یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

یخ

در میان آتشم، تو یخی بودی که آب می‌شد، و بر خاکم روان می‌شد و باد از آن خنکا می‌یافت. تو، تقدّسی بودی که چشمانم را می‌شست و بر روانم جاری می‌گشت. و این، همان معنا بود که هستی را تار و پود شد.

تو ای سیم‌گونِ نگاهت، رخ‌سارم را نوازش‌است؛ تو ای من در آینهٔ لطفت هماره پیدا؛ تو، همان که مرا غرق در خاموشی نظاره‌ات می‌کنی: تو، از میان عدن هم اگر نیامده بودی، مرا بدان‌جا ره‌نمون می‌شدی.

شکیبم نیست دیگر، زنّار را بستن، که تو خواندی‌ام: و من شنیدم آن ندایی را که به راستی مرا به تو می‌خواند. من، اگر تو بت باشی، حتّی بت‌پرست می‌شوم: که کفر و دین، اگر قایم به هستی گردند، همانا که توحید و بت‌پرستی را مفارقتی نیست، و من، اگر تو هدف باشی، در تجرید، ترسا خواهم شد.

و چون عامل گردی، بی‌شک تو را ضایع نمی‌گرداند، چه، گندمی گر کاشتی، بهره‌اش سنبله‌ای است. لیکن مباد، که سنبله را چون ربوبیّت نکردی، سر خم گرداند و جمله تباه شود و سینه بر سر خاک ساید.

ای تیزپرواز آسمان‌های هفت‌گانه، من، گم‌کرده‌ام را نیک نیافته‌ام، که اگر او را یافته بودم، مسافری بیش نبودم. تو، عقابی هستی‌جوی بودی و من، چون ارادت نمودی، بازی بودم در دیار بازان، و در آن‌جا نیک هم‌سخن بودیم و همه حرف یک‌دیگر را می‌فهمیدند؛ و غریبا! که اسارتم به دانهٔ ارادت بود.

در این، مداخل را چهار بود، و نوبت، با عناصر آغاز شد، که ایشان را نیز عدد چهار بوَد.

نظرات 9 + ارسال نظر
کوچولوترین ستاره شنبه 16 آبان 1388 ساعت 11:37 ب.ظ

{گل} نوشته ات اینقد عالیه که جای نظر دادن نداره.

:) مرسی

همت سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 05:38 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

این خیلی خوبه ولی..
ولی در کنار دوتای قبلی نمایی نداره
حس خوبی ندارم بنظرم میاد خیلی به سختی این یکی رو نوشتی نمی دونم



راستی بروزم

هوم. شاید چون به زور نوشتم!

کوچولوترین ستاره سه‌شنبه 19 آبان 1388 ساعت 06:57 ب.ظ

یه وخت نیای وب منو بخونیا
نکه دوره سخت واستون

:دی
میام حالا. بذار یه کم سرم خلوت بشه، بفهمم دارم چی کار می‌کنم، اون‌وری هم میام

رویا چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 12:09 ق.ظ

بابا تو دیگه کی هستی؟
دست شیطونو بستی..

:دی

کوچولوترین ستاره چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 12:38 ق.ظ

مطمئنی؟!

بله

zaq چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 01:55 ق.ظ http://zaq.blogsky.com

نمیدونم دقت میکنی هیچ کس در مورد نوشته ات و هدف و منظورت چیزی نفهمیده؟!!

بله. البتّه نمی‌شه گفت هیچ‌کس، ولی تعدادشون از چیزی که من امید داشتم کم‌تره

همت چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 11:50 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

دوباره سلام

ولی من فکر میکنم خواننده متوجه منظور شده(لااقل خودم که شدم) ولی نکته اینجاس که سبک نوشته و ارتباطش با دوتای قبلی ذهن خواننده رو از منظور و مقصود نگارش به سبک و سیاق منحرف(البته منحرف که نه، شاید بهتره بگم معطوف) میکنه


راستی درپی مطلب آخرم بحثی راه افتاده که با توجه به دید بازت دوست دارم شرکت کنی

آمدم.

همت چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 12:52 ب.ظ

ممنون نظرت واقعا ارزشمند و موثر بود
در تأیید و تکمیل نظرت رجوع دادم به حرفهای آقای رئیس:
«ای[این] بریتانیای... چش دیدن پیشرفت ای مملکت رو نداره. تا میبینه یه ذره اوضاع خوب میشه یه دعوایی راه میندازه و مردم رو میندازه به جون هم»

البته بریتانیا نماد استکبار است

بله. متوجّه شدم.

همت چهارشنبه 20 آبان 1388 ساعت 12:56 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

ببخشید دوباره مزاحم شدم
اومدم بگم این داستان واقعی بود
باز هم از نظر راهگشات تشکر میکنم

مشخّص بود. ولی دلیلی ندیدم که توی گفته‌هام با مصداقی کردن حرفای شما چیزایی که گفتم رو محدود به یه مورد حقیقی بکنم: ترجیح دادم با یک برداشت عمومی حرف بزنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد