یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

revival

نوشته‌ها را نگاه می‌کنم. از همه‌شان بدم می‌آید. هر چه می‌کنم آن‌طور که می‌خواهم نمی‌شوند. جوهر از نوک قلمم می‌چکد و بر کاغذها فرود می‌آید. همه‌شان را با هم بر می‌دارم و مچاله می‌کنم در سطل می‌اندازم.

چند وقتی‌است سطل نوشته‌هایم را جدا کرده‌ام از سطل زباله‌ها؛ این‌طور می‌توانم هر وقت می‌خواهم داخل‌شان جست‌وجو کنم و بفهمم چرا از نوشته‌هایم بدم می‌آید.