یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

پارسال​ها، شاید

این روز​ها بود پارسال​ها، که دفتر سبزم را برگ​به​برگ قربانی شعله​های هوس​آلوده​ی معامله کردم و خاکسترش را بر فراز باغ​های ارغوانم بر باد دادم ... این روزها بود که در آتش بخشش​ات سوختم و با حسرت نگاهت ساختم ... این روزها بود که طرّه​های پرشکنج و موهای بنفش​رنگ دخترک قصّه​هایم را افشان دیدم، زمانی که بر پشت سمند سرکش​اش یکّه​تازی می​کرد و از دیار من به​دور می​شد.

آه، ای گل​عذار آرزوهای من، ای که ملول گشته​ای زین شعرواره​های بی​پایانم ... آه ای هورسان تابان شب​های بی​انتهایم ... امروز، شاید پاسال​ها را برایت تصویر می​کنم؛ شاید، فقط شاید، که می​خواهم من هم بر سمند بی​عنان قصّه​ات سوار شوم و به دنبال تو تا بی​کران عالم پندار بیایم ... امروز، پارسال​ها، شاید ...

نظرات 4 + ارسال نظر
همت چهارشنبه 20 مرداد 1389 ساعت 12:17 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

ها؟

:)

همت پنج‌شنبه 21 مرداد 1389 ساعت 12:58 ب.ظ

سر سفره درماندگان رو فراموش نکنی

التماس دعا از ماست

کوچولوترین ستاره شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 01:53 ق.ظ

salam

سلام!

مرد یخ زده پنج‌شنبه 28 مرداد 1389 ساعت 01:51 ق.ظ

خیلی زیبا!
کجایی دوستم نیستی اصن هرجا هستی خوش باشی
به امید دیدن شادی هات
فعلا!(گل!)

مرسی!! تو هم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد