یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

دامان پاک تو از هر گنه بری ...

ای آن که لشکری از دل تباه توست
هر سو که بنگری آغاز راه توست
از جام باده ها مست اند مردمان
در جام بنگری مست نگاه توست
دامان پاک تو از هر گنه بری
کشتار عاشقان تنها گناه توست
پیش سپاه تو سر خم کند فلک
تسخیر هر دلی عزم سپاه توست
دل می شکست و من وامانده در عجب
چون بشکند دلی کاو در پناه توست
در هجرت آسمان خون گریه می‌کند
گلگونی شفق از هجر ماه توست
آن ها که از ازل در چاه یوسف اند
گم راه عالم اند یوسف به چاه توست
در بحر عشق تو دل غرق می شود
چون عقل سرنگون در خانقاه توست
بشکسته شاخه ای بینی اگر به خاک
تصویر عاشقی بر دربگاه توست
شعر صبا اگر چون در و گوهر است
شه بیت این غزل چشم سیاه توست
نظرات 21 + ارسال نظر
علی احمدی چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 12:59 ق.ظ

اینم یه بیتشو قبلا دیدم!!
طبق حدیث قدسی خودشم دیه ی اون عاشقان کشتست!
یه جا خوندم خدا دلا رو میشکنه تا یه دونه قشنگتر خودش بسازه!
میگم گوته عجب شعری گفته!!!!!!

:D
آره دیگه یه مدت می گن به شعر فارسی علاقه مند شده بوده، فک کنم این حاصل همون دوره س
از این احادیث که در مورد قلوب منکسره داریم زیاده :دی ولی الان اونی که شما می گین عربی ش یادم نیست
یه مصرعشو دیده بودین احتمالا (عنوان یکی از آپ هام بود)

علی چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 01:42 ق.ظ

یک بیت! توی مدرسه!!!!
گم راه عالم اند یوسف به چاه توست
در بحر عشق تو دل غرق می شود

عجب!
این که گذاشتین یه مصرع از یه بیته با یه مصرع از بیت پایینیش :دی

علی چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 02:09 ق.ظ

آن ها که از ازل در چاه یوسف اند
گم راه عالم اند یوسف به چاه توست

آها!
یادم اومد که این بیتو بهتون گفته بودم
عجب! یادم نبودا کلا!

زرایر چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 05:34 ق.ظ

سلام !

بابا گوته کیلو چنده ! اینم معلومه شاعرش کیه !
می دونید ؛ واقعا مفهوم شعرش عمیق و صنایع ادبی که به کار رفته ( چه قلنبه سلنبه شد ) زیبا استفاده شدن » همون تشبیه و اینا ! ولی نمی دونم چرا احساس می کنم با وزن این شعره یه خورده همچین مشکل دارم ! انگار وزنش مصراع در میون تکرار میشه .

به شاعرش نگین ها

وزنش چون اصطلاحا وزن لنگه. یعنی در بین اوزان فارسی وزن سختیه، چه دنبال کردنش به عنوان مخاطب و چه گفتن شعر توی اون وزن:
مفعول فاعلن مفعول فاعلن

فاطمه چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 07:54 ق.ظ

من موندم این بشر(منظور میلاد است) داشت دیشب از خستگی ولو میشد ها(البته به پایه من نمیرسید)حالا ساعت 12و نیم پاشده اومده آپ کرده.شانس اورده داشته قبلا وگرنه میلادی که من دیشب دیدم ازش بعیده بود که بتونه تایپ کن

خب حالا اینبار اگه گفتی کدوم بیتشو دوست داشتم؟

شما رو که نمی‌دونم اما خودم اینو دوست دارم:
دامان پاک تو از هر گنه بری
کشتار عاشقان تنها گناه توست

ایده چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

ای بابا
به به!!! میبینم که دیگه زدی تو خط عاشقی و اینا... خداییش نیا بگو اینا واسه عمومه و منظور ندارم. بیا بگو آره مادرجون عاشق شدم عاشق فلانی کمکم کن بهم ایده بده دلشو به دست بیارم!!!! ما هم یه دستی واست بالا بزنیم و یه شیرینی هم بخوریم و خلاصه اینطوریا!!!!

ای بابا! اون جریان که مال کلی پیش بود! :دی
این شعره مال سال 82 می باشد. یعنی اون موقعی که هنوز نمی دونستم کلا عشق و عاشقی چی بید :دی
دوستان اینجا می دونن من کلا در دادن شیرینی ید طولایی دارم! حتی بعضی وقتا میان به این مناسبت که «هستم» شیرینی میگیرن!!

زرایر چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 12:32 ب.ظ

ای ایده جان ! چه بیکاری برای بچه مردم دردسر درست کنی !

راست راست داره راه میره و خوشه واسه خودش دیگه ! چکارش داری ؟

خوب البته با وجود اون بیتی که بهش علاقه در وکردین یه نموره ؛ همچین مشکوک می زنین ( شکلک فکر کردن در نظر بگیرین )

من که از این بیتش خوشم اومد :
دل می شکست و من وامانده در عجب
چون بشکند دلی کاو در پناه توست

موفق باشید .

من خودم همونی که گفتم رو بیشتر دوست دارم :دی
ولی چون این شعر خودمه طبیعتا اینا رم دوست دارم!

ایده چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 02:11 ب.ظ

اوهکی! همه شیرینی بخورن سر من بیکلاه بمونه؟ عمرن!!!

نگران نباش شما! اگه خبری بود من کلا در امر شیرینی دادن مهارت فراوانی دارم، خبر می‌کنم شمام بیای :دی
ولی بذار حداقل به مام یه چیزی برسه ... آش نخورده و دهن سوخته؟

ایده چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 02:13 ب.ظ

به آقا/خانوم زرایر
شما شیرینی و شامشو بچسب دوست من... فکر دردسر این بنده خدا رو نکن. به ما چه دردسراش!!!!

عجب! بابا من که شام می‌دم، ولی گفتم ... شما اول عروس مربوطه رو جور بنمایید!

مهرنوش چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 02:56 ب.ظ

ایده جان ، خوش اومدی ، ادرس میدیم بیا ازش شیرینی بگیر.
زرایر هم دختره. میلاد تو چه جوری بیدار موندی بعد نشستیآپ هم کردی ؟؟؟؟
..... و ترجمه ها تو انجام داده بودی؟؟؟ اومدی اینجا ؟؟؟

شما در واگذاری هر گونه آدرس مختاری :دی
باز دوگانگی شخصیت اینجا نمود پیدا کرد ها! من بالاخره اولویت رو چی قرار بدم؟

ایده چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 06:51 ب.ظ

بابا اینجا چقده خفنه! هیچ کی از خودش ردی نمیذاره!!! ما ترسیدیم یهو!
مهرنوش جان میگی بیا شیرینی بخور آدرس نمیدی؟ کجا بیام آخه مادر جون؟ منم شیرینی میخوام!!!! حالا عروس خانوم کی هست؟ آقا میلاد میبینم زیا د نیستی این ورا! نگو مشغول امورات عروس دومادی هستی!!!!!!!!!!

بابا این‌جا حتی منم از خودم ردی نمی‌ذارم :دی
نه داشتم دنبال یه عروس مناسب می‌گشتم!!! (:دی رفته بودم فوتبال، نمی‌گم جاتون خالی!)

فاطمه چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 08:48 ب.ظ

میلاد الان داره افطار میکنه احتمالا.
شیرینی هم هفته دیگه به یه مناسبت دیگه ازش میگیریم .

در ضمن افرین میلاد جان ، درست گفتی ( داری پیشرفت میکنی)

عجب! درست گفتم؟

علی احمدی چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 08:55 ب.ظ

خوب انگار خبراییه!
گفته باشم نهایت نامردیه همکلاسی قدیمی دعوت نباشه!

اگه خبری شد چشم! ولی شما نمی‌آی!

فاطمه چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 09:32 ب.ظ

دیگه شرمنده علی جان...

ولی مطمئن باش ،اگه از اون خبرایی که منظورته بود، خودم همتون رو دعوت میکنم ، عروسیش(دامادیش)نگران نباشید.

عجب! شما یه عروس مناسب پیدا کنین با این شرایط من نامردم اگه ندم:
پول‌دار
دارای سن سه رقمی به بالا (:دی)
دارای حداقل ده مرض لاعلاج
دارای خونه و ماشین (جهت فروش، من رانندگی بلد نیستم :دی)

مهرنوش چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 10:20 ب.ظ

میدونی ایده جان ، اینجا تقریبا همه همه رو میشناسن. حتی من تو رم میشناسم ( از روی مطالب وبلاگت . هرچند نظر ندادم تا به حال . اما از خواننده هات هستم. ) حالا برا همینه که کسی ردی نمیذاره.
در ثانی عمرا اگه همسن فاطمه باشی ، من مادرت نیستم. حالا دوست داری مشکلی نیست ها ، میتونی مادر جون صدام کنی.
ادرس هم به چشم بذار قطعی بشه خودم ادرس میدم شما هم بیای.
آقا این میلاد ..... انجام نداده بود ها . اصلا . باید دعواش کرد تا نصفه شب بیدار میمونه. از اونجا که الان میخوام برم بخوابم ، میلاد فصلات 37 و 43 تا 20 هم بهت وقت میدم.

آقا من یه فوتبال رفتم شما ما رو زن دادین رفت!
حالا من که ناراضی نیستم! اما حداقل طرفو به منم معرفی کنید :دی
بعد هم ایده جان شما گول حرفای این مهرنوش خانم رو نخور، ایشون یکی از مسن ترین بازدید کننده های وبلاگ من هستن! (کارم تمومه :دی)

ایده چهارشنبه 13 شهریور 1387 ساعت 11:08 ب.ظ

اینقدر خر زدی نرفتی گواهینامه بگیری دیگه!!!!
اینام معیارن واسه خودت ردیف کردی! میخوای یه عمر با این زندگی کنی؟ ما رو باش دلمون خوش بود یه شیرینی میخوریم... اینطوری تا اخر دنیام از تو یکی به ما شیرینی نمیرسه!

در نگرفتن گواهی‌نامه حکمتی‌است بس موهوم! یکی آن‌که درخانه به آژانس شخصی و مسؤول پی‌گیری امور اداری تبدیل نشوم!
اینا ایده‌آلن! اگه پیدا شد که هیچ. اگه توی دو سه تاش هم صدق کرد بسه!!! بعد هم این معیارا برا اینه که یه عمر باهاش زندگی نکنم دیگه!‌:دی
بعدم شما مناسبت جور کن من اگه شیرینی ندادم نامردم :دی
فلانی می‌ره شوهر می‌کنه شیرینیشو از ما می‌گیرن!

Kaka' پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 12:35 ق.ظ

عجب فیلمیه...همتون خامش شدین...
آقا میلاد اون روز ساعت سه بعد از ظهر آلبالو پلووووووووووووووووووووووووو!!!
چند تا چندتاشو می خوای؟

به به! با قدوم یخی‌تان وبلاگ را منور نمودید!
کدوووووووووووم رووووووووووووز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ :دی
هر چه بیش‌تر به‌تر! حداکثر یکی!

Kaka' پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 12:38 ق.ظ

راستی
شعرتم قشنگ بود!!
نمی تونم بگم کدوم بیت شاه بیتت بود.همشون خوب بودن و خیلی خیلی عاشقونه!
از بچگی یان کاره بودی کلا
فعلا!(از اون گلا!)

:دی
اون‌قدرم مال بچگی‌هامون نیستا! اون گلام که دیگه من ناامید شدم. دفتر بلاگ‌اسکایم که هی فرط و فرط داره ایمیل می‌ده می‌گه یه زنگ بزن نمی‌دونن من پول تلفن نمی‌دم!!!

فاطمه پنج‌شنبه 14 شهریور 1387 ساعت 12:43 ق.ظ

شماها اصلا نگران نباشید.
مطمئن باشید من خودم این میلاد رو به موقعش زن میدم.خیالتون تخت.

من یکی که نگران نیستم! :دی

بدون شرافت جمعه 15 دی 1391 ساعت 02:02 ق.ظ

آقا هرچی بیشتر میخونم
بیشتر دیوانه میشم
کتاب نداری
می خوامش

تشکّر. نه هنوز. متأسّفانه شعرهام رو خیلی خوب نگه‌داری نمی‌کنم و الآن پنجاه شصت تا شعر بیش‌تر ندارم از نوشته‌هام که همه‌ش در حدّی نیستن که بشه چاپشون کرد.
اگر حاضر هستید که شعرها رو نقد هم بکنید و در موردشون نظر جدّی بدید، این‌هایی که الآن جمع‌آوری کردم رو براتون ارسال می‌تونم بکنم.

بدون شرافت شنبه 16 دی 1391 ساعت 02:33 ق.ظ

آقا لطف بزرگی میکنی اگر ارسال کنی.
البته من منتقد شعر نیستم(در سینما منتقد اماتور)
ولی به ادبیات علاقه دارم!
درضمن دوست دارم بیشتر باهم دوست بشیم!!

برای ایمیلتون فرستادم.
لطف شماست. بنده هم همیشه برای آشنایی با آدم‌های جدید مشتاقم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد