یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

کی گفته؟

سلام

آقا کی گفته من دیگه نمی‌نویسم؟

فقط فعلا اندکی سرم شلوخه دیگه نمی‌رسم خیلی وقت بذارم برای مطلب نوشتن. یه ذره که سرم خلوت بشه می‌نویسم دوباره.

وگرنه که بستن وبلاگ انقد قرتی بازی و پست خداحافظی و اینا نداره که، فوق فوقش - اگه بعد از بستن وبلاگ، یکی دیگه زدم - به چند تا از دوستام که برام مهمه که بخونن وبلاگمو و نظر بدن خبر می‌دم آدرس وبلاگ جدید رو و این‌جا رو پاک می‌کنم :دی


پس‌نوشت: با تشکر از مهرنوش خانم که ایراد فلسفی-عقیدتی موجود در متن این‌جانب را متذکر گردیدند. ایراد مذکور رفع شد.


و در آخر ...

و مسیح چنین گفت حواریون را: «هر کاری را پایانیست ای همراهان، و فردا، پایان من خواهد بود ...»

یک روز کسل کننده

عجب روزی بود امروز! دیشب که با خودم فکر می‌کردم همه‌ش به یه نحوی توی توهم بودم که امروز عصر کلا بی‌کارم و صبح هم می‌رم سر کار. بعد صبح که شد موبایل مربوطه رو برداشتیم و یه نگاهی به این برنامهٔ روزانه انداختیم و دیدیم که بعله! از ساعت ۱۰:۳۰ کلاس داریم. از ۱۰:۳۰ رفتم سر کلاس و تا دوازده داشتم توی کلاس چرت می‌زدم. بعد از دوازده رفتم توی صف برای کامپیوتر که نوبت ترمیم (همون حذف و اضافه) از دستم نره. بعد دوباره از یک تا دو و چهل و پنج سر کلاس حل تمرین بودم و به عنوان یک دانش‌جوی فعال همه‌ش پای تخته بودم. بعد دوئیدم رفتم سایت دانشکده جهت برگزاری کلاس بسیار جذابی که در اون نحوهٔ خاموش روشن کردن مانیتور و تفاوت اسپیکر و ماوس رو یاد می‌دادن.

سپس شتافتیم به سوی کلاس بعدی که تا ۵:۰۰ ادامه داشت. و بعد از اون از ساعت پنج تا خود ۶:۰۰ توی راه بودم.

پس‌نوشت: دیروز یک عدد نوشته اومدم بذارم برای آپ وبلاگ سه بار تلاش کردم و هر سه بار مطلب به ناکجا فرستاده شد. لذا جهت اعتراض به این حرکت سخیف بلاگ‌اسکای که در راستای تحقیر قشر دانش‌جو انجام شده بود و یک توطئهٔ سازمان‌دهی شده‌س به نظر من، دیروز از گذاشتن مطلب جدید خودداری نمودیم

میلاد به کودکستان می‌رود

میلاد که در آغاز سومین سال زندگی خویش می‌باشد به دلیل اشتغال خانم والده به شغل شریف انبیاء در کودکستان ثبت نام می‌شود. میلاد که شدیدا از این تغییر و تحول در زندگی خود و در مورد مسیر آیندهٔ زندگی‌اش احساس نگرانی می‌کند سعی می‌کند که موضوع را با والدین مربوطه مطرح نماید، تا با کمک هم و هم‌اندیشی سازنده به نوعی سازش پایدار دست یابند:

- "جونی[1]، تو که چشمات ستاره داره، تو که ماشینت بوقش قشنگه ...[2]"

- "باز چی می‌خوای باباجون منو خر می‌کنی؟"

- "خر یعنی چی؟"

- "خر یه جور وسیله‌س باباجون."

- "وسیله چیه؟"

- "وسیله ..... پسرم سوالتو بپرس."

متاسفانه از قرائن این طور نمایان شده که این مکالمه به نتیجه نرسیده است.

به همین دلیل است که میلاد مجبور می‌شود اقدامات درجهٔ دو را مدّ نظر قرار داده، خود وارد عمل شود.

×××

خانم والده در معیت میلاد جهت ابتیاع یک عدد شیر وارد مغازهٔ سر کوچه می‌شود. در یکی از لحظاتی که خانم والده جهت استخراج مبلغ مورد نیاز از کیف مربوطه محتاج به استفادهٔ دو دست می‌باشد و در نتیجه دست میلاد را رها می‌کند، میلاد مورد نظر به طور کاملا مخفیانه جیم می‌شود. حدود ده دقیقهٔ بعد خانم والده که از این غیبت ناگهانی دلش بسان سیر و سرکه[3] در جوش و خروش است و به قول شاعر «چو جیحون دلش در تب و تاب بود» میلاد را در حالی می‌یابد که سعی دارد با گذاشتن توپ یکی از بچه‌های کوچه در زیر پایش قدش را به زنگ در هم‌سایهٔ طبقهٔ بالایی - که از قضا عمّهٔ میلاد می‌باشد - برساند.

میلاد که از این دست‌گیری سخت آزرده‌دل گشته اشک‌ریزان - چونان که سیل می‌برد خطّ شط را!! - در آغوش مادر مورد نظر در حالی که دعوا می‌شود به سمت مهد کودک برده می‌شود.

مامان میلاد اشک‌های میلاد را پاک نموده، او را به آغوش «ستاره جون»[4] می‌سپارد. ستاره جون که خانمی‌است بس مهربان میلاد را زمین گذارده، دست او را در دست می‌گیرد و با خود به اتاق بچه‌ها می‌برد. امّا نکته‌ای که ستاره جون از آن بی‌خبر است این است که هرگز یک میلاد را در حالی که قصد گریز دارد بر زمین نباید گذاشت.

به همین شکل است که میلاد دومین فرار خود را در روز انجام می‌دهد تا رکورد قهرمان کتاب پاپیون را در همان اوان سه سالگی شکسته باشد.

مامان میلاد که او را در حالی که اشک‌ریزان و دوان‌دوان به سوی مدرسهٔ ایشان می‌آید می‌بیند، تصمیم می‌گیرد که اسم او را از مهد کودک مربوطه خارج نماید و به این شکل نقشهٔ میلاد کارگر واقع می‌شود. [5]


توضیحات:

1- میلاد در این سنین به پدر مربوطه «جونی» و «بابایی» می‌گفته.

2- این جمله به عینه از روی نوار صدای کودکی میلاد پیاده شده و به طور مستند موجود می‌باشد.

3- اگر اندکی سیر را در سرکه بیاندازید علّت کاربرد این مثل را به خوبی متوجه می‌شوید. :دی

4- به جهت حفظ حریم شخصی تمامی اسامی - به جز اسم این حقیر که کلا حریم شخصی ندارد - عوض شده‌اند.

5- بچه ننه هم خودتی :دی

خیار

خیار می‌روید

و اسم وزیر کشاورزی

به هیچ‌اش نیست ...