یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

بدانید و آگاه باشید ...

تا به حال فکر کردید اگه امامتون، پیشواتون، ازتون طلب کمک بکنه چی می‌گین بهش؟

تا به حال فکر کردید که اگه ازتون یه چند تا کار بخواد چی کار می‌کنید در جوابش؟

تا به حال فکر کردید که ممکنه یه امام، خودشو، دل‌بستگی‌هاش رو و آمالش رو براتون تعریف کرده باشه؟

اصولا وقتی نهج البلاغه رو می‌خونم، احساس نمی‌کنم که باید براش اعراب‌گذاری بشه، چون فصاحت خودش منو راه‌نمایی می‌کنه به سمت درست خوندنش. برای همین هم وقتی این‌جا می‌نویسم از نهج البلاغه ممکنه اعراب نذارم و فقط ارجاع بدم.

چیزی که دارم می‌نویسم از نامهٔ شمارهٔ 45 حضرت هست به عثمان‌بن‌حنیف، معروف به نامهٔ عثمان‌بن‌حنیف. ترجمه‌های منقول که داخل گیومه میان از استاد فقید سید جعفر شهیدی نقل می‌شن. اگر چیزی رو داخل [] می‌ذارم یعنی خودم برای توضیح به‌تر متن به اصل اون اضافه‌ش کردم.

+++

[و] اما بعد [از حمد و سپاس خداوند]، ای پسر حنیف، به من گفته‌اند که مردی از جوانان بصره تو را به مجلسی خوانده و بدان‌جا شتافته‌ای و برایت [از خوردنی‌هایی] از رنگ‌های مختلف چیده‌اند و [کاسه‌های] گوناگون آورده‌اند.و هیچ‌گاه نمی‌اندیشیدم که دعوت قومی را اجابت کنی، که نزد ایشان نیازمند [رانده‌شده و] جفادیده است و ثروت‌مند خوانده [و صاحب جای‌گاه]. پس بنگر که از این سفره چه برداشت کرده‌ای؛ پس هرآن‌چه که بر تو [در حلال و حرام آن] شبهه‌ای ایجاد کرد بیرون بیانداز و آن‌چه را که از سلامت وجودش مطمئن شده‌ای تناول کن.

بدانید و آگاه باشید، که هر پی‌روی را پیشوایی‌است که بدان اقتدیٰ می‌کند و از نور علمش طلب روشنایی می‌نماید. بدانید و آگاه باشید که امام شما از دنیای‌اش به راستی که تنها برای خود دو لباس کهنه برداشته‌است، و از غذای‌اش تنها دو قرص نان می‌خورد. بدانید و آگاه باشید که شما را توان این کار نیست. امّا مرا با ورع و اجتهاد در آن و عفّت و سداد، [در این راه] یاری کنید. به خدا سوگند که از دنیای‌تان حتّی دیناری نیاندوختم و بر غنائمم [مانند بعضی مردم] نیافزودم و بر جامهٔ کهنه‌ام جامهٔ کهنهٔ دیگری اضافه نکردم. بله، از همهٔ آن‌چه که در زیر سایهٔ آسمان است، فَدَکی داشتیم. گروهی چنین گزیدند که با بخل بدان بنگرند و گروهی دیگر سخاوت‌مندانه از آن چشم‌پوشی کردند. و خدا خود به‌ترین قضّات است.

و اصلا مرا چه کار است با فدک و غیر آن؟ در حالی‌که، این تن سرانجام مکانش گوری‌است که اندک اندک آثار وی را تاریکی‌اش می‌رباید و مردم از خاطرش غافل می‌شوند؛ مغاکی که گرچه گشاده‌ترش کنند و دست‌های گورکنان آن‌را فراخ سازند، نهایتا سنگ‌های ریز و درشت آن‌را پر می‌کنند، و تمام رخنه‌هایش را خاک فشرده می‌گیرد.

و [بدانید که] من نفس خود را اکنون با تقویٰ پرورش می‌دهم، چرا که می‌خواهم در روز وحشت بزرگ در آسایش باشد،‌ و در کناره‌های پرت‌گاه [و لغزش‌گاه‌ها] در امان گام بردارد.

+++

خب، یه مقدار این‌جا توضیح لازمه به نظرم. اولین نکته‌ای که توضیح می‌خواد لغت «وَرَع» هست. ورع یه مصدره که معنای قشنگی هم داره. وقتی کسی وارد یه باغ می‌شه که پر از گله، و همهٔ اون گلا خاردار هستن، اول از همه باید رعایت کنه که پاشو روی گل‌ها نذاره، بعد هم باید رعایت کنه که پاش به تیغ‌ها گیر نکنه. بنابراین باید به شکل خاصی راه بره. به این راه رفتن می‌گن ورع. اما در زندگی دینی، ورع به نوعی از زندگی می‌گن که انسان با همون دقتی که دلش نمی‌خواد پاش به تیغ‌ها بگیره، در مسیر درست گام برداره و با تقوا پیشه کردن، از گناه‌ها که همون تیغ‌های راه هستن خودشو حفظ کنه.

لغت بعدی، اجتهاده. اولین معنای اجتهاد که می‌شه کسب درجهٔ عالی با تلاش و کوشش. امّا معنای دیگه‌ای هم براش هست و اون رسیدن به پاک‌دامنی با تلاش بسیار و ممارست فراوانه.

لغت «عفّة» هم به معنای جمع کردن لبهٔ دامن موقع عبور از جایی هست که زمین کثیفه. یعنی جوری راه بریم که حتّی گوشه‌ای از دامن هم آلوده نشه. به‌ترین معادل فارسی شاید براش پاک‌دامنی باشه.

امّا از همه سخت‌تر لغت سَداد هست. لغت سَداد دو معنی داره. یکی پای‌داری در هنگام ایستادن، یعنی ایستادگی و مقاومت. یکی هم یعنی پای‌داری در هنگام جلو رفتن، یعنی از پا ننشستن. سداد از نظر من می‌شه پای‌مردی با این تفاصیل. امّا سداد در عفّت،‌ می‌شه پای‌مردی در پاک‌دامنی، که استاد شهیدی اونو ترجمه کرده "درستی‌ورزیدن".

حالا ترجمهٔ همین جمله رو از زبون این استاد بزرگ علم نهج‌البلاغه می‌نویسم: «لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و -در پارسایی- کوشیدن و پاک‌دامنی و درستی ورزیدن.»

اینا کاراییه که حضرت علی (ع) از شیعیانش می‌خواد. البته یادآوری کنم که اینو فقط از کسانی می‌خواد که دنباله‌روی واقعی علی(ع) هستن. به همین خاطره که می‌گه: «بدانید و آگاه باشید، که هر پی‌روی را پیشوایی‌است که بدان اقتدیٰ می‌کند و از نور علمش طلب روشنایی می‌نماید.»

یعنی اگه منو قبول داری، اگه فکر می‌کنی که می‌خوای از نور علم من روشنایی بگیری، به حرفم گوش کن.

این نامه، یکی از قشنگ ترین نامه‌هاست. امّا طولانیه و ترجمه‌ش هم دشواره. در نتیجه فعلا وقت ندارم که بیش‌تر از همین دو پاراگرافش رو ترجمه کنم. امّا توصیه می‌کنم حتما اونو بخونید.

یا حقّ.

نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 01:41 ق.ظ

بدانید و آگاه باشید، که هر پی‌روی را پیشوایی‌است که بدان اقتدیٰ می‌کند و از نور علمش طلب روشنایی می‌نماید.»

همین یه جمله کافیه به نظرم.یعنی همینشم بفهمیم ، هزاران قدم جلو میافتیم.

کاملا موافقم. همین جمله ش باعث شد من عاشق این نامه بشم.
عربی‌ش هم برای اطلاع اینه: الا و ان لکل ماموم اماما یقتدی به و یستضیء‌ بنور علمه. الا و ان امامکم ...

فاطمه دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 01:51 ق.ظ

راستی یه نکته ای الان دیدم، البته قبلا هم دیده بودم:
وب‌نوشته‌های یک موجود زنده؛ که در آن به همه چیز غر می‌زنم و از همه ایراد می‌گیرم الا خودم


تو این آپهای اخیرت اصلا غر نزدی ها ؛ ایرادم نگرفتی تا جایی که من دیدم

آخه اینا تقریبا سفارشی بوده.
ایشالا به زودی به روند غرغر خودمان بر می گردیم!
مخصوصا الان که دلم پره اساسی!
دیگه شما که در جریان هستی!

زرایر دوشنبه 21 مرداد 1387 ساعت 04:15 ق.ظ

«لیکن مرا یاری کنید به پارسایی و -در پارسایی- کوشیدن و پاک‌دامنی و درستی ورزیدن.»

من با پاک دامنی مشکلی ندارم ! خیلی برام حل شده هست . ولی اونای دیگه خیلی سختن

پارسایی و در آن کوشیدن و درستی ورزیدن !

خیلی خیلی سخته . تا حالا آدم نادرستی نبودم ولی گاهی وقتا خوب آدم تنش میخاره .

خب اگه قرار بود که آسون باشه دیگه این همه توضیح و تفصیل نبود برای هر کدوم از این مباحث توی روایات ما!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد