یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

کمی آهسته‌تر ...

کمی آهسته‌تر،

امشب دلم ظرفی‌است پر عصیان.

که چون مه نور می‌خواهد

و چون اختر فروزان است

در آتش


کمی آهسته‌تر،

امشب نسیمی سرد می‌گردد

درون خلوت شهری

که خونین است دستانش

به قتل گیله‌مردانش


کمی آهسته‌تر،

امشب میان سینه‌ام حرفی

به قلبم چنگ می‌اندازد

برای آن که بتواند

به بیرون سر کشد لَختی،

به فریادی، و یا آهی


کمی آهسته‌تر،

امشب قلم در دست من می‌خشکد

هَزاران ناله می‌سازند

و شبنم خشک می‌گردد

به روی گونه‌ی غنچه

و شب با خویش می‌تازد


کمی آهسته‌تر،

شاید سکوت مرگ منشیند

به روی خاک این جاده

میان کوچه‌ی عشّاق

میان شهر پر کینه

و ما را نیست امّیدی

مگر در پرتو مه‌تاب ...

نظرات 12 + ارسال نظر
رهگذر جمعه 8 دی 1391 ساعت 01:23 ب.ظ http://rahgozare90.blogfa.com/

یه جوری تموم شده که به نظرم باید عوض شه مصرع آخرش یه جوری که ربط مخاطب شعر رو با مه‌تاب مشخص کنه!

هوم. به نظر خودم هم مشکل داره، ولی فعلاً در موقعیّتی نیستم که ویرایشش کنم. مرسی.

همت شنبه 9 دی 1391 ساعت 11:23 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com/

شاید سکوت مرگ بنشیند

:)

بدون شرافت پنج‌شنبه 14 دی 1391 ساعت 03:35 ب.ظ

شعر از خودت بود اگه بود که خوب نوشتی
من رو نمیشناسی وگرنه میفهمیدی وقتی میگم خوب یعنی چی!

شعر از خودم بود. ممنون.
نمی‌شناسم.

مبهم شنبه 16 دی 1391 ساعت 06:04 ب.ظ

یاد ِ این شعر افتادم :
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند
نگران با من استاده سحر
صبح می خواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را
بلکه خبر
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
تا دری بگشایم
بر عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در،می گوید با خود:
غم این خفته ی چند
خواب در چشم ترم می شکند.
--
در ضمن ،شعر عالی بود.

تشکّر. من این شعر رو خیلی دوست دارم. یه فضای خاص و جالبی داره.

رهگذر سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 03:54 ب.ظ http://rahgozare90.blogfa.com/

ئه شعر از خودتون بود ... چه خوب

آره! تشکّٰرات فراوان! :دی

مبهم سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 11:37 ب.ظ

با صدای سهیل نفیسی بسیار دلنشین تر هم میشه شعرش. :)

اگه ایشون انقدر بزرگ‌واری کنند که بخونند شعر من رو من مطمئنّاً مخالفت نمی‌کنم :دی
البتّه یک‌بار این افتخار در سال ۱۳۸۶ نصیب بنده شد که در جشن‌واره‌ی شعری شعر بنده رو خوندند و من واقعاً لذّت بردم.

بدون شرافت چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 03:32 ق.ظ

پیرو نوشته ارسالی باید بگم لحن شعر سخت تر و سنگین تر از شعر های نیما است پس به نظر من الهامی از نیما نیست.

هوم. نه الهام از نیما نیست. در واقع الهام از کس خاصّی نیست این شعر، هر چند که مثلاً شاید بشه بوی نوشته‌های شاعران دیگه‌ای رو توش حس کرد. ولی خب، در مورد کدوم نوشته‌ای نمی‌شه؟

مبهم پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 01:42 ق.ظ

من منظورم شعر نیما با صدای نفیسی بود ها :))
ولی اگه یه بار شعرتون رو خوندن ، باید واقعا هیجان انگیزناک باشه. :)

آها. خب اونو اگه اشتباه نکنم توی برنامه‌ی با ادبای رادیو سراسری که پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۰ شب پخش می‌شد یک بار خوندن. فکر کنم حتّی اون موقع‌ها که کارم این بود که با رادیو/ضبط سونی قدیمی‌ام بشینم پای رادیو و چیزهای جالب رو ضبط کنم، یک نسخه‌ش رو روی کاست ضبط هم کرده باشم.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 04:18 ب.ظ

یاد این آهنگ دنگ شو افتادم:
کمی آهسته تر زیبا
کمی آهسته تر رد شو
کمی آهسته تر خسته
کمی آهسته تر بد شو
...

خیلی قشنگه.

مه‌تاب سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 04:19 ب.ظ

قکر کنم یادم رفت توی کامنت قبلی اسمم رو بنویسم :دی

http://www.youtube.com/watch?v=9jBrjyJ6XiQ

آره. البتّه از آی‌پی‌ات فهمیدم خودتی.
مرسی از لینک.

مبهم سه‌شنبه 26 دی 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

فایل صوتیش رو روی کامپیوترم دارم. اگه خواستید میتونم براتون بفرستمش.

بسیار عالی می‌شه! چون من قطعاً امکان تبدیل نوارهام به فایل صوتی رو در حال حاضر ندارم!

مبهم جمعه 6 بهمن 1391 ساعت 01:18 ق.ظ

پس لطفا ایمیلتون رو بهم بدین.

حتماً!
------------
خب متأسّفانه مثل این که بلاگفا نمی‌خواد هم‌کاری کنه.
هر کاری می‌کنم نمی‌تونم کامنت بذارم.
حالا بعداً دوباره تلاش خواهم کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد