شناسه‌تون توی سایت سابق با b شروع می‌شده یا نه ادامه بدین.
از حضور شما واقعا خوش‌حالم.

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:42 ق.ظ

خوب ... من یه عالمه نوشته بودم ولی انگار با زمان پستیدن آقا یا خانم روح همزمان شده بود و نیومد !

درنتیجه دیگه حسش نیست دوباره بنویسم !

فقط : آهان یادم افتاد ؛ گفته بودم خیلی خوب بابا ؛‌پذیرفتیم که صندوقچه سوژه ساز نیستیم ! بیخیل دیگه !

بعدم این روح جان خفن مشکوک می زنه ! نمی گم بیشتر چون می ترسم از اینجا متواری بشه و اینا ! ما تازه داریم از محضرشون فیض می بریم ( یه عبارتی تو مایه های نمیدونم چی در حد تیم ملی ===> نصفش از خودم آخرش کپی رایت از لاوگود )

خلاصه ؛ ممنون که لینک مطلبو قرار دادین اینجا و الی آخر و این حرفا !
اون حرفای قلمبه سلمبه هم که همونطور که گفتم از عهده شما دو تا ( یکی جامد و دیگری روح ) برمیاد ! ما زدیم جاده خاکی .

الانم کم کم اینجا اذان صبحه ؛ بریم پی کارمون تا خفتمونو نگرفتن ( شما هی ادبی بگین ؛ منم بی ادبیشو استفاده می کنم ! دنیا رو ببین )

روز و روزگار خوش و التماس دعا

مام اینجا کم کم میریم برا نماز آبجی!
اون جا اذان صبح ساعت چنده مگه؟! اگه رفتین طرفای جاهایی که حاجت می‌دادن مارو هم از یاد نبرید.

روح مجهول یک اواره چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:42 ق.ظ

کلا طی یه کامنت من یه کامنتو یه جواب کامنت گذاشته شد!
به زرایر : اگه شما یه دفه دوستای نتی خودت رو خفه میکنی من وقتی داغونم سر مامان بابام خالی میکنم که خدا هیچ وقت منو نمی بخشه!!
--
کلا من یادمه کتابچه زندگی شهید بابایی به روایت همسرش از سری کتاب های روایت فتحو تو یه نمیه تکزنگ در حالی که در ردیف دوم نشسته بودم و جلوم هم خالی بود! در یکی از کلاس های دانشگاه خوندم!تازه وقتی هم تموم شد همونجا زدم زیر گریه!!!!!!!! چون به من نشون داد تفاوت شعار و عمل چقدر زیاده!
دیگه این رکوردو که گریه کرده باشه اونم جلوی استاد هیچ کس نداره!تازه هر از چند گاه به سوالای استاد هم جواب میدادم مشکوک نشه!!!!!!!
دیگه داره خوابم میگیره!
یا حق

خوندمش از سری کتاب‌هایی که شهید باکری و اینا رو هم داره. خیلــــــــــی قشنگه!
خدایی رکوردت خیلی خفنه. کم می‌آوریم!

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:56 ق.ظ

ایول اره شهید باکریاش مخصوصا مهدیش خیلی خوب بود " بید مجنون " هم یک کتاب همین شکلیه شهید مهدی باکری بود که دیگه حرف نداشت
شهید مدق وهمت رو هم بخونید خیلی باحاله!
" خدا بود و دگر هیچ نبود " شهید چمران رو هم بخونید که اصلا دیگه از همشون بهتره
( جو کتاب منو گرفته!)
من الان نرم افزارشو روی این کامپیوتری که باهاش کار میکنم ندارم ولی دارم تو گوگل سرچ میکنم..
میزنم " شکور" لغت نامه رو تو یکی از سایتا اورد!
نه ایرادی که فعلا ندیدم ولی چک میکنم!
ایه ها هم باشه برای بعد از ظهر!چون دیگه مغزم داره هنگ میکنه!
---
به زرایر :
من که ادبی حرف نمیزنم!چرا اینقدر خودتو تخریب میکنی؟ فکر کنم خودتم ادبی بنویسی ها!
یعنی از مدل حرفات میگم...
تروخدا نشناس! کلی دارم Atp! صرف میکنم که تیکه کلامامو نگم! گرچه بعید میدونم باز هم اگه بگم منو بشناسی!
خدا کنه با یکی دیگه اشتبام نگیری!!!!
میدونی هر وقت ناشناس جایی نظر میدم همه فکر میکنند اشنا میزنم!در حالی که اکثرشون اصلا منو نمی شناسند چون من اکثرا شانسی جایی رو پیدا میکنم ! ولی با این که افکارم عتیقه است ،نمیدونم چطور این همه مشابه دارم!
من دیگه واقعا رفتن نماز بخونم و بخوابم
زرایر عزیز برام سر نماز دعا کن! دعا کن کم حرف بشم که اینقدر نظامی با خاک یکسانم نکنه!
یا حق

حتما کتابایی که گفتی رو می رم دنبالش
فکر کردم نرم افزارشو داری گفتم چه خرپول!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 05:38 ق.ظ

ای خدا ! من چرا خوابم نمی بره ؟؟؟؟

خوب جوابا :

اول : آقا میلاد ؛ در مورد آخرین کامنت آپ پایینی باید بگم شما نمی دونستین چون این خاطره رو تو سایت قبلی ویزاردینگ قبل بسته شدنش گفته بودم . البت ... اون موقع خاطره نبود ؛ در جریان بود . وقتی من اونجا عضو شدم گمونم شما زیاد پیداتون نبود . چون منم شما رو تا همین دو سه روز پیشا نمی شناختم ( تا قبل اون بحثی که بابتش براتون پی ام دادم )

دوم : آخر اون خاطره این شد که با کلی گریه و زاری استاد دلش به رحم اومد و منم رفتم با بروبچ پزشکی امتحان معارف ۲ رو دادم و از ترسم شدم ۲۰ ! تمام آیه ها و حدیثا رو هم عربی و هم فارسیشو حفظ کرده بودم ! اونم من ! باورتون میشه ؟

سوم : چرا حلالتون کنم ؟ من اصلا تعریف کرده بودمش که بخندین ! همون کاری رو انجام دادین که انتظار داشتم ! ( ادبیاتم اگه خوب نباشه روانشناسیم محشره ؛ ردخورم نداره ! البت ... هرکی اونو میخوند شاید می خندید و این ربطی به روانشناسی نداره )
-----------
حالا جناب روح آواره و سرگردان

اول : نترسید بابا ؛ نشناختمتون ! نزدیک بود با یه نفری اشتباه بگیرمتون که البت ... هنوزم بهتون مشکوکم ها ! ولی خوب ... دارین ازش دور میشین . ولی کاش خودش بودین چون دلم خیلی واسش تنگیده . نگرانشم هستم .

دوم : حسش بیاد ادبی هم می نویسم ! فعلا که نیومده . ولی ادبی نوشتن من از خودمه . ترجیح میدم زیاد از شاعرا و نویسنده های دیگه استفاده نکنم . آخه کم پیش میاد نویسنده یا شاعری حرف دل آدمو زده باشه (‌بجز حافظ که ... ترجیح میدم در این مورد حرفی نزنم )

سوم : اگه افکار شما عتیقه هست ؛ پس مال منم هست ! بیخیل بابا ! سخت می گیرین !

چهارم : بابا زیاد سخت نگیرین ؛ هر تکیه کلامی رو خواستین به کار ببرین . باور کنین اگه بشناسمتون اصلا به روی خودم نمیارم و اینکه مرتب مبگم مشکوک می زنین و اینا ؛ صرفا به این دلیله که نشناختمتون ! اگه می شناختمتون این حرفو نمی گفتم .

پنجم : بابا تکلیف منو روشن کنین که خانوم روحه هستین یا آقا روحه ! چه می دونم وقتی مخاطب می گیرمتون چه عبارتی به کار ببرم ؟‌عههه !
-----------
و در آخر !

آقا میلاد میدونی سایت پر از مشهدیه ؟ اینجا اذان یه نیم ساعتی زودتر از تهرات و یه ساعتی زودتر از غرب کشوره !

راستی ؛ من عمرا شجریان گوش نمیدم ! ازش بدم میاد . مردک دو تا زن داره ... اونم با یکی که از بچه شم کوچکتره ازدواج کرده !
من اگه بخوام گوش بدم فقط افتخاری و سراج گوش می کنم . اختلاف سلیقه رو حال کنین . و اینکه ... کتابم ... حس اون قلمبه سلمبه خوندنا رو ندارم کله سحر ! چه حرفا می زنید ها !

ولی شریعتی و مطهری رو منم موافقم ؛ همیشه حرفاشون تازه ست .

خوش بگذره .

من اون موقعا که سایت در شرف تعطیلی بود کلا نبودم.
من شجریان رو دوست ندارم. اما صداشو دوست دارم. این که گوش می دم که به منزلهٔ قبول عقایدش نیست. اتفاقا از شخصیتش بسیار بدم می‌آد. چه تناقضی نه؟ :D
من خیلی مشهدی توی سایت نمی‌شناسم به جز شما و سمیه و یکی دو تای دیگه.
شریعتی و مطهری هم که آخرشن!
الان شدیدا دلم می‌خواد بنویسم. حالا فرقی نداره چی. اما جاش نیست. نتیجه این که الان کلی مطلب توی چرک‌نویس‌های وبلاگ داره انبار می‌شه!!!

مهرنوش چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 10:46 ق.ظ


زر ایر ُ‌چه جونی داری با این دونفر تا اون ساعت بیدار موندی و بحث کردید. دمتون گرم.
اگه من باشم همون ثانیه اول کم میارم. خسته نباشید.

بابا بحثی نبوده که!
بی کار بودیم داشتیم حرف می زدیم الکی!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 02:07 ب.ظ

مهرنوش جان من که بحث نمی کردم ؛ فقط گپ می زدم !
این دوتان اینقدر قلمبه سلمبه می نویسن ! مام این وسط یه تیکه ای می پرونیم بحث داغ شه

باز گفت ما قلنبه سلنبه حرف می زنیم!
آقا جان من کجا قلنبه سلنبه گفتم!؟؟!
شما اون موقع خوابت میومده فکر کردی ما این جوری می حرفیم

روح مجهول یک اواره ! چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 02:18 ب.ظ

صبح به خیر!
زرایر جان اگه به اون باشه که من از شجریان متنفرممممممممممممممم .مرتیکه ****** و *********** !! و اگه اینطوری از خواننده ها بخواد خوشت بیاد که کلا باید از جامعه ی مذکر بی خیال شد..متاسفانه از اون لحاظ ادم خوب به ندرت پیدا میشه .
فکر کنم فهمیدم منو با کی ممکنه اشتباه گرفته باشی ..نه من اون نیستم. منم نگرانشم.
خوب حالا برم دنبال آیه ها !
راستیییییی
چرا بلاگ اسکای اینطوریه که تا نویسنده وبلاگ جواب کامنت رو نده نمیشه کامنت جدید زد؟؟؟؟؟؟
یا حق

صبح (!) شمام به خیر!
خسته نباشی! تا کی خوابیدی؟! می گم یه ذره از اون خوابتم به من بده!
منم از اون نظر از شجریان متنفرم! اما صداش واقعا قشنگه. از حق که نباید گذشت.
بعد هم ببین، این زهرا خانم الان شونصد تا کامنت گذاشته، منم تازه دارم جواب می دم.

مهرنوش چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 02:29 ب.ظ

جدیدا دوی بعد از ظهر شده صبح . آِی آی آی آی . آقایون و خانم های خوشخواب.

شما دچار حسادت شدین؟ اگر شدین به وبلاگ «ارغوان و ارغنون» مراجعه کنید!!!
بعد هم به اینا بگین، من بیچار که بیدار بودم همه ش!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 02:35 ب.ظ

سلین ! ( کپی رایت از وگا )
خوب حالا فهمیدم خانوم روحه هستی
واقعا من خوشخوابم مهرنوش جان ! فقط حدس بزن ساعت چند بیدار شدم
ما که می تونیم کامنت جدید بزنیم روح جان ! چی چی رو نمی شه ؟

اون سلین که کپی رایت کلاه قرمزیه!!!!
من اگه بخوام حدس بزنم میگم دقیقا پتج دقیقه قبل زدن این کامنت

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 02:54 ب.ظ

راستی ؛ چرا عددی که اون کنار نوشته شده و تعداد نظرات رو می گه ؛ با تعداد واقعی نظرات فرق داره ؟ بشمرینشون !
شاید نظرات خصوصی هم جزو شمارش میان ؟
حواس پرت منو ببنین ! اینجا که جایی برای ارسال نظرات خصوصی نداره
پس چی ؟؟؟ چرا ریاضی این نظردونی ضعیفه ؟

دقیقا کجا رو دارین می گین؟
اگه توی خود وبلاگ که اون عدد تعداد کامنتایی رو می گه که وقتی اومدین توی وبلاگ وجود داشته. از اون لحظه تا باز شدن صفحهٔ کامنتا ممکنه هزار تا اتفاق بیفته!!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 03:36 ب.ظ

اعلام :
« من اگه بخوام حدس بزنم میگم دقیقا پتج دقیقه قبل زدن این کامنت »

دیگه اینقدرام خوش خواب نیستم داداش ! ساعت ۹ پاشدم دیدم بیکارم خوابیدم تا یک
--------------
اعلام :
« دقیقا کجا رو دارین می گین؟ »

دقیقا همون جا رو میگم ! اومدم دیدم نوشته ۱۳ نظر ( اون موقع البته ) بعد شمردم نظرا رو دیدم ۱۲ تاست !

البته از دیشب اتفاق افتاده ها !‌همون موقعی که یه کامنت فرستادم همزمان با کامنت خانوم روحه شد و نیومد !‌دیدم نوشته ۴ نظر ولی نظرات سه تا بیشتر نبودن ! دو تا مال من یکی هم مال خانوم روحه .

از اینجا بود که ما به ضعف ریاضی نظردونی پی بردیم

الان این با خوابیدن یه کله تا یک چه قدر فرق داشت اون وقت!؟
عجب!
شاید ریاضی طراح قالب مشکل داره!؟
باید ببینم مشکل چیه!

روح مجهول یک اواره! چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 03:47 ب.ظ

ااااااااا الان منم میتونم پس چرا صبح نمیشد؟؟
زرایر جان روی نقطه ای دست گذاشتی که عمرا بتونم در برابرش عکس العمل نشون ندم .
ولی تروخدا اکتشافاتت رو اینقدر صریح بیان نکن !!!!
جدی جدی واقعا اگه لو برم نمیتونم کامنت بذارما!

----
ان الّذین یتلون کتاب اللّه و اقاموا الصلوة و انفقوا مما رزقناهم سرا و علانیة یرجون تجارة لن تبور

(تلاوت کتاب ) به معناى خواندن قرآن است ، که خداى سبحان آن را ستوده . و (اقامه نماز) به معناى ادامه برآوردن آن و محافظت از ترک نشدن آن است . و (انفاق از رزق در سر و علانیه ) به معناى این است که : از مال خود به فقراء مى دهند، و چون در انفاق هاى مستحبى مى ترسند جنبه خودنمایى به خود بگیرد، و خلوص آن از بین برود؛ لذا آن را پنهانى مى دهند، و در انفاقهاى واجب براى اینکه اطاعت خدا در بین مردم شایع شود و دیگران هم تشویق شوند، علنى مى دهند.
(یرجون تجارة لن تبور) - یعنى تجارتى را امیدوارند که به هیچ وجه ضرر نمى آورد، بعضى از مفسرین گفته اند: (جمله (یرجون ) ... خبر است براى کلمه (ان ) که در اول آیه است ) . و نزد بعضى دیگر خبر (ان ) مقدر است . و جمله (لیوفیهم ...) متعلق به آن است و معنایش این است که : اگر کردند آنچه را که کردند، براى این بود که خدا پاداشهایشان را بدهد.

لیوفیهم اجورهم و یزیدهم من فضله انه غفور شکور

کلمه (لیوفیهم ) متعلق است به جمله (یتلون ) و آنچه که در آیه سابق ، بر آن عطف شده بود، و معنایش این است که : آنان که کتاب خدا را تلاوت مى کنند، و نماز را به استمرار انجام مى دهند، هر چه مى کنند به این منظور مى کنند که خدا پاداشهایشان را به طور کامل بدهد، و چیزى از ثواب اعمال از ایشان فوت نشود.
(و یزیدهم من فضّله ) - ممکن است مراد از این فضل و زیادت ، دو چندانى ثواب باشد، همچنان که فرموده : (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) و نیز فرموده : (مثل الّذین ینفقون اموالهم فى سبیل اللّه کمثل حبه انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة مائة حبه و اللّه یضاعف لمن یشاء.)
و ممکن هم هست مراد از آن زیادتى باشد از غیر سنخ ثواب اعمال ، همچنان که مى دانیم در آیه (لهم ما یشاون فیها و لدینا مزید) منظور غیر از ثواب است .
و جمله (انه غفور شکور) مضمون آیه و زیادتى ثواب ، یا غیر ثواب را تعلیل مى کند، و معنایش این است که : اگر گفتیم : خداوند لغزشهاى آنان را نادیده مى گیرد، براى این است که خدا غفور است ، و اگر گفتیم ایشان را به بیش از آن ثوابى که مستحقند پاداش ‍ مى دهد، براى این است که او شکور است .

و الّذى اوحینا الیک من الکتاب هو الحق

ضمیر فصل و الف و لام در جمله (هو الحق ) براى تاءکید حقانیت کتاب است ، نه براى انحصار، به عبارت ساده تر اینکه : این کتاب حقى است که به هیچ وجه باطل در آن راه ندارد؛ نه اینکه این کتاب به تنهایى حق است .
---
دارم به این نتیجه میرسم از قران هیچی نمی فهمم!
خدا کنه بتونم روزی یه ایه رو با تفسیر بخونیم...
نه اینطوری فله ای!
راستی یادم رفت بگم شکره هوش و استعداد های ما هم استفاده ازشه و به نحو احسنت درس خوندن وگرنه اسراف کردیم..
یا حق

خوبی مطلب نوشتن توی این وبلاگ اینه که همیشه می تونم امیدوار باشم بقیه میان نظر میدن و چیزای جدیدی ازشون یاد می گیرم.
اما اینی که شما نقل کردی، همه چیز رو گفته الا اون قسمت شکور بودن که دقیقا یعنی چی!
البته فرض بر بدیهی بودن گذاشته. اما بقیه مطلب بسیار جالب بود. از چه تفسیری نقل شده بود؟
چه قدر جالب. همیشه فکر می کردم الف و لام اول این کلمه (کتاب) الف و لام حصره. امّا این جا دقیقا گفته که همچین چیزی نیست. یعنی فکر می کردم گفته: این کتاب تنها منبع حقه!
اما خب، ظاهرا اشتباه کرده بودم

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:11 ب.ظ

اعلام :
«‌ راستی یادم رفت بگم شکره هوش و استعداد های ما هم استفاده ازشه و به نحو احسنت درس خوندن وگرنه اسراف کردیم.. »

خوب پس من خفن اسراف کارم !!!

و اما !!! فهمیدم مشکل خانوم روحه چیه ! ببین جانم ( اهم ... اهم ... ) وقتی اینجا ( تو این وبلاگ خاص ) کامنت میذاری ؛ باید یه سر از وبلاگ بری بیرون و بعد دوباره بیای توش و نظردونی رو باز کنی تا بتونی مجددا توش کامنت بذاری !

اینم اکتشاف دوم من !

خوبی انواع مختلف سایت هایی که خدمات وبلاگ سازی ارائه میدن اینه که یه مدتی مخ منو مشغول می کنن تا قلق کارشون بیاد دستم !

از بیکاری که بهتره !

خوب قراره من اکتشافاتم رو اینجور آشکارا بیان نکنم که آبجی روح من فراری نشه . بنابراین ؛ کشف بعدیمو نمی گم ( از اون شکلک های خنده های شیطانی نداریم !‌چه حیف ! )

به هرحال ؛ هرچند نصف حرفاتونو نخوندم ؛ ولی بعضیاش واسم قابل فهم بود ! ممنون .

روح مجهول یک اواره چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 04:44 ب.ظ

من ساعت 2 بلند شدم صبحانه(!) خوردم!در عرض 10 مین!
بعد اومدم نت!
زرایر جون اون روش هم امتحان کردم همیشه جواب نمیده !برای وبلاگای دیگه بلاگ اسکای که اصلا هیچ جوره نمیشه!!
با دو تا کامپیوتر امتحان کردم!
زرایر یه جوری بفهمون چی حدسیدی؟که نویسنده وبلاگ و بقیه نفهمند!
--
اقا میلاد تفسیر المیزانه
چرا دیگه از معنی باقی ایه میشه فهمید یعنی سپاسگزار خیلیییییی! ئلی خب شاید برای خدا که به کار بره تفاوت ظریفی داشته باشه واسه ی اون باید فرهنگ المعجمو ببینم که الان چون در سفرم همرام نیست.
اره واسه همین تفاوت های ظریف حتی الف لام میگم روزی یه ایه هم بفهمی شاهکاره
یا حق

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 05:40 ب.ظ http://talkh-ya-shirin.blogfa.com/

سلام مجدد

آقا میلاد ؛‌ممنون کا اونجا ؛ تو وبلاگم کامنت گذاشتین . همونجا جوابتونو دادم .
راستی من از جناب روح تشکر نکردم ؛ کردم ؟
ممنون روح جان که نظرتو درمورد نوشته من گفتی .

و اینک ؛ اعتراف می کنم که نمی تونم جلو کنجکاوی مو بگیرم ؛ ولی پاش بیفته بلدم جلو زبونمو بگیرم روح جان ! وقتی شما به من اعتماد نداری که خودتو بشناسونی ( البته دلایلت کاملا محترمن ! بدون اینکه بدونمشون ) پس دلیلی نداره من اکتشافاتمو بگم . چون اگه درست باشن شما دیگه کامنت نمی ذاری و اگه غلط باشن خیلی راحت می تونی به ریش من بخندی !

هرچند که من ریش چندان بلندی ندارم ! ولی واسه خندیدن کافیه

بگذریم ! تو خانم روحه بودنتونم شکه ! بنابراین همون عبارت جناب روح گمونم مناسب باشه .

موفق باشید .

قابلی نداشت. جوابتون رو مطالعه نمودیم،‌ حرف حق بود!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 07:54 ب.ظ

راستی ؛ راست می گم ها ! من هنوز نشناختمتون .

هروقت شناختمتون ؛ لابد وبلاگتونم کشف می کنم بعد یه کامنت خصوصی توش میذارم که بگم شما فلانی هستید !

پس مطمئن باشید هنوز نشناختمتون و حقیقتش ؛ کنجکاو هستم اما فضول نیستم . درنتیجه زیاد خطری واستون ندارم روح جون !

روح مجهول یک اواره چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 11:14 ب.ظ

زرایر عزیز بذار همین جا تمومش کنم
1. شما وبلاگ منو عمرا بتونی پیدا کنی چون اصلا در مورد مذهب و... نیست
2.من اولین دلیلم برای اینکه جایی ناشناس کامنت بذارم اینه که نمیخوام جنسیتم ، هر خودی که باطنم نیست به جای حرفام و افکارم به چشم بیاد
و دومین دلیل رو هم نمیتونم بگم
اگر هم شناختی منو ایرادی نداره مسئله ای نیست
فقط دیگران نفهمند
اقا میلاد هم فکر نمیکنم ای کیو در حدی داشته باشند که منو بشناسند!!
3.به مهرنوش جان
یادم می رفت همش اینو بگم!
اینا که بحث نبود!بحث به این نمیگن!
بحث واقعی رو من فقط با یه دوست عزیز دیدم اونی که ماهی یه بار با هم یه بحث درست حسابی داریم
حتی واسه ی بحث در مورد جبر و اختیار ، چون چتی نمیشد کوبیدم رفتم! دانشگاه شریف که بحث کنیم
( دفعه ی بعد هم اون میاد پیش من که بحث کنیم دوباره!)
یا حق

عجب!
شناسایی از روی اطلاعات نامعلوم ربطی به آی‌کیو نداره ها!!

زرایر چهارشنبه 16 مرداد 1387 ساعت 11:35 ب.ظ

روح جان . آیکیوی منم در حدی نیست که بشناسمتون !

آقا میلاد ؛ لطف دارین . من از حرفای حقی که تو وبلاگ شما میخونم لذت می برم . حرفای من هر صدتاش ؛ شاید یکیش حق از آب در بیاد .

افکت تعارف الکی: اختیار دارین! شما قدر خودتونو نمی دونید! وگرنه کلی حرف حق می زنید!

زرایر پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 12:12 ق.ظ

که تعارف الکی .... هان ؟
---------------
خوب جناب روح ؛ همه حرفامون تو وبلاگتون با یه کامنت خصوصی !

به هرحال جنسیت شما رو نظر من و بحثایی که می کنیم تاثیری نمیذاره ! راحت باشین . من خنثام

فاطمه پنج‌شنبه 17 مرداد 1387 ساعت 02:02 ب.ظ

ایول چه شود.منم بازیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ولی نگا کن ها یه دو روز نت نبودم ، میلاد چه کرده ای ها.حالا برای هر آپت که نبودم نظر دادم.

ایول!
شمام بازی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد