یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

ان الانسان ...

تا به حال شده بشینید و بدجوری به گذشت عمر حسرت بخورین؟ مطمئنا شده. من خیلی این‌جوری می‌شم. مخصوصا وقتی که شعر در قطار ژالهٔ اصفهانی رو می‌خونم. از اون‌جایی که پستم طولانی می‌شد و می‌دونم بعضی‌ها با دیدن این پست‌ها کلا بی‌خیالش می‌شن، یه کاری کردم که اگر اینجا رو کلیک کنید، بتونید شعر رو ببینید و در غیر این صورت نشون داده نشه.

واقعا بعضی اوقات باید از خودمون بپرسیم که «طی شد این عمر، تو دانی به چه سان؟»

توی این شهر فوق‌العادهٔ تهران، هر یه قدمی که آدم برمی‌داره، خموده‌تر و پیرتر می‌شه. گاهی اوقات می‌شه گذشتن عمر رو و پیر شدن تک تک اعضای بدن رو احساس کرد، لمس کرد.

والعَصر انَّ الانسانَ لَفی خسر!

قدیما که بچه‌تر بودیم، بهمون یاد دادن سورهٔ «العصر» رو حفظ کنیم، مام کلّی حال می‌کردیم. چون یه سورهٔ کوتاه بود و حفظش آسون. الان تازه دارم حسرت می‌خورم که چرا در طول این سال‌ها، همین سورهٔ کوتاه رو هم حتّی نفهمیدم.

همیشه از وقتی خیلی کوچیک بودم، به رهن سخنان مختلف و تلویزیون و غیره، فکر می‌کردم ما دیگه یه کشور اسلامی هستیم که قراره یه روزی،‌ آقایی به اسم امام زمان (عج) از همون‌جا قیام کنه و قراره ما هم با کمکش دنیا رو اصلاح کنیم. الان می‌تونم بگم که احساسی که اون موقع داشتم این بوده: باور به جامعهٔ اخلاقی، اعتماد، ساده‌لوحی ...

من چه شکلی تونسته بودم جامعه‌ای که کسی که توی رأسش نشسته میاد به همهٔ دنیا توی تریبونی که چند میلیارد مخاطب داره دروغ می‌گه، به عنوان یوتوپیای خودم باور کنم؟ یا شاید باید افسوس بخورم که چرا دیگه کودک نیستم که به این راحتی یه آرمان‌شهر رو برای خودم انتخاب کنم.

ای خدای کودکی! کودکی‌ام به من بازرسان!


پس‌نوشت:

ما باز هم بیکار بودیم و باز هم قالبی درست کردیم برای وب‌لاگ. ان‌شاءالله خدا این اوقات فراغت رو زیادش کنه!


نظرات 7 + ارسال نظر
آیدا سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 10:55 ق.ظ http://sofiya.blogsky.com/

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند
پوشانده‌اند "صبح" تو را "ابرهای تار"
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق "رحیم" و "رجیم" نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند
منتظر پستهای آپ شما هستم اگه مایل به تبادل لینک با من هستین تو وبلاگم به من اطلاع بدین.
موفق باشین دوست عزیز

از نظرتان ممنون

فاطمه سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 02:17 ب.ظ

یه جمله وقتی هیچ کس نظر نداده ، این بالا مینویسه:
تا کنون نظری توسط کاربران نوشته نشده است.
دلیلش واضحه خب، چون من نبودم، وقتی هم من نیستم کی نظر میده خب؟

قالب=
بعد شکلک ایول نداره اینجا خودت یه صدتایی ازش رو تصور کن من زدم.
واقعا عالی شد میلاد.جدا میگم.قالبش حرف نداره.من میدونستم میتونی.شیرینی من یادت نره

بعدشم مگه قرار نبود آپ غری (پر از غر)از خودت ول بدی، پس چی شد؟
این که زیاد غر نداشت؟من آپ غری میخواممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
بعدشم اصلا این اپتو دوس ندارم.یعنی آخر سر نفهمیدم چی میخوای بگی؟
شایدم از آی کیوی پایینه منه و مطالبی بس عمیق و ژرف در پس این آپت نهفته استکه بعید میدونم.(چون آی کیوم از حده جلبک بیشتره، اینو مطمئنم)

یه نکته دیگه کجایی از صبح تا حالا ؟
گوشیت چرا در دسترس نیست؟
یه خبری از خودت ول بدی ، بد نیست ها

(چه همه نوشتم، کپی رایت داره این جمله ، ولی نمیگم ازکیه)

قالب رو که خودمم دوست دارم.
آپم خیلی موضوع نداشت، بیش‌تر سرگردون بود.
آپ غری می‌دم. اما هنوز خیلی غرغرم نمیاد.
چه همه هم که واضحه کپی رایتش از کیه!

مهرنوش سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 02:37 ب.ظ

خب انسان و کودکی خودش. و دنیای کوچیک خودش .
ولی میلاد اون اتوپیا نیست ها . یوتوپیاست.یعنی همون آرمان شهر. یه متن داشتیم تو انگلیسی باید پیداش کنم. معرکه بود و به به قول فاطمه انگ خودته. بدم بهت بخونیش.
یه چیز دیگه اگه انقدر بیکاری یه کمی بهت کار بدم. موافقی؟

نخیرم! خیلیم بی کار نیستم!
بعد هم من از وقتی شهروند امروز می‌خونم عادت کردم بگم اتوپیا - هر چند می‌دونم غلطه. اما درستش می‌کنم. چشم
اون متن رو هم می‌خوام اگه پیدا شد.

مینا سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 02:48 ب.ظ http://www.66920019.blogfa.com

سلام خوبین؟؟؟؟؟
وب زیبایی دارین من اپ هستم
خوشحال میشم به من هم سر بزنید
[گل][لبخند][گل]
[بدرود]
در ضمن من لینکتون کردم

از لینکتون سپاس‌گزارم.

زرایر سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 05:40 ب.ظ



یعنی موافقم باهاتون !

راستی این روزا چرا همش یادم میره اول سلام کنم ؟ میشه درستش کنم ها ! ولی تنبلی بر من فائق می آید !و در وجودم فوران می کند و از این حرفا .

آره خوب . اون کپی رایت فاطمه خانوم داد میزنه از کیه !!!
--------
۱- قالب جدید مبارکه ! خوشم میاد ازش . من اصولا خوره رنگ سبزم . خیلی دوسش دارم .

۲- شعری که گذاشتین واقعا زیباست . هم از خوندنش لذت بردم و هم از شنیدنش . خیر ببینی مادر ؛ دستت طلا .

۳- درمورد آرزوها و آرمان شهر بچگیمون ؛ باهاتون موافقم . الانم به تریبون اونی که دروغ میگه کاری ندارم . از زمانی که خوندم ؛ امام زمان عزیزمون بیشترین زجر رو از به اصطلاح علمای دینی مون تحمل می کنه و بیشترین مخلفت رو اینا باهاش می کنن ؛ از همه شون دلسرد شدم . منتظرم آقامون خودش بیاد .

یه حسی به من میگه اومدنش نزدیکه . چند سالیه که انگار تو دلم هست که زمان اومدنشونو درک می کنم . کاش حقیقت داشته باشه این حسم و کاش یه خودفریبی نباشه !

وقتی بیاد یه عالم سوال دارم ازش بپرسم . سوالایی که جوابشو از هیچ کس دیگه ای قبول نمی کنم .

موفق باشید

( راستی ؛ امروز دیر اومدم نظر بدم چون بالاخره تونسته بودم تو این ۴۸ ساعت ؛ یه خورده بخوابم )

اصولا سبق سلام که خیلی نیکه، اگه منظورتون اینه. اگه هم منظورتون اینه که اول حرف می زنید با یکی بعد بهش سلام می کنید منم شدیدا بهش دچارم!
قالب جدید رو خودمم دوست می دارمش.
منم منتظر هستم که ایشون خودشون بیان. البته امیدوارم وقتی اومد حداقل به دست خودش کشته نشم! :D
آخه یکی یه بار به حضرت علی (ع) می گه من توی خیبر فلان تعداد نفر رو کشتم. تو چند نفر رو کشتی؟
حضرت علی (ع)‌ بهش می گه چند نفر رو کشته که تعدادش هم کمتر بوده.
طرف کلی حال می کنه که مثلا من بیشتر از علی (ع)‌ توی کشتن دشمنای اسلام نقش داشتم. حضرت علی (ع)‌ هم بهش می گه تو کسی رو می کشی که در اون لحظه احتمالا از راه دین غافل بوده. ولی من وقتی کسی رو می کشم، یعنی نه تنها خودش، بلکه هیچ کس از نسبش قرار نیست به راه راست هدایت بشه!
اینه که امیدوارم حداقل خود ایشون منو نکشن!
خوابتون هم مبارک! من که شخصا کم می خوابم، به خوبی درک می کنم نیاز به خواب رو :D

زرایر سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 07:50 ب.ظ

سلام

آره منظورم این بود که همش شروع می کنم به حرف زدن و بعد یادم میفته سلام نکردم !

منم امیدوارم اون پیرزنه نباشم که امام زمانو شهید می کنه ؛ خدا نکنه . دور از جون خودم و اینا !

یادمه یه آدمی که خیلی مثلا مذهبیه ؛ اومد از بعضیا تعریف کنه من بدجنسی کردم و گفتم اینی که تو میگی ؛ اگه الان کربلا بود ؛ خودش امام حسینو زودتر از همه می کشت .

خدا کنه هیچ کدوممون از اون آدما نباشیم .

( همونطور که قبلا گفتم ؛ در راستای افزایش تعداد کامنت )

یاد جریان اون بنده خدایی افتادم که شب دعا می کنه امام حسین (ع) رو تو کربلا همراهی کنه!
ما هم کلا در راستای پاسخ‌گویی می نویسیم.

فاطمه سه‌شنبه 22 مرداد 1387 ساعت 09:39 ب.ظ

خب دیگه فعلا صاحب وبلاگ نیستومیشه زد داغون کرد و همه چی رو بهم ریخت(این شکلکه به جایه خنده شیطانی خوبه؟)

فقط بدیش اینه که تا خودش نیاد نظرات رو بقیه نمیتونند بخونند

بعد همینا دیگه

دقیقا مزیت‌اش هم همینه :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد