یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

۸ - قضاوت

نمی‌دونم بر خوردید به چنین موردی یا نه؟ احتمالاً بر خورد کردید.

دیدید این آدمایی رو که شاید کلّ دورهٔ آشنایی‌شون با شما یک ثانیه هم نشده و در موردتون قضاوت می‌کنن؟ مثلاً یکی که توی خیابون از کنارتون رد می‌شه. برای مثال، اگه شما توی گوشتون هدفون باشه، و از کنار یه آدم میان‌سال عبور کنید، بی‌بروبرگرد توی ذهنش فکر می‌کنه که این یارو یه آدم هرزهٔ خلافه؛ و از اون بدتر، نگاه‌هایی به شما می‌کنه که بدون شک بفهمید توی ذهنش چی می‌گذره و نظرش رو ابراز می‌کنه.

ابراز عقیده یه مسأله‌س، امّا «قضاوت» یه چیز دیگه‌س. برام غیر قابل تحمّله که یه آدم به خودش این حقّ رو بده در مورد کس دیگه‌ای قضاوت کنه، در حالی که شرایط قضاوت رو نداشته باشه. مثلاً این که یه دوستی که خودش شاید خیلی از قیود مذهبی رو رعایت نکنه، به یکی دیگه بگه تو خیلی آدم بی‌دینی هستی یا بگه خیلی برای خودت راحتی قائلی، برام قابل تحمّل نیست؛ چون خود اون فرد شرایط قضاوت رو نداره.

و جالب هم این‌جاست که برای اکثر افراد جامعهٔ ما، این قضاوت‌های بی‌پایه و اساس و مسخره خیلی هم مهمّه. همه به این فکر می‌کنن که «مردم چی می‌گن» اگه فلان بشه. «مردم چی می‌گن» اگه تو فلان‌شکل لباس رو بپوشی. و خیلی وقتا، همین «مردم» هستن که به جای ما زندگی می‌کنن.

نه این که این مردم یه چیزی سوای از ما باشن ها، نه! ما هم جزئی ازشونیم. ما برای اونا تصمیم می‌گیریم و اونا بر پایهٔ قضاوت ما زندگی می‌کنن، اونا هم برای ما تصمیم می‌گیرن و ما بر اساس قضاوت و نظر اونا زندگی‌مون رو می‌چینیم.

نتیجه‌ش هم می‌شه این که همیشه ما سرمون رو باید بچرخونیم به اطراف به دنبال چشم‌های قضاوت‌گر مردم باشیم، و در عذاب مدام؛ بقیّه هم ما رو عامل بی‌شک عذاب بپندارن.

چرا من باید توی یه جمعی از نزدیک‌ترین دوستانم، به عنوان کسی قلم‌داد بشم که قراره اونا رو مورد قضاوت قرار بده؟ چرا وقتی که دوستم می‌خواد با من بره بیرون، نمی‌تونه راحت باشه و همه‌ش حواسش به اینه که جلوی من «سوتی» نده؟

چرا ما همه‌مون دیگران رو به این سادگی مورد قضاوت قرار می‌دیم؟

جواب بسیار ساده‌س ...

(نوشته شده در ۳۱ فروردین ۱۳۸۸)

نظرات 15 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 12:57 ق.ظ http://titanic.blogsky.com

سلان به موضوع جالب و رایجی پرداختی
جالب بود
****¤¤¤**¤¤**¤**¤**¤به من هم سر بزن خوشحال می شم**¤**¤**¤**¤****¤**¤¤**

متشکّر.

مهرداد دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 01:11 ق.ظ

چراییش در ذات ماست نه در تفکر ما، شاید وقتی منطقا فکر میکنیم بسیاری از کارهای انسان اشتباه باشه اما منطق همیشه جای عمل رو نمیگیره و گاهی اوقات ذات و سرشت انسان که اغلب میان قشر عظیمی از انسان ها هم مشترکه بر تفکرش پیشی میگیره.

و موضوع بالا هم دقیقا همین مسئله هست! شاید تا حالا به این موضوع فکر نکرده باشید که این پرسش بیشتر از اونکه به عنوان یک پرسش فلسفی مطرح میشه میتونه یک سوال زیست شناسی باشه.

متاسفانه یا خوشبختانه این قبیل رفتارها فقط مختص انسان ها نیست و انواع حیوانات هم به روش های مختلف این رفتار رو از خود نشون میدهند.

برای بقای موجودات چند چیز باید در اون موجود باشه، حس رقابت و برتری نسبت به هم نوعان برای بقا! بحثی که اگر نبود دنیامونم هیچ وقت چنین سیستمی نداشت.

اما بعضی صفات هستند که شاید گاهی اوقات برای ما ناکارامد به نظر برسه که جوابش دو چیز میتونه باشه:
1- یا درگذشته این صفات به سودمان بوده و حالا نیست و باید خودمونو به فقدان این احساس عادت بدیم.

2- یا به طور کلی فواید این صفات بیشتر از فقدانشونه... (در این مورد من گزینه دو رو انتخاب میکنم چون برای پیشرفت حس رقابت و و تلاش برای رسیدن به برتری ضروریه و حالا ممکنه در برخی مواردم کارایی لازمو نداشته باشه)

اما خب انسان بخاطر قوه تعقل منحصر به فردش نسبت به سایر موجودات بیشتر از هر موجودی میتونه خودشو تحت اختیار عقلش قرار بده ... اما به هر حال مبارزه با سرشت کار ساده ای نیست چون این صفات اکتسابی نبوده اند که به راحتی بشه جلوش ایستاد.

هوم، یعنی در واقع شما دارید اینو مطرح می‌کنید که گاهی وقتا منطق ایجادکنندهٔ الگوهای زیست‌محیطی نیستن. بله. منم موافقم. ولی می‌گم چنین الگوهایی گاه الگوهایی ناخواسته هستن که باید بعد از این‌که فهمیدیم غلط هستن، با کمک عقل و منطق اصلاحشون کنیم.
حسّ رسیدن به برتری، با قضاوت از نظر من دوچیز دیگه هستن. در واقع بین رقابت و قضاوت تمایز قائل می‌شم.

ارغوان! دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 12:35 ب.ظ

می دونی خیلی از این چیزا به فرهنگ و عرف جامعه هم برمی گرده. همون مثال هدفونی که زدی ، تو یه کشور دیگه به جز ایران ، اصلا هم غیر عادی نیست و حرفی هم پشت سرش نیست، ولی این جا هست.
این جا وقتی یه جمع مختلط از دختر و پسر با هم بیرون باشن، اولین چیزی که تو فکر دیگران می چرخه ، اینا دوست دختر و پسرند و فلان و بیسار و اون وقت سیل نگاه های متحیر ، سرزنش کننده و... است که جاری می شه به سمت اون گروه.
تنها به خاطر این که هر رفتاری غیر از آن چه بهش باور داریم ، نادرست است و ممنوع. تنها به خاطر این که به قول میلاد می تونیم هر قضاوتی که بخوایم بکنیم.
نمی گم خودم هم از این امر مستثنی هستم ها، همین امروز داشتم به این عمل دست می زدم ، ولی یهو به خودم گفتم ، خوب که چی؟ حالا دیگران هر چی می خوان بگن، به من ربطی داره؟ زندگی و وقت من منوط به حرفا و عقاید و افکار اوناست؟
پس در نتیجه کار خودمو کردم و تونستم 80 صفحه از یک کتاب مورد علاقه ام رو مطالعه کنم.
اون مورد سوتی رو هم خیلی باهاش برخورد داشتم. حتی اگه خوده آدم هم تو این قید و بندها نباشه ، انقدر دوستان بابت حرکات و رفتارهای آدم دید ایراد گیری دارند ، که کم کم به خوده آدم هم منتقل میشه و اون جاست که دیگه هیچ حرفی نمیشه زد. نمی شه راحت بود.

بله خیلی‌هاش در عُرف و فرهنگ ریشه داره که باید اصلاح کنیمش.

کوروموزوم نا معلوم دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 01:34 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

یاد یه دفعه ای افتادم که یکی گفته بود این کوروموزوم بی حیاست بعد مامانشم از وقتی با این کوروموزوم گشته بد میپوشه!
یعنی من واقعا مونده بودم از وقتی مامانم با من گشته؟؟؟؟یعنی مامانم باید با دخترش قطع ارتباط کنه چون قرتیه؟
یا مامان من که هیچ وقت ندیدم تا حالا روسریشو غیر مدل لبنانی ببنده یا مانتوهای خیلی خیلی معقول می پوشه بد میگرده؟؟؟؟؟
تازه جالبه که این خانوم این افاضاتو بعد با حجاب شدن من فرموده بودن
بارهام شده وقتی که من با حجاب کامل کامل میرم بیرون به صرف اینکه لباسام مدلشون یا رنگ و پارچشون خاصه در موردم قضاوت شده که این دختره از اوناست و ....

عجب!
برای من هم چنین چیزی پیش اومده. و احتمالاً برای خیلی‌های دیگه هم پیش اومده.
ولی واقعاً عجب حرفی زده ها! یعنی گفته تو مادرتو از راه به در کردی!!؟!؟!؟ عجب!!

رویا دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

کاش یاد می گرفتم زندگیه خودم رو زندگی کنم بی هیچ قضاوتی چون من در مکان قضاوت نیستم .....

کاش همه‌مون بتونیم با این آرمان زندگی کنیم و بهش برسیم :)

زرایر دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 05:12 ب.ظ

سلام

می نویسم که بگم خوندم.

واقعا چیزی به ذهنم نمی رسه که در رد؛ یا موافقت با این مسایل حرف بزنم. یا شایدم چون وقتی مقایسه می کنم می بینم من ۹۰ درصد موارد به حرفای هیشکی اهمیت نمیدم و اون ۱۰ درصد حرف آدمائیه که واقعا برام با ارزشند و همیشه به نظرشون اهمیت میدم.

به نظرم هیچ وقتم دلم نخواد که نظر اون ۱۰ درصد برام بی اهمیت بشه. همیشه برام مهمن. خانواده ام و دوستانی که گلچینشون کردم. هیچ دلم نمیخواد نظرشون درموردم بد بشه. حتی اگه به خاطرشون به زحمت بیفتم.

موفق باشید.

مرسی.

زرایر دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 08:03 ب.ظ

راستی... قالب نو مبارکه. قبلی قشنگتر بود.

مرسی، آره این فقط برای یه کار کوتاه مدّت قرار داده شده.

molden دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 08:32 ب.ظ

من یاد گرفتم کاری رو که به درستیش اعتقاد دارم و میدونم از هر لحاظ کار درستیه به حرف دیگران اهمیت ندم. یعنی نه که گوش ندم که اتفاقا حتما گوش بدم اما تحت تاثیر حرفای دیگران نباشم تفکرات خودم رو با حرفهای دیگران بذارم کنار هم و ازش یک نتیجه خوب بگیرم.
جدیدا شنیدم پشت سر من هم خیلی چیزها میگند. بخش مذهبی از خانواده پدرم که سالهاست من رو ندیدن صرف اینکه مثل اونا نمیگردم با اینکه نه منو درست میشناسن نه دیدن حرفها و تهمت هایی میزنند که بعد از شنیدشان دهنم از تعجب باز موند. اما برام مهم نیست. چون نه من اون کارا رو کردم نه با قضاوت اونا میرم بهشت یا جهنم! فقط موندم تو دین اینها که به این راحتی افترا میزنند!
انگار سر درد دلم باز شده! باز پرحرفی کردم !!!
راستی قالب قبلی قشنگتر بود.

خیــــــلی خوبه که می‌تونید یه جوری زندگی کنید که در آرامش فردی ب سر ببرید و ذهنتون رو درگیر این مسائل بی‌هوده و الکی نمی‌کنید.
واقعاً به حال شما غبطه می‌خورم در این مورد. چون خودم به شخصه نمی‌تونم بگم که در همهٔ مسائل به چنین دیدگاهی رسیده باشم.

molden دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 08:36 ب.ظ

مردم یک بخش مهمی از زندگی ما هستن اما زندگی بر اساس حرفهاشون کار درستی نیست فقط آدم رو از زندگی میندازه! قضاوت کردن هم از اون بدتر.
اما...اینکه چرا اینطور میکنیم! گفتین جواب سادست. چیه جواب از دید شما؟

جواب من چیه؟ :)

مهرنوش دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 11:42 ب.ظ

حس جواب دادنم نیست...

:)

پیله دوشنبه 4 خرداد 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

درباره اون آدم پیر و هدفون مثلا، شاید من یه جورایی بهشون حق بدم. طرز فکر و عقاید اونا مربوط به زمان خودشون و نمی تونند بعد از این همه سال که با اون عقاید زندگی کردند، نظراتشون رو تغییر بدند یا دیدشون رو عوض کنند. البته منم از این برداشت ها ناراحت می شم ولی می گم باید به اونا هم حق داد.
ولی راجع به دوستان موافقم که واقعا یک سری افراد صلاحیت اینو ندارند که بخوان راجع به من قضاوت کنند و این مسئله واقعا آزار دهنده است. مخصوصا به قول تو اگه اون نظرشون بخواد تاثیر زیادی هم رومون بذاره. که معمولا هم اینطوریه چون سعی می کنیم که در جمع دوستان مورد پذیرش واقع بشیم.
ولی به نظرم مشکل اساسی این تاثیر پذیرفتنه است. اگه واقعا ما اعتقاد داریم کارمون درسته پس حرف دیگران نباید انقدر رومون تاثیر داشته باشه.

شاید یکی از دلیلای این که بقیه رو نقد می کنیم هم اینه که اینجام می خوایم یه نظری بدیم. مثل همون مطلب قبلیت. بعضی وقتا هم آدما صفاتی از بقیه نهی می کنن که خودشون نمی تونند اون صفت رو داشته باشن...

یه نیم ساعتی هست دارم کامنت می ذارم. معلوم نیست چی نوشتم با این همه فاصله...

خب بله، هر کسی عقاید خودشو داره. من حرفم اینه که با عقاید خودمون نباید دیگران رو بسنجیم و داوری کنیم. حالا چه این عقاید ناشی از زمانه باشه، چه مذهب، چه عُرف، و چه هر چیز دیگه‌ای.
شاید واقعاً علّت نقد بقیّه همینی باشه که می‌گی. شاید! نمی‌دونم!

رایان سه‌شنبه 5 خرداد 1388 ساعت 10:35 ب.ظ

توجه به دیگران و نظر دیگران در حد متعارف خوبه! ولی نباید تبدیل بشه به ظرف زندگی و همه چی.

هوووم، موافقم.

رویا پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 12:33 ق.ظ

دلمون تنگ شد

:)

رویا پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 01:04 ق.ظ

واقعا ۷ سال از من کوچیکترید شما؟

نه. :دی

greenplum پنج‌شنبه 7 خرداد 1388 ساعت 12:21 ب.ظ

کسی خونه نیست ؟

هستیم در خدمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد