آنچه در ذهنم مشغول تَوَلْوُل[۱] (/tavalvol/) است:
سیدی، وبلاگ، پروژه، ساختار، دکتر سربازی آزاد، دانشگاه، کوه، شجریان، زرایر، پوریا، دلفی، اتاق، روتختی، تلفن، چسب نواری، م، انگشتر، Prison Break، موبایل، یاهو مسنجر، اسمبلی ۸۰۸۶ و ۸۰۸۸، قاصدک، شعر، دفتر ۱۰۰ برگ، ساعت رومیزی، رافونه، فاطمه، مریم، منگنه، موساد.
پسنوشت:
۱. تَوَلْوُلْ: وول خوردن، از ریشهٔ وَلْوَلَ در باب رباعی مزید تفعلل.
۲. «ببین که سیب دلم چرخزنان تا ته رود، چگونه بین کسان دست به دست میگردد!»
۳. پاسخی بود به دعوت «زرایر» عزیز.
۴. ...
۵. میخواستم جریان هر یک از این کلمات رو هم ذکر کنم، امّا دیدم واقعاً حسش نیست! :دی
۶. دوست خوبم، هنوز وبلاگتو میخونم، ولی وقتی جایی برای حرف زدن نیست، چی انتظار داری بگم؟ تو هم که ماشالا هر دو سه ماه یه بار یه مطلب میدی و میری!
در ضمن دلت آب ، ماله من متولولتر بود.
عجب!
اااااااااااا پس باز چرا این جوری شد؟؟؟
چهجوری شد؟
کلمه های منم هرکدوم مربوط به ی چیزی بودن.
کلا ای روزا ذهنم واقعا شلوخ پلوخه و برا همینم زود به زود خسته و دیوونهمیشم و میزنم همه ی کاسه کوزه ها رو به هم می ریزم. :دی
به قول اون یکی سارا: طفلی وبلاگام. زورم فقط به او می رسه.
به قول خودم: به خاطر لطف و محبت و تعصب دوستانِ گرام... زورم به همونام نمی رسه. :دی
مرسی که زود نوشتین.
بله کاملاً معلومه ذهنتون در چه وضعی به سر میبره!
خواهش میکنم، با اون تهدیدا اگه زود نمینوشتم ....
:دی
ای بابا این کیبورد من چرا نصف حرف ها و فاصله ها رو نمی زنه؟؟؟؟ همین الانم دوبار نوشته مو ویرایش کردم تا مناسب ارسال شد!!!
شکلک مو کندن لازم دارم الان!!!
:دی خب خواهر من بیا منو بزن! چرا انقدر حرص! بده برای قلبت ها!
سلام
چه بحر رباعی مزیدی!
من اولین چیزی گه الآن تو ذهنمه لینوکس هست با سون ... جمع که شود چه شود!
شاد و سلامت باشیذ
:دی
لینوکس با سِوِن! یا خدا! چه شود!
کلاً در صدد تشکیل گروه زدن موجودیت زنده هستی؟؟!
هان؟ چرا؟
:) چه ذهن مشغولی!
:)
خودت برای زرایر نوشتی بیاد بزندت. تازه اطلاع دارم به یکی دیگه هم قول دادی، مورد تازیانه کتکهایش قرار بگیری.
عجب! به اون یکی دیگه قول دادم ولی به زرایر نگفتم که! به اون یکی قول دادم بذارم دو بار بزندم، به شرطی که از هیچ وسیلهٔ جانبی کمک نگیره و هر بار با دفعهٔ قبلی نوع زدنش فرق بکنه :دی
به به..به به.. ما اندر افکاراتتون ول نبودیم نه؟ آره خب ما سر جلسه ی امتحان بودیم
اگه توجه میکردی به زمانش میدیدی که مال دیروزه :دی یعنی وقتی که هنوز شما سر جلسه نبودی، وگرنه اگه امروز بود حتماً شما هم توش بودی. بعدشم که اینا فقط قسمتی از افکارمن ؛-)
تا جایی که خبر دارم ( از راههای موصادی البته) اون دوبار زدن و هر بار با بار قبل فرق کنه ، جزو قرارتون نبوده ها
:دی حالا میتونه باشه.
آخ جون دعوا
اگه دو ماه دیگه صبرک نین منم میام نظارت میکنم
آها راستی....
من موندم چرا بعضی وبلاگها اینقدر تند تند آپ میشن اما از صاحبانشون خبری نیست(اینو با ارغوان هم بودم)
:دی! نه متأسّفانه نمیتونیم دو ماه صبر کنیم.
ویرایش ۵۰۰ام
این جملات گهربار چیه؟ ترجمه بفرمایین
سیدی، وبلاگ، پروژه، ساختار، دکتر سربازی آزاد، دانشگاه، کوه، شجریان، زرایر، پوریا، دلفی، اتاق، روتختی، تلفن، چسب نواری، م، انگشتر، Prison Break، موبایل، یاهو مسنجر، اسمبلی ۸۰۸۶ و ۸۰۸۸، قاصدک، شعر، دفتر ۱۰۰ برگ، ساعت رومیزی، رافونه، فاطمه، مریم، منگنه، موساد.
ها؟ آها. اینا یکسری کلمه هستن که نشانهٔ چیزایی هستن که در اون لحظهای که این پست رو مینوشتم توی ذهنم وول میخوردن :دی
اهه
چه جالب اون پست بالایی منو بدون نام ارسال کننده زد اونوقت بلاگگفا امواتمون رو جلو چشممون میاره تا سند میکنه
:دی
همینه دیگه! بلاگفا به درد نمیخوره که!
خب پروتی جان ، طبق گزارش موصاد ، امکان صبر کردن برای دو ماه نیست. در ضمن موجود جان ، دیر اعلام کردی شرایط جدیدتو ، موکل من قبول ندارد. باید همون به وقتش می گفتی.
--------------
این پیغام خصوصیتو درست کن.
-------------
announce me if ur plans change
عجب!
------------
عجب.
------------
باشه.
در ضمن باره آخرت باشه به بلاگفا توهین می کنی ها
بلاگفا خیلی بیخوده :دی :پی
هه هه
ها؟
بشین سر پرزنتیشنت().ااااااااااااااااااا
در ضمن ها نه بله.و
ها! (سر لج افتادم این چند وقته! شما جدّی نگیر!)
حرفی نیست ها
ولی وقتی Prison Break هست اینجا
حیف نیست LOST نباشه؟
میبینش؟
راستیتش میترسم ببینمش معتاد بشم. :دی
نه خب رایان جان، بچه ام پریسن بریک دستش داره ، لاست رو قراره یه دوس بسیار خوبش براش ببره که نبرده. ای بگم خدا دوست رو چی کار کنه!
واقعاً!