یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

رنگ وب‌لاگ‌نویسی

آن‌چه شروع کرده بودم ... یادداشت‌های روزانهٔ یک موجود زنده بود. آن‌چه شروع کرده بودم، گریزی بود از حبس تناقضات.

آن‌چه شد ... چیزی نبود که شروعش کرده بودم.وقتی این وب‌لاگ را گشودم، هدفم چیزی جز وب‌لاگ‌نویسی بود؛ معنایش هم برایم جدای از آن بود. آن موقع، یادداشت‌هایم مستقل از خودم بی‌معنا بودند و مخاطب را در خود شرکت نمی‌دادند.

اکنون امّا، حال و هوای نوشتنم با وب‌لاگ نویسان یکی شده و گویا هدفم هم. فکر می‌کردم پشت سر گذاشته‌ام آن روزها را که مطلبی می‌دادم و چشم‌انتظار «نظرات پر بار شما» می‌ماندم.

نوشتنم رنگ وب‌لاگ‌نویسی به خود گرفته و این دفترچه، شده وب‌لاگی در بین خیل عظیم وب‌لاگ‌ها.

شاید اگر کمی به ترکیب وب+لاگ توجّه می‌کردم این آفت از دامانم دور می‌ماند. به هر حال، این وب‌لاگ راه خود را خود یافته و من تنها دنباله‌رویش شده‌ام.

آن‌چه خودنوشته بود، شد دیگر نوشت. و این وبلاگ ره به ناکجا می‌برد.

امّا ناگزیر، من نیز به دنبالش تا دریغ هست، حرکت می‌کنم. تا تقدیر را چه پیش‌آید!


پس‌نوشت:

۱- خداوند تمام ره‌روان را بیامرزد!

۲- خداوند رفتگان را هم هم‌راهی کند. باشد که به هر جا می‌روند، خود او یاری‌شان نماید و شمع شب‌افروز راه‌شان باشد.

۳- برخی تصوّرشان این است که من از نوشتن مطالب به نحو حاضر در این وب‌لاگ ناراضی هستم. امّا باید بگویم که دقیقاً بر عکس، از فرصتی که فراهم شده رضایت کامل دارم و تنها هدفم از نوشتن این پست، این بود که توضیحی بدهم بر سیر وب‌لاگ و اظهار ناراحتی کنم از این‌که ممکن است برخی مطالب در سطح مورد نظرم نباشد.

۴- امشب ایمان آوردم که بدترین بستر ارتباط مزاح است.

نظرات 10 + ارسال نظر
امین دوشنبه 28 مرداد 1387 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.editiranforum.blogsky.com

وبلاگت خیلی قشنگه
وپر محتوا به وبلاگ من هم سر بزن

و این هم از ...

زرایر سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 12:07 ق.ظ

سلام

ما انسانها ؛ همیشه اسیر عادتیم دوست عزیز . گریزی و گزیری نیست !

موفق باشید

صحیح می فرمایید!
بعضی عادتا خوبن ولی!

زرایر سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 06:40 ق.ظ

سلام مجدد

این جمله خودتونو توجه بفرمایین :

شاید اگر کمی به ترکیب وب+لاگ توجّه می‌کردم این آفت از دامانم دور می‌ماند. به هر حال، این وب‌لاگ راه خود را خود یافته و من تنها دنباله‌رویش شده‌ام.

خوب طبیعیه که وقتی آدم این جمله رو بخونه ؛ فکر می کنه که :

برخی تصوّرشان این است که من از نوشتن مطالب به نحو حاضر در این وب‌لاگ ناراضی هستم .

--------------------
خوب ؛ خدا رو شکر که ناراضی نیستین .
می دونین ؛ به نظر من ( ‌تا حالا چن بار گفتم و دیگه خیلی تکراری شده ) اینترنت مث همون چاهی میمونه که حضرت علی (ع) وقتی همدلی نداشت که باهاش درددل کنه ؛ حرف دلشو به اون چاه می گفت .

البته تا زمانی این امر صدق می کنه که کسی ؛ از دنیای واقعی ؛ من نوعی توی دنیای نت رو نشناسه ! چرا که اگه شناخته بشیم ؛ درست مث اینه که یکی ؛ ته چاه ایستاده باشه و همه حرفای دلمونو که نمیخوایم یه نامحرم بشنوه ؛ گوش کنه !!!

تا وقتی کسی نمیشناستمون ؛ انگار همه آدمای نت مث سنگهای دیواره چاه هستن ! تعبیر جالبی نیست ؛ ولی متاسفانه حقیقت داره .

از روزی نگرانم که این سنگ ها ؛ جون بگیرن و به خاطر حرفام به من تسلط پیدا کنن !!!

موفق باشید

البته من اظهار ناراحتی کردم، اما منظورم اظهار ناراحتی در زمینه سطح و جنس مطالب بود، نه روند وب‌لاگ: "و اظهار ناراحتی کنم از این‌که ممکن است برخی مطالب در سطح مورد نظرم نباشد."
"از روزی نگرانم که این سنگ ها ؛ جون بگیرن و به خاطر حرفام به من تسلط پیدا کنن !!!"
آخ گفتی! دقیقا یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌های منم همینه!
حالا خوش‌بختانه خیلی حرفا رو این‌جا یا جاهای دیگه نمی‌گم...

نسیم سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 10:38 ق.ظ

سلام میدونی چی بیشترازهمه حرص منوتووبلاگ نویسی درمیاره؟ اینکه مدام ازتوبخوان لینکشون کنی یاآمارشون روباسرزدن به وبلاگشون ببری بالا!
شادباشی

:D
این‌که همه می‌دونن باعث می‌شه من کم کم موهام بریزه. مخصوصا اون بنده‌خدایی که مرتب این‌جا سر می‌زنه و از این کامنتای «وب‌لاگ قهوه‌ای‌ای دارین به منم سر بزنین!» می‌ذاره.

ایده سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 01:11 ب.ظ http://4me.blogsky.com

اره منم یه جورایی همین روندو طی کردم. وبلگ جدید ساختم با یه هدف مشخص کم کم روند نوشته ها و خلاصه وبلاگنویسیم خود به خود عوض شد و یه مسیر دیگه رو طی کرد.
مزاح که خوبه اگر به جا باشه و بیاحترامی نباشه...

خب بعدش چی‌کار کردین؟ همون مسیرو ادامه دادین؟
مزاح هم که من کلا زیاد می‌کنم، اما به نتیجه رسیدم که شاید به عنوان یه بستر ارتباطی نشه ازش استفاده کرد.

همت سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 05:07 ب.ظ http://heyatonline.blogf.com

موفق باشی

شما هم!

فاطمه سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 10:44 ب.ظ

خب من که اصلا به اونایی که میزنند ، به وبلاگ منم سر بزن و نمیشناسمشون ، توجهی نمیکنم.

در مورده روند هم ، گمونم هنوز روی هدف اولیه ام برای باز کردن یه وبلاگ موندم.حالا بعدا چی میشه ، الله اعلم.

فقط یه نکته اینجاست که من بهش خیلی معتقدم، آدم باید برای خودش بنویسه، حالا میخواد این نوشته اش از نوعه ماله خودت باشه یا ماله من یا جک باشه یا داستان یا ......هر چی باشه مهمش اینه که خودت بخواییش.

امتحانتم خوب بدی.چون من اعصاب ندارم.دلیلشم خودت میدونی

ایشالا خوب می‌دم.

زرایر سه‌شنبه 29 مرداد 1387 ساعت 11:17 ب.ظ

منم به نظرم شوخی و مزاح بستر ارتباطی مناسبی نیست ؛ ولی بدترین نوعش هم نیست .

بدترین نوعش رو تو سایتی که هر دو میشناسیم ؛ دیده م و گمون نکنم اینجا جاش باشه بگم . باید هشیار شد در مورد بعضی آدما ؛‌که با توهین و تحقیر دیگران و عقایدشون میخوان خودشونو به رخ بکشن و بگن که مثلا کسی هستن .

به نظر من ؛ این جور آدما بدترین نوع مسیر ارتباطی رو انتخاب کردن . چون دقیقا دیگران رو از خودشون می رونن و فقط کسانی رو که ضعف نفس دارن و خیال میکنن این بابا خیلی بارشه به خودشون جذب می کنن !

اون بنده خدا هم به نظرم احتیاج به یه جایی داره که تخلیهٔ روانی بشه و یه‌جوری جلب توجّه بقیه رو بکنه، وگرنه این حرکت رو نمی‌کرد.

حیدریم جمعه 1 شهریور 1387 ساعت 04:18 ق.ظ

وب لاگت خیلی خوبه البته این کلمه کلمه مناسبی برای یه همچین وبلاگ قشنگی نیست.
یا علی (ع)

چه سرعتی! فکر نمی‌کردم به این سرعت عکس‌العمل(!) نشون بدین!
اختیار دارید! مهم نیّته

حیدریم جمعه 1 شهریور 1387 ساعت 04:21 ق.ظ http://heydariam110.blogsky.com/

راستی من تو اینکارا تازه واردم اگه منو کمک کنی ممنون می شم

کاری نداره که! هر چی که توی ذهنته بنویس، همون طور که از اول هم قصد داشتی.
فقط به دو چیز توجه نکن: ۱. نظر خواننده ها ۲. تعداد بازدیدکننده‌ها :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد