یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

محرم

بعض آدما، انقده بهت محرم می‌شن، نمی تونی بعض حرفا رو بهشون بزنی، دیدی تا حالا؟ بعض رازا هست که دارن می‌کشندت و یکی رو می‌خوای بش بگی، اما بعض وقتا، اونی که از همه به رازات محرم تره رو نمی تونی بهش چیزی بگی ...

اگه تو جای اون کس باشی، چی فکر می کنی واقعا؟

master

که چی ؟ در هر وضعی که باشی برام فرقی نداره ! نقش بازی کردن دیگه بسه ... یک بار بهت گفتم ، بست بود .  دختر بودی اگر بازم حداقل یه بهانه ای بود برات . مطلب خاصی نیست که بگم بهت ، ولی کاش یه کم گوش شنوا داشتی . می نویسم ، که شاید بخونیش ، هر چند که ...

fraud

من دیگه موندم باید چی کار کنم ؟ یک بار و دوبار و ده بار نبوده این قضیه ... پسر جماعت رو کلن نباید به حرفشون اعتماد کرد . فریبکار بودن انگار توی ذاتشونه ، هستم و نیستمشون رو باید اصولن برعکس معنی بکنی .


طبق عادت این وبلاگ، یه معنای دیگه هم توی این نوشته هست ، که به یابندش جایزه میدیم.


وقتی می رفتی ...

وقتی که دست می کنی توی موهایم - بماند چه رنگی است - غرق لذت می شوم . یک طورهایی می شود گفت که شیفته ی این کارت هستم . چه طور بگویم ، انگار از وقتی می آیم پیشت تا لحظه ای که از هم جدا بشویم همه اش منتظر این هستم که بی هیچ حرف پیش دستت را بکنی لای این خرمن آشفته و باهاشان بازی کنی و من بشوم فقط متعلق به تو .

من خسته ی خسته ام از این بیماری لاعلاجی که بر تنمان افتاده و تو آرام آرامی در کنارم . دستت را آرام دورم حلقه می کنی و مرا به خود می چسبانی و من انگار خالی می شوم از هر چه هستم . در آن لحظه ها ، فقط تو هستی که با منی .

*****

آه که چقدر دلم تنگ شده برای تجربه ی دوباره ی همه ی چیزهای خوبی که با تو داشتم ، هر چند که چندان دلتنگ رفتنت نیستم . اگر بودم ، شاید هیچ گاه خودم تو را نمی فرستادم به آن بلند دور دست .

اما دلم سوخته ی این است که وقتی می رفتی ...


توضیح:

۱. موجود زنده خاطر نشان کرد که نظرات خصوصی برای ایشون ارسال می شه و به دست من نمی رسه.

۲. این مطلب من هیچ ارتباطی به هیچ کدوم از مطالب ایشون نداره.

توضیحات

سلام.

یادداشت: این مطلب توضیحیه در مورد مطالب «بیدرنگ تا بانگ سحرگاهی خواهم خواند». پس اگه کسی اونا رو نخونده، لطفا قبلش بره و اونا رو بخونه. وگرنه خوندن این مطلب هم بی فایدس و می تونید منتظر مطلب بعدی باشید. (الان تنظیم صفحه رو طوری تغییر دادم که این نه تا مطلب زیر همین نوشته نشون داده بشن)

این مطالب که برگرفته ی مستقیمی هستن از کتاب عقل سرخ نوشته ی شیخ اشراق، یک سیر ابتدا به انتها ندارن، بلکه در واقع می شه در اون یه جور افت و خیز رو دید.

مطالب از بید اوج می گیرن تا تابان، در مطلب «گس» یه جور افت به چشم می خوره و این افت تا گاه ادامه داره. بعد دوباره روند صعودی از یخ تا خواند به وجود میاد.

علاوه بر این که این نوشته ها دارای عناوینی هستن که در کنار هم خونده می شن (مثل بید+رنگ = بی درنگ)، در هر کدوم از اونا یه قانون رعایت شده. این قانون تعداد نکاتی هست که در هر کدوم از این مطالب عنوان می شه: در دو سه تای اول، سه تا، در دو تای بعدی، دو تا و در چهار تای آخر چهار تا. عدد مطالب که نه تا باشه، علاوه بر کیهانی بودن (تعداد ماهای سال، تعداد برج های طالع و غیره) یه عدد مقدسه و عددیه که از قدیم در عرفان رتبه خاصی داشته.

در دو مطلب اول، راوی تنهاس و خودش رو می بینه. بعد در مطلب تابان، به کمک ضمیر خودش پا در مسیر شناخت می ذاره و کم کم تا شناخت کامل پیش می ره. که البته در نهایت، اعتراف می کنه که صرفا تونسته با تشکیل سیر سیمرغ مسیر شناخت حقیقی رو آغاز بکنه.

برای اطلاع از این که هر کدوم از مفاهیم «دوازده کارگاه»، «گوهر شب افروز»، «باز تیزپرواز»، «بند ارادت» و امثال اونا به چی اشاره دارن می تونید به کتاب عقل سرخ سهروردی مراجعه بکنید.

خب، فکر کنم که توضیحاتم کافی بوده باشه.

از اون جا که قرار نیست من به نظری جواب بدم (مگه این که مورد خاصی باشه) نظراتتون رو خود نویسنده مطالب جواب می ده.

یادداشت پس از نگاشت: می تونید کتاب عقل سرخ رو از این جا دانلود کنید. هر چند که بهتره اون رو از انتشارات مولی بخرید. قیمتش هم اگه اشتباه نکنم زیر ۱۰۰۰ تومن بود.