یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

فرهنگ مصرف‌زدگی!

اصولا می‌گن که ما ایرانیا از زمان هم‌کاری فرهنگی بین شاه و آمریکا دچار فرهنگ مصرف‌زدگی شدیم. بعد میان برا خودشون کلّی هم مثال و نمونه و اینا ردیف می‌کنن: مصرف‌زدگی در تغذیه، مصرف‌زدگی در بحث انرژی و غیره. امّا هیچ‌کس نمی‌آد بگه که ما توی دوستی و رفاقت هم دچار فرهنگ مصرف‌زدگی هستیم!
جدیدا به این پی بردم که چقدر ما در دوستی‌هامون به مسئلهٔ «فایده»ای که طرف مقابل داره برامون توجّه می‌کنیم! جدیدا زیاد دیدم که وقتی تاریخ مصرف یه نفر به پایان می‌رسه و استفاده‌ش تموم می‌شه، نقطهٔ پایان دوستی رقم می‌خوره. زیاد دیدم آدمایی رو که اعتقاد دارن «بعضی آدم‌ها پله‌اند و برخی پل.»
و جدیدا زیاد شده باهام در مقام دوستی به عنوان یه کالای قابل مصرف و دارای تاریخ انقضا برخورد بشه. چرا این‌طور شدیم؟ و بدتر از اون اینه که وقتی به طور سربسته می‌آی به روی طرف بیاری خودشو می‌زنه به اون راه و کلا منکر قضیه می‌شه و تو پشیمون می‌شی که چرا نتونستی با اون مثل خودش برخورد کنی و نتونستی همون طور که مثل تفالهٔ چایی صافت کرد و گذاشتت کنار بذاری‌ش کنار.


پس‌نوشت:

1- لطفا با خشم بخوانید مطلب فوق را و به نیش باز بنده هم ابدا توجّه ننمایید.

2- برخی (!) جملات این مطلب نقل مستقیم از یک وبلاگ دیگه‌س!

3- دنبال قافیه می‌گردم برای این کلمه‌ها: گزند، بند، شکرخند و غیره.


نظرات 23 + ارسال نظر
زرایر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:21 ق.ظ

اول بزنم اول ؛ بعد برم بخونم

عجب!
حالا خوبه کلّی آپم کوتاه بود این‌بار!

زرایر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:24 ق.ظ

اولا ؛ شدیدا باهاتون موافقم ! مث بعضی دوستان که تا تو سایت باشی و کمکشون کنی می شناسنت ولی وقتی ناراحتی و میای بیرون ؛ انگار نه انگار که آدمی !

این تازه مال یه دنیای مجازیه ! ‌ببین تو دنیای واقعی چه جوریاست ! و مشکل اینجاست که منم واقعا نمی تونم مث خودشون باهاشون رفتار کنم !
------
قافیه می خواستین ؟

پرند ؛ چرند ؛‌ برهند ( یعنی رها شوند ) ؛ گذرند ؛‌و غیره !

نه مثلا برای یه چیزی توی این مایه ها می‌خوام:
دیگر زمان درازی‌است که نیستیم
در بند زلف و در شکن بندبند دوست
------
برای من در دنیای مجازی کــــــــــــــــلـــــــــــــــی و در دنیای واقعی کــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــی رخ داده :دی

زرایر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:25 ق.ظ

خوب چون آپتون کوتاه بود ؛ گفتم همه الان زودی پیداشون میشه و اولیت من بینوا می پره

آهااااااااااااااااااااااااااااان!

فاطمه پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:26 ق.ظ

من خونده میزنم دوم/

اخ گفتی میلاد جان.یادته یه بار گفتم دنباله یه دوستی پاک و ساده ام.که دو طرف واقعا برای هم دیگه دوست باشن.
گمونم گفتم پیدا کردم.اسم نمیبرم، چون میدونم میدونی منظورم کیه(یا بهتر بگم کیان)

ولی این اپت داغ دلمو تازه کرد بد جور

منم دنبال همون دوستیه هستم. اگه در به جز مواردی معدود یافتین به ما هم خبر بدهید!

فاطمه پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:30 ق.ظ

همون الان داغ دلم تازه شد شدید.

ولی دوستی رو یافته ام.هرچند انگشت شمارند.ولی می ارزند.

انگشت‌شمار امّا ارزنده. موافق.

Kaka' پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:34 ق.ظ

ّله..اینو منم قبول دارم..برای منم این اتفاق افتاد و زندگیم و به آتیش کشوند..حال منم از این جور آدما به هم می خوره...
شما هم یادت باشه اون آلبالو پلو پزو رو روش تاریخ مصرف نزنی!

خواهر جان شما هم؟
اوشون که کلا منتفی شدن وگرنه احتمالا یه فکری براش می‌کردم! من کلا استاد زدن تاریخ مصرفم می‌دونی که؟!
(وبلاگم کلا هنگ کرده شما از این‌طرفا اومدی!!)

مجتبی پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:36 ق.ظ http://www.2pbox.blogsky.com

سلام
بهترین راه افزایش آمار بازید و معروف کردن وبلاگ خود!
کافیست کد مربود را دریافت و ارسال لینک کنید تا در اسرع وقت لینک شما مورد بازدید هزاران نفر در روز شود!!!

من چهار تا بازدید کننده ثابت دارم که برای خودم و بعضا اونا می‌نویسم کافیه برام! (حالا شاید هشت تا بود :دی)

زرایر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:39 ق.ظ

خوب ؛ مسلا برای بند بند ! میشه یه چیزی تو مایه های دستبند گفت !
یا ... خوب باید شعرو ببینم ؛ یعنی یه جورایی شاعر بشم ( از اون شکلک فکر کردنا )

وقتی پنجم دبستان بودم ؛ اومدم شعر بگم . یه کوچولو گفتم ( درمورد قرآن بود ) یه بنده خدایی (‌آدم خوبیه ؛ ولی دیرباور )‌به من گفت این شعر از خودت نیست و از یه جا برداشتیش !

از اون موقع دیگه دنبال شعر گفتن نرفتم . بچه بودم خوب !‌تازه الانشم خیلی حساسم که آدم بزرگی هستم واسه خودم . چه برسه به وقتی اونقدر کوچولو بودم !

گمونم همون طور که نوشتن رو بعد قرنی شروع کردم ؛ باید شعرم شروع کنم . کم کم !

موفق ( باشم/باشی/باشد/باشیم/باشید/باشند )

این اتفاق برای منم افتاد. (نه دقیقا، ولی یه معلمی زد توی حالم در مورد شعرم) از سوم راهنمایی تا اول دبیرستان کلا ادبیات رو ول کردم :دی

علی پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:39 ق.ظ

دربند،دست بند،پند،پرفند،چند،خالی بند!!،لبخند،دردمند.......

پرفند نیک بود. خالی بند هم! لبخند نیز. دردمند باید فکر کنم بهش الان همین جوری بیتی به ذهنم نمی رسه که آخرش به دردمند ختم بشه و به مضمون شعر مرتبط باشه. مثلا آزمند هم بد نیست :دی

زرایر پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:40 ق.ظ

اون بالا میخواستم بنویسم « مثلا » که اشتب شد ! ببخشید

مشخّص بود :دی

گاما پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 02:55 ق.ظ

سلام
اون چهار نفری که گفتید دوتاش هستند اون دوتاش کیا هستند
مطلبتون هم خوب بود
در مورد قافیه گزند و شکرخند هم قافیه اند؟
خرسند/ساغند/قند
الآن حوصله اش نیست!
شاد و سلامت باشید

حالا من الکی گفتم چهار شما چرا گوش کردی!؟
گزند و شکرخند هر دو هستن یه چیزی + اند پس هم‌قافیه ن :دی
ساغند دیگه چی چیه؟ :دی

افشین پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 05:21 ق.ظ http://.natoordasht.blogfa.com

سلام
شکر خدا واسه من اتفاق نیفتاده ولی از کسایی که واسشون اتفاق افتاده فهمیدم که باید سخت باشه
قافیه هم:پابند،ژند،سهند،سمند،کمند،لوند،دردمند،فرند،
شهند،فند،سرند،بسند،پسند،روند،فتند،جمند،ترفند،شمند،غمند،فرمند،
از شعرای فردوسی هم میشه استفاده کرد
مثلا:
ز فتراک زین برگشایم کمند
بخواهم از ایرانیان کین ژند.

یا
به شایسته کاری برون رفت ژند
گوی دید برسان سرو بلند.

اگه میشه این نظرو نمایش عمومی نزارید
در ضمن شعراتون هم قشنگن

فعلا

فک کنم دیگه کلا یه نمه دیر شده باشه! نظرات به طور پیش‌فرض نمایش عمومی دارن!

امیرحسین پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 06:33 ق.ظ

سلام میلاد عزیز.
واسه من هم پیش اومده.
خیلی سخته.من اصلا دوست ندارم.
کسایی هستن که فقط به خاطر چیز های دیگه می خوان دوستی کنن.
امیدوارم دیگه گیر اینجور آدما نیوفتی!
موفق باشی
فعلا!

امیدوارم دیگه برات پیش نیاد!

مهرنوش پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 07:40 ق.ظ

میلاد ببین تا گفتی هشت نفر ، این همه ادم اومدن از خودشون نظر در وکردند.
دنیای عجیبی داریم ، که همه اش شده همین. حتی گاهی سلام کردن ها هم دنبال دلیلی است

آره والا! اگه می‌دونستیم این همه محبوبیت داره این نوشته ...

مهرنوش پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 07:44 ق.ظ

یادم رفت اینو بگم : میلاد جدیدا افتاده رو نخ خطر همون مطلب وآپ پایین . باید به فکرش بود داره به فنا میره بچه . مدرک هم خواستین مسند دارم.

عجب! من هر گونه ارتباطی را تکذیب می‌نمایم!!!!
مستند؟؟ اوه اوه! یادم باشه یه صحبتی بکنم باهاتون :دی

ایده پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 11:38 ق.ظ

مثل اینکه من اینجا خیلی انگیزه میدم بهت واسه نوشتن ها. احتمالن این نوشته رو از روی اون جمله من که نوشتم بعضی آدمها پله ان و ادم باید ازشون بالا بره نوشتی. اما من منظورم دوستی نبود. یه سری آدمها دوست نیستن. اما هستن. کنارتو توی محل کار توی زندگی وجود دارن و تو نمیتونی باهاشون رابطه دوستانه برقرار کنی. اما میتونی ازشون چیز یاد بگیری میتونی ازشون کمک بگیری برای پیشرفتت... بدون اینکه بخوای به اون آدم ضرر بزنی یا از میدان به درش کنی...
حتی در مقام دوستی هم اگر بتونی از کسی کمک بگیری و بری بالا این خیلی خوبه. اما سواستفاده نباید بشه.

بلی از روی همون نوشتمش.
من اتفاقا منظور شما رو کاملا درک کردم اما کلا این جمله منو به یاد یه موضوعی که برام اتفاق افتاده بود انداخت و باعث شد که به فکر نوشتن این مطلب بیفتم. وگرنه من اصلا و ابدا از جمله شما برداشتی که مربوط به این آپ باشه نکردم! :دی

ایده پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 11:45 ق.ظ

اینم بگم که من خودم همیشه دوست دارم به دوستهام کمک کنم. واقعن هیچ کمکی رو دریغ نمیکنم اگر در توانم باشه... اگر کسی هم ازم چیزی بخواد به هیچ وجه این فکرو نمیکنم که ممکنه ازم سواستفاده بشه... اما یه سری از آدمها هم اینطوری نیستن و ممکنه فکر کنن من نوعی در مقام یه دوست اگر چیزی ازشون میخوام یا دوست دارم کاری واسم انجام بدن دنبال اینم که ازشون سواستفاده کنم... نمیدونم اما سر این قضیه یک کم دلم گرفته. چند روز پیشا به دوستی پیشنهاد دادم برای خرید کتاب با هم بریم چون به نظرم سلیقه این آدم رو در کتاب خوندن خیلی میپسندیدم. اما دوستم با پیشنهاد من زیاد هم اوکی نبود. احساس کرده بود من میخوام از علم و دانشش بهره بگیرم و شایدم سواستفاده منظورم بوده. ولی خوب میگم من کلن اهل این فکرا نیستم... الانم حس خوبی ندارم که کسی نسبت به من اینطوری فکر کنه. من اصلن اینطوری نیستم حالا چرا اینا رو اینجا نوشتم!!! آخه دقیقن همین چیزی بود که ذهن منو مشغول کرده بود مادر جون!

من کلا توی دوستی سعی می‌کنم هر کاری از دستم بر بیاد بکنم، حتی اگه بعدا پشیمون بشم، چون اصلا جور دیگه‌ای نمی‌تونم باشم!

فاطمه پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:00 ب.ظ

چه همه پیشرفت ، 17 تا نظر ایول میلاد

ایده جان شما خودتو ناراحت نکن ، خواهره من ، اینجور آدمها زیاد هستند.
نمونه اش همین مهرنوش که بالا سرت نظر داده(شکلک پینوکیو اینجا نداریم ، شرمنده)

در ضمن گمونم خود صاحب وبلاگ خوابیده.وگرنه میومد جواب میداد.حقم داره بخوابه.منم جاش بودم تمام امروز رو میخوابیدم.البته میخواستم بخوابم ها ولی نذاشتند
چه کنیم دیگر.

عجب! مهرنوش خانم فقط اگه این نظرو ببینن!
آره جای شما خالی خواب بودم تا خود 12.
بعدش هم الان اینترنت دارم با سرعت 3.4 کیلوبایت در ثانیه :(
جواب دادن هر نظر حدود 10 دقیقه طول می‌کشه

ایده پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:21 ب.ظ

نه من ناراحت نیستم از کسی... دوست نداشتم کسی فکر کنه من دنبال سواستفاده هستم همین...

ایده پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:21 ب.ظ

کامنت قبلی مال تو نبودها آقا میلاد! مال فاطمه بود!

خودم ودانم! :دی

فاطمه پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 01:41 ب.ظ

نه ایده جان ، میفهمه خودش میلاد.
فعلا هم که نیست هر کار بخوایم میتونیم تو نظراتش انجام بدیم.من جمله چت از نوع کامنت

راستی میلاد یه چیزی یادم رفت بگم، اون 4 نفر ثابت و 4 نفر متغیر کیان؟(شکلک تفکر)

بابا من یه عددی از خودم ول دادم! چرا همه گیر دادن به این 4؟
مثلا می‌گفتم ۲۴ اوکی بود؟ :دی

ایده پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 02:42 ب.ظ

ایول خوشم اومد! اینجا جای خوبیه ها! شماهام همه پایه آدم کیف میکنه! میلاد با تو نبودمااا!!!

عجب! کدوم بخششو با من نبودین؟ :دی
من اینترنت می‌خوام!!!!!!!! کمک!!!!!!
-----------
اینترنتم درست شد هی!!!!!!!!

افشین پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 03:27 ب.ظ

از یه نمه خیلی بیشتر شد

ها! دیدی گفتم داداش! :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد