یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

پایان

با سلام به همهٔ آن‌هایی که در این مدّت مطالب من را می‌خواندند.

ضمن تبریک ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن، وبلاگ ما بسته شد! :دی

اگر قصدی بر نوشتن بود، از همین‌جا با خبر خواهید شد. از این‌که تا همین الآن هم با من بودید، بسیار سپاس‌گزارم.

نظرات 34 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 01:41 ب.ظ

همیشه از خوندن نوشته هات لذت می بردم.امیدوارم تو هر تصمیمی که می گیری ، موفق باشی و به صلاحت باشه.
نمی تونم بهت تبریک یا تسلیت بگم. تنها آرزومند بهترین چیزها برات هستم.

متشکرم :)

رویا دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 03:30 ب.ظ

می خوای ما رو تنها بذاری میلاد جان؟ این رسمش نیست داداش...

نه هم‌چنان خواننده‌تون خواهم بود.

زرایر دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 03:44 ب.ظ

موفق باشید.

بسیار ممنون.

molden دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 04:25 ب.ظ http://molden.blogsky.com

دیگه به شنیدن خبرهای بد داریم کم کم عادت میکنیم !
حقیقتا نوشته‌ها/ قلم و طرز فکرتون را دوست می‌داشتیم. قطعا دلتنگشان میشویم!
همه بهترین ها رو براتون آرزو میکنم...

:)
خیلی ممنون. ایشالا هر چی خاک این مرحوم بود بقای عمر شما باشه :دی
ما هم از نظرات شما در وبلاگ لذّت بردیم.

ستاره دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 04:57 ب.ظ

نمی دونم چی شده که تا من تونستم وبلاگتو باز کنم داری میری ...توی این مدت هیچ وبلاگی باز نمی شد ..نتونستم بیام اینجا .شرمنده ...من برم پایین هارو بخونم ببینم چی شده که می خوای بری

هوم. دشمنتون شرمنده. چیز خاصّی نشده، یه کم دلم مرخصی می‌خواد.

âme voyageur دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 05:11 ب.ظ

purquoi vous etes déprimé? ?
vouse etes un humain gentil et vous avez quel que chose vous voulez...
en plus , quand on crois en Dieu au fond ,on ne sera pas triste.
croyez quel que chose vous croyez!

دلیل خاصّی چندان نداره. البتّه نظر لطف شماست. بله بی شک نفس متوکّل مطمئنّه‌س. ولی ناراحتی‌ها بعضی‌هاش فقط با امید از میان می‌ره که بعضی‌ها امیدها رو هم می‌کشن.

رافونه دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

صحنه رو خالی نکن اونها همین رو همیشه خواستند

:) البتّه. نه من حتماً هستم. فعلاً یه کم دلم استراحت می‌خواد.

رایان دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 09:07 ب.ظ

چرا ؟
بی دلیل؟

اوهوم. خسته‌م.

دانیال دوشنبه 25 خرداد 1388 ساعت 09:21 ب.ظ



ها؟ :دی

مهرنوش سه‌شنبه 26 خرداد 1388 ساعت 07:29 ق.ظ

:) یه زمانی خیلی داد و بیداد و دعوا شنیدم ، در شاید یه چیزی شبیه به این . اما نمیخوام به شما بگم اون چیز ها رو که حافظه های دیگرون در مقابل مال من ، بسی بسی بسی فرق دارن با هم.
بهتون تبریک میگم ، بابت وبلاگی کهداشتی . با اینکه اولیش نبود. بهت تبریک میگم از اونجا که تونستی حداقل هر چه را برای شده مدت زمان کوتاهی بنویسی ( منظور دفعات ، چرا که مطمئنم هرچه تو ذهنت بوده بلافاصله روی کاغذ نیومده ) بهت تبریک میگم که تونستی دوست های خوبی پیدا کنی ( یکیش خودم ) و بهت تبریک میگم که شجاعت بستن این جا رو داری.:)
هر چیزی یه پایانی داره ، و هرپایان ، سر اغاز یه چیز جدید ( نون پایان یعنی نو )
پس شاید ، شاید چشم براه خوندن مطالب جدیدت بمانم ، شاید بمانم چون معلوم نیست کی هوس نوشتن به سرت می افته .و معلوم نیست هر ادمی قراره چقد عمر کنه .
هر جا هستی ، و به هر کاری که مشغولی ، شاد و خوش و موفق باشی.
و به خاطر تمام مطالبی که روزی من رو خندوندن و گریه انداختن و به فکر فرو بردنم ، ازت ممنونم.

عجب. کی جرأت کرده سر شما داد بزنه!؟ :دی
من هم از این که دوستایی مثل تو در این وبلاگ پیدا کردم بسیار خوشحالم. و امیدوارم که بتونم دوستایی که پیدا کردم رو حفظ کنم. فطعاً دلم می‌خواد بعد از یه استراحت، دوباره شروع کنم. یه شروع جدید. شاید هم متفاوت. دلم می‌خواد دوستای قدیمی‌م در کنارم باشن و بهم کمک کنن تا بتونم یه چیز بهتر بسازم.
خوشحالم که مطالبم گاهی باعث خنده و شادی بوده، و خوشحالم که اگر مطلب غمگینی نوشتم تونستم تو رو به عنوان خواننده با خودم توی فضای نوشته ببرم و چند لحظه‌ای با هم شریک بشیم.
و خوشحالم که می‌تونم با نوشتن مطلب جدید روی خونده شدنش توسّط یکی از خواننده‌های سابق وبلاگم حساب کنم ؛-)
منم از این‌که این همه تحمّل کردی و هفت هشت ماه با من بودی و مطالب رو خوندی تشکّر می‌کنم.

‌Zaq چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 01:43 ق.ظ http://zaq.blogsky.com

برو به پشت کوه ها. برو در امتداد رودها. برو تا بیشتر ببینی. برو تا حرفهای تازه جمع کنی. برو تا دوباره روزی بنویسی!!

رفته‌ام ...

Kaka' چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 02:06 ق.ظ

آمیدوارم که این خریت رو نکنی که ببندیش به من ربطی نداره حق نداری که پاکش کنی بعدشم میای ادامه اش می دی یعنی چی این خز بازیا؟(الآن فردا پامیشی میری فلسفه خز رو میابی) بعدشم یه پست آخر مشت توپ می خوام این چیه ماسته ما پست می خوایم یالا یالا یالابعدشم اینکه کجایی پسر خبری ازت نیس؟ نکنه مامورا گرفتنت مردی؟

این خریّت رو که کردم :دی نه خیالت راحت، فعلاً که قصد پاک کردنشو ندارم. اتّفاقاً قرار بود فلسفهٔ خز رو هم بیابم :دی
نه دیگه پست آخر باید ماستکی باشه ازش دل‌سرد بشین :دی
هستم. ولی خسته‌م (با اجازه از رافونه :دی)
نه هنوز نتونستن جلبم کنن. فعلاً متواری هستم :دی

گاما چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 02:13 ق.ظ

سلام
نمی دونم چی بگم چون شما عادتتون بود یه مدت بی خبر برید امید وارم به زودی بر گردید یعنی لازم بشه که به زودی برگردید
ولی خوب هر جور که راحتید!
شاد و سلامت باشید

هوم. مرسی که بازم سر می‌زنی و می‌خونی. واقعاً!

نوید چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 02:35 ق.ظ

اهه
من تازه کشفیده بودم وبلاگت رو
فقط امیدوارم که پاکش نکنی، تا بتونم بعدا بخونمش!

به جواب پایینی مراجعه شود. (امضا: میلاد تنبل :دی!)

دانیال چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 11:55 ق.ظ



برای اعتراض به این کارت ساعت...جلوی خونتون تجمع میکنیم و شعارهای چیز میدیم
به بچه ها میگم گوچه فرنگی و تخم مرغ هم تهیه کنن که یوقت با سطل و شلنگ آب بهمون حمله کردی جوابتو بدیم

دانیال معترض

بسیار عالیه! اگه توش کسی هم قراره باتوم بخوره من پایه‌م که بیام!
امضا: میلاد اغتشاش‌گر اوباش سگ‌باز هم‌جنس‌باز!!!!!

ارغوان! چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 05:52 ب.ظ

منم پایه ام دانیال. باهات میام. کلاً این چند روزه همش در اعتراض به چیزی اعتراض کردم. حال میده

:دی منم بازی بدین

ارغوان! چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 05:55 ب.ظ

تجمع رو عشق است

:دی

ارغوان! چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 06:27 ب.ظ

توپ تانک مسلسل میلاد رو باید کتک زد

بیا این اولین شعار. ببینم دانیال چی کار می کنی
در همین جا از علاقه مندان به تجمع و اعتراض و این قبیل مسایل، خواهشمندم ، شعارهایشان را در همین جا، کامنت کنند

عجب!

مهرنوش چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 07:43 ب.ظ

اوه ، ارغوان اون بچه امتحان داره ها ... حواست هست؟ اون حتی نباید الان اینجا پیداش بشه ... دانسال برگرذ سر درست . بدو . خجالت هم نمیکسه حرف از تجمع میزنه . برم آمارتو بدم ( که درس نمیخونی؟)
جناب میلاد ، کی گفته اگه جای جدید بزنی من هستم؟یا بهتر بگم ، کی گفته .... :) هیچی. همون قبلی بهتر بود.

آره. دانیال جان شما برو. ما خودمون این‌جا مدیریّت می‌کنیم بحران رو.
عجب! شما نباش خب. پیش فرض غلط من بود که اگه جای جدید بزنم می‌خونی.

پیله چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

خب اینم از این، شاید همیشه برای من هیچ بهتر بوده. از اون لحظه که شروع کردی به شمارش معکوس یه حدسایی زدم که امیدوار بودم اشتباه باشه و نبود.
به هر حال انجام دادن کاری که خودت فکر می کنی درسته مطمئنا بهترین کاره.
ممنون بابت همه چیزایی که تو این مدت باعث شدی یاد بگیرم، بهشون فکر کنم و یا حتی از یاد ببرم.
موفق باشی.

ممنون که این همه وقت گذاشتی و مطالب رو خوندی.

âme voyageur چهارشنبه 27 خرداد 1388 ساعت 09:29 ب.ظ

بلی من اسلم وجهه لله و هو محسن فله اجره عند ربه و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون ....

---
و عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرٌ لکم و عسی ان تحبّوا شیئاً و هو شرٌ لکم واللّه یعلم و انتم لا تعلمون
---

انه لا ییاس من روح الله الا قوم الکافرین.....

--
je sais que je vous dis quel que chose vous savez et je-meme
!!! ne fais pas ...

اوهوم. مخصوصاً دومی.
:)

کوروموزوم نا معلوم پنج‌شنبه 28 خرداد 1388 ساعت 01:18 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

این روزا کسی دل و دماغ نداره...
منم خوبم...

اوهوم

زرایر جمعه 29 خرداد 1388 ساعت 04:00 ب.ظ

منم دلم تجمع می خواد :دی

توپ تانک فشفشه .... میلاد رفوزه میشه!

توپ تانک پروتی ..... آق میلاد مشروطی!

یوهاهاهاها!

:دی
ایول!
کلّی حال کردم با شعارا!

کوروموزوم نا معلوم شنبه 30 خرداد 1388 ساعت 11:18 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

خواهش میکنم.برای خودمم خیلی خوب بود وسط این همه اعصاب خوردی این فیلمه ۴-۳ باری که دیدمش کلی حواسمو از همه ی موضوعای بد دور و برم پرت کردم ودلم کلی چیزای فانتزی خواست خون آشام و ... و اون چیزایی که گفته بودم.
اووم کتابش میگی از چه انتشاراتیه؟فعلا که امتحان اینا تعطیله یکی میدیم ۳ تا نمیدیم بگیرم بخونمش
اگه تا فردا بهم بگی که برم بخرم کلی مرسی خواهم گردید موجود زنده
+
کلی خندیدم از شعار های زرایر خیلی بامزه بووووووووود

آره. واقعاً خوب بود.

shaahin دوشنبه 1 تیر 1388 ساعت 03:50 ق.ظ

heif ta man umadam shoma raftin,ishalla ke bargardi post haat aalian!!!

عجب!

رویا جمعه 5 تیر 1388 ساعت 03:37 ب.ظ

بامرام اینجوری می خواستی خواننده ی ما باشی..سالی یه بار هم به ما سر نمی زنی که

همت پنج‌شنبه 11 تیر 1388 ساعت 11:01 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
آخه چـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
لا اقل بگو چرا
مدت ها بود تو فضای مجازی نبودم
دلم برات یه ذره شده بود اومدم ببینم چطوری
ولی...
حالا میبینم که اصلا نیستی
اگر برات ممکن بود خبرم کن

شما لطف داری. حتماً بازم سعی می‌کنم از خودم خبر بذارم

پروتی پنج‌شنبه 11 تیر 1388 ساعت 12:43 ب.ظ

دیر شد اما اومدم
حیفت نمیاد؟
جدی میگم این وبلاگ حیفه میلاد
در هرحال آرزوی موفقیت و شادی برات دارم و امیدوارم که موفق بشی
امتحاناتت نمیدونم کی تموم میشه اما بد نیست به مسنجرت گاهی سر بزنی
مرسی زهرا
شعرت کلی منو سرحال آورد...توپ تانک پروتی........(شکلک ریسه رفتن)
بعد این امضایی که زیر پست دانیال زدی یعنی چی؟!
ای بابا آخرش دو نفر رو میگیرن یکی شما یکی اون یکی دوستمون رو
اما دارم میگم باتوم رو امتحان نکن خیلی درد داره
ما نیز در شعارهای ارغوانی شرکت میکنیم...
یک دو سه ....میلاد خان بسه
چهار پنج شیش....باز کن بریم پیش
هفت هشت نه...دانیال جلو

بازم باز می‌شه ایشالا.
:دی شعرای زهرا که عالی بودن!

امیرحسین جمعه 12 تیر 1388 ساعت 09:11 ب.ظ

حیفه این وبلاگ تعطیل بشه ، ولی خب ، هر جور مایلی.
خیلی خوب می نوشتی ، بزنم به تخته.
بازم فک کن اگه راه داره وبلاگ باز باشه ، باز نگهش دار!

ایشالا باز می‌شه بازم

ی سه‌شنبه 16 تیر 1388 ساعت 07:04 ب.ظ

ی

âme voyageur جمعه 2 مرداد 1388 ساعت 09:48 ب.ظ

vous etes vivant?

تا حدّی :دی

زرایر دوشنبه 5 مرداد 1388 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام

راس راسی اینجا قرار نیس زنده بشه؟ :(
یه تجمع جدید لازمه؟

حس شعار دادنم نداریم دیگه. :(
شمام که نالوطی شدی و دیگه به ماها سر نمی زنی! هـــــــــــعــــــــــــــــــی روزگار!

قراری در کار نبوده. شرمنده.

âme voyageur پنج‌شنبه 15 مرداد 1388 ساعت 07:25 ب.ظ

cela m'inquiète que il n'y a pas aucun actualité a' propos de vous....

vous ne devriez pas l'etre
je suis tout a fait bien

âme voyageur شنبه 31 مرداد 1388 ساعت 09:20 ب.ظ

vous ne voulez pas mettre à jour votre blog ?

guess my new post answers you

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد