یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

الاول الآخر

و اما بعد، یقول الانسان کذا و کذا حدث لی و لذلک ما کنت علی من القوة حتی قلیلا. و یقول قایل فارس:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و آب سرد و تابستان و استسقا

(بدخل او تصرف کلمة او کلمتین)

و هو یعنی کان المداخل کثیرا جدا و ما اقدر ان استقیم. و اذا یجری الفعل هو فاعل، بلافصل و انفکاک.

و الله یعرف الانسان به بعدالته. و هو باق لا یحکم علیه شیء حتی الزمن و هو الخالق کل زمن. و اذا سئل المتشککین فی امره عن اجد نطق قبل الله ام بعده، فنادیهم بوساطت اولیائه عن هو المنطق و هو النطق و هو الکلام و هو السکون و هو الاول و الآخر. و هو لکل اول آخر و لکل آخر اول و هو اول الذی یکون الآخر و هو آخر الذی یکون الاول و کذا یقول العالم الفارسی، مشرق الاشراق و مطلع الطلیعه، من هو یشتهر بالشیخ و هو شیخ جدا، لکثرة علمه و لکثرة براهنه.

-و ما یجری، یجری بنفسه و ما یبقی، یبقی للآخرین.


بعدالطبع:

رسالة منک و رسالة منّی ... و کذالک یتشکّل الرّبیع

ترجمه:

و امّا بعد [از حمد و ثنای پروردگار]، انسان می‌گوید که [پروردگارا] بر من چنین و چنان رفته و به همین دلیل هم دیگر توانی نداشتم. و شاعر فارس می‌گوید:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و آب سرد و تابستان و استسقا

(به دخل یا تصرف یک یا دو کلمه)

و معنایش این است که موارد زیادی رخ دادند و دیگر نمی‌توانستم استقامت کنم. امّا [آگاه نیستند که] چون کاری را انجام دهی، تو فاعل‌اش هستی و بین تو و فعلت فاصله‌ای نیست.

و انسان خدا را به عدالت‌اش می‌شناسد. و اوست همان باقی که چیزی بر او حکم نمی‌راند و حتّی زمان این‌گونه است که او خود خالق تمام زمان‌هاست. و هنگامی که شک‌کنندگان [در او] پرسیدند که آیا نطق قبل از او وجود داشته یا بعد از او به وجود آمده، وی از طریق اولیائش به آن‌ها ندا داد که او منطق پشت هر کلام و خود هر کلام و سکون و ابتدا و انتهای کلام است. و اوست که برای هر شروعی پایان است، و برای هر پایانی شروع است و او همان اولی است که خود آخر است و همان آخری‌ست که خود اول است. و عالم فارسی زبان، پدید آورندهٔ اشراق و طالع از هر مطلع، که به شیخ مشهور است - و جدّا نیز، چه از نظر کثرت علم و چه از نظر استواری ادلّه شیخی است - همین نظر را دارد.

- پس هر چه [بر زبان] رفت، خود جاری شد، و هر چه باقی ماند، برای [گویندگان] دیگر مانده است.


پس‌نوشت:

نامه‌ای از من و نامه‌ای از تو ... و بهار این‌گونه شکل می‌گیرد


نظرات 13 + ارسال نظر
علی احمدی سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 01:27 ق.ظ

1. کانت المداخلة کثیرة به جای کان المداخل کثیرا
2. لا اقدر به جای ما اقدر
3.ارتباط مستقیمی با بیت آورده شده و" اذا یجری الفعل هو فاعل، بلافصل و انفکاک" نیست!
4.در قسمت دوم از الله یعرف ... به بعد یاد نظریه ی جوهری ملا صدرا افتادم!
5.احتمالا دفعه ی بعد پست به زبان میخی است!
6.کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام ( گرچه اگه با تفسیر المیزان این آیه ر و تفسیر کنم زیاد ارتباطی به این پست نخواهد
داشت!نظرها مختلفه!)
7.کل شی ء هالک الا وجهه
8. و اذا رمیت ....و هنگامی که تیر می اندازید این شما نیستید که تیر می اندازید خداست که تیر می اندازد (نقل به مضمون!!!)
9. متشککین غزالی بود؟یادم نیست!

۱. اون مَداخل هستش، نه مُداخل. یک معنی مَدخل چیزیه که در کار انسان وارد می‌شه (شبیه مداخله) اما در اون اختیار انسان هم دخیله. هیچ انسانی نیست که بی اختیار «معصیت» کنه. بهترین ترجمه‌ش شاید «موارد» باشه.
۲. ما اقدر، چون گوینده داره برای کاری که در گذشته انجام داده بهانه تراشی می‌کنه.
۳. اون «اذا یجری الفعل هو فاعل، بلافصل و انفکاک» درادامه گفته کسی که داره بهانه تراشی می کنه نیست. داره می گه که اون بهانه تراشی بیخوده، و اگه کاری رو کردی، باید بپذیری که تو فاعل اون کاری، و بین تو و اون فعل هم گسستنی در کار نیست.
۴. منم وقتی می نوشتم یاد همون افتاده بودم :دی
۵. دفعه بعدی رو شاید رفتم یه تیکه از شعرای گوته رو گذاشتم :دی
۶. لااعلم
۷. ایضا
۸. و ما رمیت اذ رمیت بل الله رمی.
۹. متشککین یکیشون غزالی بود

علی سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 01:46 ق.ظ

یه چی دیگه!
چرا "فنادیهم" ؟
فنادیه درست تر نیست؟!

متشککین جمع متشکک (یا به قول خود اعراب شکّیٰ) هستش در نتیجه وقتی خدا بهشون جواب می‌ده، می‌شه نادیهم.

علی سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 03:41 ق.ظ

* کانت المداخل کثیره

این رو بله درست می فرمایید :دی
کلا این که قراره جمع غیر عاقل مونث باشه رو از یاد برده بودم

زرایر سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 05:17 ق.ظ

سلام

ممنون از یادآوریتون . مقاله رو برداشتم .
هنوزم نفهمیدم این آپ قبلی تون چه برنامه ای داشت و کاربردش چی بود . گمونم باید ترجمه می کردم ولی حسش نیست !
این آپ فعلی تونم که کلا از سطح سواد من فراتره ! ماورای همه میزان عربی ایه که بلدم .

موفق باشید

کلا چند وقت بود که دلم می خواست یه مطلب عربی در وکنم از خودم.
اون آپ قبلی یه دعا بود، یه مناجات به زبان برنامه نویسی جاوا.

ایده سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 08:08 ق.ظ

ما که عربیمون خوب نیست. اما نوشتیم که بگیم تشریف آوردیم!!!

خوش تشریف آوردید!

فاطمه سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 08:13 ق.ظ

اولا مگه نگفتم برو بخواب، پس چرا ساعت 12 اومدی آپ کردی؟؟؟؟؟؟
دوما حداقل از این یکی سر در اوردم.

یعنی من انقد سخت و داغون می نویسم که این که عربیه رو سر در آوردی؟! p:

ایده سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 01:35 ب.ظ

راستی هم دانشگاهی هستیم.

عجب! جدا؟ این دانشگاه پدر ما رو درآورده به خدا! اصلا وقت نمی ذاره آدم چار کلمه مطالعه آزاد داشته باشه

فاطمه سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 02:31 ب.ظ

بابا میلاد منظورم نسبت به آپ قبلیش بود.

می دونم! ولی به هر حال می شه کمی دوستان رو اذیت کرد که، نمی‌شه؟

ایده سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 03:15 ب.ظ

شما خیلی خرخونی! و الا توی اون دانشگاهم میشه به چیزای دیگه زندگی هم رسید. اینقدر درس نخون ها!

منم خرم از پل گذشته بود همینو می‌گفتم!!! الان به دبیرستانیا می‌گم درس نخونید انقد برید لذت ببرید :دی
ضمنا به نظر این دوست پایینی هم توجه بنمایید!

علی سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 05:41 ب.ظ

نه بابا خرخون نیست اگه خرخون بود که .................
1.آها واسه این گفتم ربط نداره که اشتباهی فکر کردم منظور از "هو فاعل " اینه که هو الله!

2.ما اقدر رو نمیدونستم!قاعده جدید!
3.هنوز هم معنی فنادیهم رو نفهمیدم فکر کردم یعنی خدا را از طریق اولیایش میخوانند!!!
4.منظورم شیخ المتشککین بود!که گمانم همون غزالیه!

4. شیخ المتشککین همون غزالیه، بلی.
3. منظور این بود که خدا از طریق اولیائش به اونا ندا می ده.
2. قاعده ش جدید نیست. توی کتاب عربی متوسطه جلد دو تا چهار کلا این قواعد رو شرح داده. الان یادم نیست کدوم جلد بود که آدرس بدم.
1. عجب!

امیرحسین سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 08:12 ب.ظ

خوب بود!
ما که هیچی نفهمیدیم:دی
موفق باشی
من آپم
!

آپتم خوندم!
منم نفهمیدم، خیلی نگران نباش! :دی

گاما سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 11:58 ب.ظ

سلام
جالب بود
امروز نشستم اون مقالههه رو از اول خوندم کر کر خنده بود
البته نمی دونستم این دو بشر( ابوهریره و مالک بن انس ) برادرند!
یه حدیثم از امام صادقه که می گه سه نفر بیشترین دروغ رو به پیامبر بستند دو مرد و یک زن دو مردش که این دو برادر بودند و اون زن هم عایشه!
این جور چیزا رو هم یه مدتی تو کارش بودم ( حدود بهمن! )ولی ولش کردم می خواید این جوری هم آپ می تونم بکنم
عربی هم زیاد خوشم نمیاد و گر نه عربی خیلی خوبه!
فعلا زبان خودمون رو یاد بگیرم بعد برم عربی هم بخونم!
سلامت باشید

آره مقاله ش جذاب بود!
منم نمی دونستم اونو
اون حدیث امام صادق (ع) رو نشنیدم تا حالا
اون جور آپ هم کنید استقبال می نماییم! البت شعرای خودتون رو هم دوست می دارم، بی‌آلایش‌اند.
عربی رو من خیلی دوست می‌دارم، ولی فارسی رو بیش‌تر
شما نیز سلامت باشین!

گاما سه‌شنبه 12 شهریور 1387 ساعت 11:59 ب.ظ

نگران هم برای اون بالایی غلط نوشتی!

اصلاح نمودم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد