یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

socializing from afar

روز خسته‌کننده‌ایست. گرمم است. حوصلهٔ هیچ بنی بشری را هم ندارم. از کلاس‌ها به سرعت می‌زنم بیرون تا مبادا کسی به قصد سؤال یا غیر آن مرا به حرف نگیرد. از کلاسی به کلاس دیگر می‌دوم.

بالأخره تمام می‌شود. از دانشکده می‌زنم بیرون. امروز با هیچ کسی گرم نگرفته‌ام. محض این‌که ثابت کنم هنوز هم انسانم و اجتماعی‌گری را می‌فهمم، به دفتر مطالعات می‌روم. ساعت 5 است. می‌دانم که در این ساعت کسی آن‌جا نیست.

وارد دفتر می‌شوم و کاغذی از روی میز بر می‌دارم. یادداشت می‌کنم: «حسین جان سلام، آمدم نبودی. کار خاصّی نداشتم، فقط می‌خواستم احوالت را بپرسم.» امضا می‌کنمش و می‌چسبانمش روی شیشهٔ کامپیوتری که همهٔ اعضای دفتر از آن استفاده می‌کنند و با خودکار قرمز روی میز زیر یادداشت می‌نویسم «قابل توجّه آقای موسوی».

از این‌که اجتماعی بودن خود را حفظ کرده‌ام و در حین این اجتماعی‌گری پاچهٔ کسی را نگرفته‌ام، خرسندم. از دانشگاه بیرون می‌زنم و با مترو به سمت خانه به راه می‌افتم.

نظرات 15 + ارسال نظر
کوچولوترین ستاره یکشنبه 19 مهر 1388 ساعت 10:51 ب.ظ http://kochiktarinsetare.persianblog.ir/

چرا؟ اینقدر بی حوصله
به این فکن زمان به عقب برنمی گرده
سعی کن خوش باشی

چشم! سعیمو می‌کنم.

zaq دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 01:06 ق.ظ http://zaq.blogsky.com

دوری و دوستی!!

البتّه!

همت دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 09:27 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

خوشبحالت

واقعاً؟

-- دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 10:42 ق.ظ

یه جواب خصوصی بهم بدهکاری به نظرم.

بده‌کارم؟ به یاد نمی‌آرم.

پروتی دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 02:33 ب.ظ

عجب...
خب این بی حوصلگی ها گاهی پیش میاد
بیشترم حاصل خستگی و تلاش زیاده
از من میشنوی یه کم به خودت استراحت بده یا حداقل کمی فشار کاری رو از خودت بردار

نمی‌شه. انقده دلم می‌خواد این کارو بکنم که حد نداره! ولی نمی‌شه!

کرم کتاب دوشنبه 20 مهر 1388 ساعت 02:33 ب.ظ

بسی خوشحال گشتیم که شما سر حرفت هستی
منم سر حرفم هستم
منتظرم ببینم بقیه چه میکنند
امیدوارم به زودی سیستمت حالش خوب بشه

منم منتظرم ببینم.
والا هنوز که این ابلها خبری از سیستم به ما ندادن!

نوید چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 01:19 ق.ظ

کاملا پیشنهاد میکنم به قول خودت پاچه ی کسی رو بگیری این جور مواقع، من رو که اروم میکنه

هوم! شاید!

زرایر چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 11:20 ق.ظ

هوم!

هوم.

molden پنج‌شنبه 23 مهر 1388 ساعت 12:53 ب.ظ

این هم روش خوبیه برای احساس هنوز بشر بودن!

بلی!
مخصوصاً که آدم دلش خنک می‌شه که بعداً طرف می‌آد و می‌گه ای بابا بازم اومد و من نبودم :دی

al جمعه 24 مهر 1388 ساعت 03:10 ق.ظ

از خرسندی دوستان خرسندیم!

از خرسندی‌تان خرسندی‌مان فزون گشت!

shaahin جمعه 24 مهر 1388 ساعت 06:37 ب.ظ

i like your style,it reminds me of sartre!

really? I haven't ever intentionally tried to follow anyone's style, but it might resemble someone's. But I'm not at fault there, I can assure you of that

گاما شنبه 25 مهر 1388 ساعت 09:08 ق.ظ

سلام
سکوت نشانه ی آرامشه ولی عجله نشانه ی نا آرامی پس نتیجه می گیریم یه مشکلی دارید
چون من زیاد وارد نیستم به زندگی تون حدس می زنم مشکل از کمبود پی سی هست خدایش شفا دهد!
***
پی نوشت گاهی وقت ها آدما ارزش حرف زدن رو ندارند!
شاد و سلامت باشید

هوووم! شایدم چند تا مشکل داشته باشم! :دی

کرم کتاب شنبه 25 مهر 1388 ساعت 02:14 ب.ظ

گاما از کجا کشف کردی مشکل کمبود پی سی هس؟
شاید ممکنه احتمالا
از آپ نکردنش معلومه دیگه

عجب!

-- دوشنبه 27 مهر 1388 ساعت 10:29 ق.ظ

آخرین خصوصی ای که برات فرستادم رو نگاه کن. یادت نیومد بگو تا بگم مربوط به کدوم پستت بوده.

-- دوشنبه 27 مهر 1388 ساعت 11:06 ق.ظ

یه نصفه ایمیلم هم به همین عاقبت دچار شده. یه بررسی بکنم ایمیلاتو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد