داستان شازده کوچولو، از همان اولین صفحه با بازگشت راوی به کودکی خود شروع میشود و در واقع راوی قدمی به گذشتهٔ خود میگذارد. به این شکل، در اولین جملات کتاب، راوی خود را در قالب یک کودک نشان میدهد، نه بزرگسالی که در داستان با آن روبهرو هستیم. در انتهای کتاب میبینیم که راوی سعی دارد تا این کودک درون را دوباره کشف کند و به دست آورد.
در همان اولین صفحهٔ داستان، راوی با استفاده از تصاویر در کتاب، نشان میدهد که حروف و کلمات برای بیان منظور و مقصود کفایت نمیکنند. این تصاویر که در طول کتاب به وفور یافت میشوند، با آن که بسیار ساده و ابتدایی هستند، به خوبی گویای منظور هستند.
در فصل یک داستان، نویسنده با ترسیم تصویری کلی از بزرگسالان، آنها را به عنوان کسانی نشان میدهد که با افزوده شدن بر سنشان، نه تنها بر روشنگریشان افزوده نشده است، بلکه بر خلاف ذهن خلاق کودکان، دنیا را محدود به علومی چون ریاضیات، جغرافیا و امثال آن میدانند.
راوی مؤکدا میگوید که:
That is why, at the age of six, I gave up what might have been a magnificent career as a painter. I had been disheartened by the failure of my Drawing Number One and my Drawing Number Two.
ترجمه :
اینطور شد که من در سن شش سالگی، چیزی که شاید میتوانست آیندهٔ کاری درخشان یک نقّاش باشد را رها کردم. عدم موفّقیّت نقّاشیهای شمارهٔ یک و دوی من، مرا دلسرد کرده بود.[1]
و در ادامهٔ همین پاراگراف میگوید که در واقع این کودکان هستند که مجبورند با توضیح همهٔ مسائل به بزرگترها، دنیا را برای آنها تصویر کنند. و در واقع به نوعی دید کودکان به دنیا را دید درستتری میداند.
از مهمترین ویژگیهایی که نویسنده در این فصل از خود نشان میدهد، جهتگیری کاملا واضح او به نفع کودکان است.
توضیحات:
1- ترجمهای که استفاده شده، توسّط خودم انجام شده تا به حقّ نشر هیچیک از مترجمین عزیز صدمهای نزده باشم و همچنین خودم هم دوست داشتم - هر چقدر کم - به ترجمهٔ این کتاب بپردازم.