شاید مهمترین خبر این دو سه ماه آینده، همین انتخابی باشه که پیش رو داریم. شاید نه همهمون، ولی عدّهٔ کثیریمون میخوایم در این انتخابات شرکت کنیم و یا حدّاقل نظری هم برای خودمون داریم.
وقتی ازمون میپرسن به کی رأی بدیم، آیا رأی بدیم یا نه، و از این دست سؤالات، کلّی دلیل برهان داریم برای این که بگیم ما درست فکر میکنیم.
امّا آیا تحمّل مواجه شدن با این واقعیّت رو داریم که کسی چیزی جز انتخاب ما رو تأیید و تصدیق کنه؟
آیا میتونیم این رو بپذیریم و باهاش کنار بیایم که در انتخابات پیش رو، کسی رئیس جمهور بشه که ما تأییدش نمیکنیم؟
آیا اگر واقعاً با رأی اکثریّت مردم، کسی رئیس جمهور بشه که ما نمیپسندیم، مردم رو یک مشت احمق خواهیم دونست که فریب یک مشت تبلیغات رو خوردن؟
یا تحمّلش خواهیم کرد و به مردم به عنوان افرادی که با نظر و اندیشهٔ مستقلّی شخصی دیگه رو انتخاب کردن، احترام خواهیم گذاشت؟
شاید این انتخابات، از این نظر آزمایش شخصی خوبی باشه.
به امید اون که کسی که اصلحه، با صداقت و توسّط مردم انتخاب بشه.
(نوشته شده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۸)
پسنوشت:
در همین خصوص به این پست رایان توجّه کنید. البتّه این مطلب پیش از خوندن اون نوشته شده، ولی ارتباط خوبی بینشون برقراره.
رایان پشیمونه!!
رایان نوشتشو پس میگیره!!
رایان به رای مردم احترام میزاره ولی به کوت!! نه!
رایان به قشری ترین افکار بها میده ولی به قشر خاص نه!
رایان با اینکه سالهاس زیر بارون بوده ولی خیلی افسردس!
متاسفم.
میلاد هم پشیمونه.
:)
:)
وقتی کسی با قدرت دروغ می گه چه کار میشه کرد؟آه
فقط میشه نگاه کرد. کاری از کسی ساخته نیست.
دروغ هرچه بزرگتر... باورش راحت تر...
آدم ها به اندازه بزرگی دروغ هایشان قدرت دارند...
من یه عالمه آپ داشتم در این موارد... حتی هم عقیده هام نتونستن درک کنن و باهام مخالفت کردن. ترجیح میدم سکوت کنم!
درست یا غلط؛ رئیس جمهوریه که انتخاب شده... چه میشه کرد؟
درسته. مخصوصاً جملهٔ اوّل.
اشتباه کردم رای دادم.اگه رای نداده بودم غصه نمیخوردم که کی راست یا دروغ رییس جمهور شده
احساس نمیکردم به شعورم توهین شده
اگه رای نداده بودم مجبور نبودم برم تو خیابونا که از رایم دفاع کنم.
اگه رای نداده بودم کسی نمیتونست به رای من افتخار کنه افتخاری که من نمیخوام و از من سو استفاده کنه.
اگر رای نداده بودم این روزها روحیم خوب بوده دوستام میومدن پیشم با منگوله یه عالمه میرفتیم بیرون و برذاش کلی حوصله داشتم کلی بهم همه چیز خوش میگذشت
اگ رای نمیدادم فکر کنم تا حال درس سخت جامعه شناسیو که ۵ شنبه با دو تا امتحان دیگه دارمو تا حالا خونده بودم.
اگه رای نمیدادم...
نمیدونم چی باید گفت ...
فکر می کنم اگه به سخره گرفته نشده بودم، اگه همه چی همون بود که باید می بود، اونوقت می پذیرفتم خیلی چیزا رو، شاید اونوقت فقط ناراحت می شدم از اینکه چرا نتونستیم اطلاعات رو درست پخش کنیم تا شاید عده دیگه ای هم که سختر اطلاعات در اختیارشون قرار می کیره آگاه شن. الانم ناراحت نیستم از اینکه چرا اون نشد که من می خواستم، ناراحتم فقط به خاطر مسخره شدنمون، ناراحتم برای آدمایی که دارن در اوج بی گناهی نابود می شن...
متأسّفانه همهمون مسخره شده بودیم.
ما به نظرها احترام میذاریم. ما فریاد میزنیم زنده باد مخالف من! اما به شرطی که رای مال مردم باشه یا به قولی میزان رای ملت! نه... اینجا میزان رای رهبر است! ما یک مشت احمقیم که دموکراسی را باور کردیم. نه... اینجا پیداش نمیکنیم! اینجا با باتوم جوانها را میزنند! اینجا بر سر گورهایمان جشن میگیرند. اینجا ایران است. بغضم فرو نمیرود. گیر کرده در گلو برای برادرانم خواهرانم برای ایران گذشتهام. برای باورهای از دست رفتهام... بغضم گیر کرده در گلو و فرو نمیرود!
اینجا همانجایی است که مردهها در خیابان راه میروند ...