یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

رنگِ بوی این خانه

یک روزی بود که این‌جا خانه‌ی پر زرق و زر و بی‌آرایه‌ی من بود و دوستانی که گاهی غبار درب این خانه را تکان می‌دادند با کلون دو دستی یا ضرب‌آهنگ یک‌دستی‌اشان. روزگار جالبی بود با رنگ‌های سبز و خردلی و اُخرایی و نقش‌های پرنقشه‌ای که بر این دفتر می‌نوشتم.


چند وقتی است که این خانه هم برای‌ام بیگانه است انگار؛ با این رنگ‌های بی‌مایه و سردی که من انتخاب‌اشان نکردم و دست و دلم به تغییرشان هم نمی‌رود.


گفتم که حدّاقلّ از جایی با یازده و نیم ساعت در گذشته‌ی دیاری که این‌جا روزی از آن پر رونق نگه می‌داشتم چند خطّی بنویسم که شاید این خانه‌ی نیم‌آشنا مرا به رسم دوستی بانگی زند.


خواهیم دید!

نظرات 3 + ارسال نظر
عارفه دوشنبه 9 دی 1398 ساعت 06:36 ب.ظ

آااا مرسی که کامنت برام گذاشتی میلاد
بخشی از من همیشه دلتنگ این خونه ی سبزو تو و روزهای وبلاگ نویسیو گذشته هاشت

مرسی واقعاً که سر می‌زنی. من دلم برای همه‌ی اون چیزهایی که اون زمان‌ها برام داشتن به شدّت تنگ شده. ساعت ولی چرخیه که یک‌طرفی می‌چرخه.

میم. سه‌شنبه 17 دی 1398 ساعت 02:07 ق.ظ http://inizio.blogfa.com

شبیه یه رسم تکراری ، یه وقتایی ناخودآگاه اسم این صفحه رو تایپ میکنم ببینم اپدیت شده یا نه.

انگار هر چقدر هم زمانه برای آدم مسیر متفاوت ، دنیای متفاوت ، آدمهای متفاوت ، نوشته های متفاوت ، رقم زده باشه ، همیشه یه قسمتهای کوچیکی از از یه برهه ای از گذشته هست که با آدم هستند. خب جزویی از هویت آدم شدن به مرور. حتی اگه حواستم نباشه .

ممنون سر زدین.امیدوارم چرخ اینجا بچرخه.

خدا رو شکر که خوب و سالمی :)

من هم دوست دارم که دوباره انگیزه‌ای بشه و شروع کنم یه چیزایی بنویسم. دلم برای این قسمت از دنیام تنگ شده.

میم. چهارشنبه 9 بهمن 1398 ساعت 08:48 ب.ظ

ممنون.همچنین :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد