یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

نقدی بر یک داستان

پیش‌تر، تا میانه‌های داستان را در  همین وبلاگ نقد کرده‌ام.

این داستان بر خلاف اکثر داستان‌ها که بر مبانی روایت شخصی یک protagonist جلو می‌روند، حول محور روایتی می‌چرخد که شخصیّت اصلی داستان از ماجرا خارج است. هر چند در نقد قبلی از این شخص به عنوان پروتاگونیست داستان نام برده بودم، امّا حالا اصلاح می‌کنم که داستان، بیش از آن‌که متوجّه اعمال و رفتارهای خود این شخص باشد، مشغول بررسی تأثیرات کنش‌ها و واکنش‌های علّی و معلولی بین دیگر شخصیّت‌ها در زندگی این فرد است.

او که هر چیز را با معیار عقل می‌سنجد، به ناگاه اسیر عشقی می‌شود که شاید حتّی خودش هم آن را نمی‌خواهد. هراس از این دنیای ناشناخته، او را در بر می‌گیرد. سعی می‌کند دیگران را مقصّر بداند، امّا بیش از آن با منطق آشنا بوده که بخواهد چنین کند. وقتی این عشق با ناکامی مواجه می‌شود، به خوبی می‌داند که تقصیر خود اوست، و نه هیچ کس دیگری.

امّا یکی از طبیعی‌ترین صحنه‌های فیلم وقتی است مسبّب آشنایی او با دختر قصّه، سعی می‌کند تقصیرات را بر عهده بگیرد، وی حاضر نیست تقصیر را به گردن او بیاندازد. حتّی سعی می‌کند تا با این فرد رابطه‌ای نزدیک‌تر از یک دوستی ساده برقرار کند.

فرجام این رابطه، برای خود او نیز مشخّص نیست.


در قسمت بعدی به خیلی چیزا اشاره شده، ولی خب، کو وقت دیدنش!


نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 11:09 ق.ظ

یه چیزی می خواستم راجع به این پستت بپرسم ازت، هی نشد. یادم بنداز دیدمت بپرسم

اگه یادم موند

زرایر چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 04:24 ب.ظ

اون قسمت قبلیش کو اونوقت؟
درضمن، اسم داستانش چی بود؟

چه کنیم دیگه... پیریه و ضعف حافظه ننه جون! (سوووووووت!)

یه مطلبیه به اسم یک نقد.
http://alivingbeing.blogsky.com/1387/08/02/post-96/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد