یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

revival

نوشته‌ها را نگاه می‌کنم. از همه‌شان بدم می‌آید. هر چه می‌کنم آن‌طور که می‌خواهم نمی‌شوند. جوهر از نوک قلمم می‌چکد و بر کاغذها فرود می‌آید. همه‌شان را با هم بر می‌دارم و مچاله می‌کنم در سطل می‌اندازم.

چند وقتی‌است سطل نوشته‌هایم را جدا کرده‌ام از سطل زباله‌ها؛ این‌طور می‌توانم هر وقت می‌خواهم داخل‌شان جست‌وجو کنم و بفهمم چرا از نوشته‌هایم بدم می‌آید.

Ways to do it ...

One must choose one's share of life, for there are two ways to go: 1. Ignore it, and pretend nothing has happend. 2. Lash out, and bring an end to this endless chain.

Bargain

I once stumbled upon something
and found a beating, red thing there
I wondered what it was for
and if this thing I should deter

***

I once was a young man
who a witch bargained for something
I don't remember what it was
just that it resembled this same thing!


باری، به جسمی برخوردم

که سرخ و تپنده بود

و در شگفت ماندم که به چه کاری می‌آید؟

و آیا باید از سر راه برش دارم؟

***

زمانی مردی جوان بودم،

که با ساحره‌ای بر سر چیزی معامله کرد.

هیچ یادم نیست بر سر چه چیزی،

تنها به خاطر می‌آورم که چیزی شبیه همین جسم بود!


رفت!

می‌فهمیدم اگر توی گوشم می‌زدی. می‌فهمیدم اگر تف می‌کردی توی صورتم. می‌فهمیدم اگر تصمیم می‌گرفتی با زندگی‌ام بازی کنی. می‌فهمیدم هر کاری که می‌کردی را، جر این‌که همین یک پردهٔ میان‌مان را با خود ببری. آن هم رفت!

روزی بود که نگاه خیره‌ات را از روی شانه‌هایت بر پیشانی خیس از عرقم می‌دیدم که چه طور با التهاب یخی نگاهت استخوان‌هایم را می‌سوزاندی و پشت بر پشت، از کمرهای ما بالا می‌رفتی.

امّا حتّی آن روز هم ...



را ترکنی من الله به من تو بضع نرسیدن یوم بهای ماض ندانستم و من انی و اسبح می‌آمدی فی من ظلمات پی الجهل از و تو الفقر و.


پس‌نوشت: (=غر نوشت)

به نقل از سایت اوقات شرعی.

آیا می‌دانید که لحظه شروع زمستان و تحویل خورشید به برج جُدی، امسال در ساعت ۱۵و ۳۳ دقیقه و ۴۵ ثانیه روز اول دی ماه ۱۳۸۷ اتفاق می افتد و به این دلیل شب دوم دی ماه از شب اول (شب یلدا)  طولانی‌تر است؟

در تهران شب دوم دی ماه از شب اول نیم ثانیه طولانی‌تر است.

این هم از یلدامون!

واقعا!

گیرم که من یه کاری داشته باشم که از یکی کمک بخوام. و گیرم که اون کار باعث بشه که اون یکی مثلا یه هفته از کار و زندگی بیفته.

کیه که حاضر باشه هفته‌ش رو به دوستش بفروشه؟


بجدّ هفته مؤمن می‌فروشم غیر را نحن تو و خریدار المؤمنین نیستی من اما اشتری و الله هفته‌هایم ان هفته