یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

حر

هفت کارگه چو در کار شدند، یکی جوشن حاصل شد؛ و آن جوشن را کسی یارای کشیدن نبود، مگر حر.

و چون بدو خواستند جوشن دهند، او را ناشایسته یافتند و در این وظیفه صبر پیشه کردند: که پولاد آب‌دیده را نه هر دست باید گرفتن. و چون گذشت و منزلتش به آن‌جا رسید که در باطن حرّیّت‌اش بلوغ یافت آن را به او دادند. امّا چه افسوس که او را چندان تاب کشیدن این بار نبود و گوهر چون در کوه متجلّی گردد، کوه کمر خم کند.

و در این دو، هر یک را دو مترتب بود، که این‌ها که‌تر بودند و مه‌ترین از پی خواهد آمد. این در میانه بود؛ و چون نیم آمدی، نیم دیگر بخوان - اگر تو را قصد طریقت باشد.

نظرات 5 + ارسال نظر
کوچولوترین ستاره جمعه 15 آبان 1388 ساعت 01:13 ب.ظ

من نفهمیدم واقعا این پستویکم توضیح!

هوم، چشم، وقتی این نوشته‌ها تموم شد توضیحش رو هم می‌دم.

کوچولوترین ستاره جمعه 15 آبان 1388 ساعت 08:18 ب.ظ

مرسی{گل}

:)

ارغوان شنبه 16 آبان 1388 ساعت 09:53 ق.ظ

«هر یک را دو مترتب بود، »
what do u mean by that?

دو را دو بود و سه را سه، پس چهار جهار تا از پی می‌آید و چون جمله جمع شوند، یکی کم است.

همت شنبه 16 آبان 1388 ساعت 10:39 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

این هم از اون دست نوشته هات ه که در حد و اندازه نظر دادن هم نیستم

عحب! نه بابا! انقد هم خفن نیست دیگه!

molden دوشنبه 18 آبان 1388 ساعت 09:37 ب.ظ

پس من هم بی صبرانه منتظر قولی میشم که به "کوچولوترین ستاره" دادی و با "همت" البته در مورد خودم بسیار هم نظرم!

هوم. پس باید تا نهمیش صبر کنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد