یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

All the things I am addicted to ...

+ عادت دارم همیشه اینترنت برام فراهم باشه. اگه نباشه انگار یه چیزی کمه. حتّی اگه کاری نداشته باشم باهاش.

+ عادت دارم وبلاگ دوستام رو در بدو ورود به منزل چک کنم. حتّی اگه بدونم از دفعهٔ قبلی که چک کردم تا الان وقت نداشتن که مطلب جدیدی پست کنن.

+ عادت دارم بعد از پست کردن هر مطلب یک بار بخونمش. (جدیدنا دارم سعی می‌کنم ترکش کنم.)

+ عادت دارم وقتی بی‌کار می‌شم مرتّب برای خودم برنامه و صفحهٔ وب درست می‌کنم. مخصوصاً اگه پروژهٔ خاصّی دستم نباشه.

+ عادت دارم هر چند دقیقه یک بار ساعت رو از روی موبایل و ساعت مچی نگاه کنم و با هم مقایسه کنم.

+ عادت دارم هر وقت از راه می‌رسم اگه تلویزیون روشنه خاموشش کنم.

+ عادت دارم نظرات مطالبی که براشون نظر می‌دم رو قبل و بعد از نظر خودم بخونم.

+ عادت دارم وقتی یه وبلاگی می‌بینم قبل از نظر دادن توش حجم خوبی از مطالبشو بخونم.

+ عادت دارم گوشی موبایلم رو بذارم روی سایلنت توی خونه (در نتیجه معمولاً اس.ام.اس دیر جواب می‌دم و دوستان رو کلافه می‌کنم.)

+ عادت دارم وقتی دارم به چیز فکر می‌کنم یک کاغذ سفید رو خط‌خطی کنم یا روش خط بنویسم یا خط‌های کج و معوج بی‌معنا روش بکشم.

+ عادت دارم ماهی یک‌بار به مدرسهٔ سابقم سر بزنم و توی حیاطش راه برم.

+ عادت دارم هر شب قبل از خواب ده دقیقه آهنگ شجریان گوش بدم.

+ عادت دارم قبل از این‌که صورتم رو بشورم با حوله خشکش کنم (!).

+ عادت دارم فکر کنم که به چیز خاصّی عادت ندارم.

+ عادت دارم تکّه‌کلام‌های دوستام رو مرتّباً توی خونه تکرار کنم.

+ عادت دارم چند وقت یک‌بار مطالب وبلاگم رو پاک کنم.

+ عادت دارم وبلاگ دوست‌جونم رو هر چند دقیقه یک‌بار رفرش کنم.

+ عادت دارم صبح‌ها موقع بیرون رفتن از اتاقم خواهرم رو بیدار کنم (قبل از این‌که بره، الان بهش صبحا زنگ می‌زنم که معمولاً ریجکت می‌کنه تا بیدار نشه. اینم از مزایای مزدوج شدن!)

+ عادت دارم کلمات خارجی رو در باب‌های مزید عربی صرف کنم (مثل مُبایله = حرف زدن با موبایل با یک نفر دیگه؛ تَبایُل = حرف زدن با موبایل با خودت، وقتی که می‌خوای  وانمود کنی با کسی داری حرف می‌زنی، امّا در حقیقت کسی نیست اون طرف خطّ.)

+ عادت دارم آرشیو یاهو مسنجرم رو تبدیل به فایل متنی کنم و به صورت فولدر بندی شده نگهش دارم.

+ عادت دارم برای هر کار کوچیکم یه برنامه می‌نویسم. حتّی اگه انجام دادن دستی‌ش زمان کم‌تری ببره.

+ عادت دارم ...

انقدر زیاده که نمی‌شه همه‌ش رو نوشت!

نظرات 28 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

اههههههههههههه. نمی شد شماره بزنی من مجبور نشم بشمرم
-----
اینا با من مشترکه:
+ عادت دارم همیشه اینترنت برام فراهم باشه. اگه نباشه انگار یه چیزی کمه. حتّی اگه کاری نداشته باشم باهاش.

+ عادت دارم وبلاگ دوستام رو در بدو ورود به منزل چک کنم. حتّی اگه بدونم از دفعهٔ قبلی که چک کردم تا الان وقت نداشتن که مطلب جدیدی پست کنن.

+ عادت دارم بعد از پست کردن هر مطلب یک بار بخونمش. (جدیدنا دارم سعی می‌کنم ترکش کنم.){ترک نمی خوام ولی بکنم. باحاله}
+ عادت دارم نظرات مطالبی که براشون نظر می‌دم رو قبل و بعد از نظر خودم بخونم.

+ عادت دارم وقتی یه وبلاگی می‌بینم قبل از نظر دادن توش حجم خوبی از مطالبشو بخونم.
-------
اون فولدر بندی کردن ، ارشیو مسنجر رو باید یادم بدی، لازم بید شدید.
چی کاره خواهرت داری خب. مزدوج شده از دسته تو راحت بشه ، بعد هی سر صبح بیدارش می کنی؟( شوخی وکردم ها)

نه همهٔ مزه‌ش به اینه که بشمری و قاطی بکنی. :دی
اصلاً برادر وظیفه‌ش اینه که نذاره خواهرش بخوابه. و خلقنا الاخ لاغزاء اخته! باور کن!

شااُ! عَروسَکِ پَنجاه تومَنی..! جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 10:55 ب.ظ http://shaoamo.blogsky.com

می تو!

عجب!

دانیال جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 11:03 ب.ظ

های دیود!

هرچندوقتی یکی دوتا از پست هایی که میدی خیلی جالب و قشنگ میشن.

چَکار میکنی؟ آها فهمیدم قبلش چایی میخوری!

اون کلمه ای که وقتی کنارم ایستاده بودی گفتی چی بود؟! همون که اینتر اینا داشت اولش.داشتی اینو به دوست جونهات میگفتی.منظورت من بودم؟ به نظرت هنوزم همونم؟

دانیال فرانچسکو توتی(منظورم همون نقاش ایتالیاییه هست.احتمالآ یک رگ فرانسوی هم داشته ! )

های دِر! هاوْ آر یو دوئینگ؟
آره چند وقت یه بار سرم به یه جایی می‌خوره یه چیزایی ازم در می‌آد! (اهه، برداشت بد چرا می‌کنی؟!)
دقیقا! رمز موفّقیّت من چایی است و بس!
یادم نمی‌آد چه کلمه‌ای بود :دی چی بود؟

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:03 ق.ظ

مخصوصا اگه برادره میلاد باشه!
خوش گذشت حالا؟

:دی
جای شما خالی

مهرنوش شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:11 ق.ظ

وای این chak kar میکنی هم اینجا ها سر میزنه ....
چه عادت های خفنی ... حالم بد شد ...

بلی! دوستمان است، به این‌جا هم سر می‌زنه!
ها؟ کدومش دقیقاً حالت رو بد کرد؟

مهرنوش شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:40 ق.ظ

دقت کن ، نوشتم عادت ها ... یعنی همش...

:دی
عالیه! همهٔ عادتایی‌م که نوشتمشون حالتو بهم می‌زنه! بسیار خوب!

م شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:52 ق.ظ

همش خفنه ، از این همه مرتبی تو حالم بد شد... ادم واین همه مرتب؟؟؟

مرتّب؟ این اسمش می‌شه مُعتاد دوست من! مرتّب کجا بود!؟

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:58 ق.ظ

اوه اوه. چه خشن انگیز ناک شد این جا یهوو.

می گم این مهرنوش گفت از همه عادتات بدش میاد؟ خب من با یه سریش مشترک بودم ، یه سری دیگه هم هستند ، شاید بزنه به سرم یه بار اپش کردم. اونوقت کلا نمیشه جلوی مهرنوش ظاهر شد.
نقشه فرار و اینا نداری تو دست و بالت؟؟

آپ کن در این مورد، جالبه برام دونستنش و خوندنش :دی
چرا دارم، منتها نقشه‌ش یه نفریه :دی

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:02 ق.ظ

انشالله اپ می کنم.
---
حالا من گناه دارم ها. نمیشه دو نفری طرحشو بریزی؟؟

آپ کن «صواب» داره!
می‌شه. ولی خرج داره :دی

‌Zaq شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:06 ق.ظ http://zaq.blogsky.com

در این زمینه به این پست هم نگاهی بینداز! جالب بود.
http://soshians.blogsky.com/1388/01/12/post-39/

مرسی، پست جالبی بود. یک سری دغدغه‌های عادتی توش مطرح شده بود که در واقع محرّک اصلی نوشتن این پست و فکر کردن به عادت‌هام بودن.

دانیال شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:09 ق.ظ

هه باز مارو(منو) دست کم گرفتن دیود!

نمیدونم .درونگرا فک کنم منظورت بود.

یک سری مشخصات از چایی که میخوری بگو توی آپ یا همین نظرات

رنگش؟ مدلش؟ (کله مورچه ای .مخلوط... ) چند عدد قند؟! چند دقیقه میزاری دم بکشه؟

آره، البتّه فقط تو نیستی، منم معمولاً دست کم می‌گیرن. ولی مهم نیست، روزگار، جفاپیشه‌س برادر.
:-؟ چیزی معادل درون‌گرا که با اینتر شروع بشه یادم نیست :دی حالا باید با دوستان مشورت کنم.
چایی مخلوط احمد و گلستان می‌خورم. بدون عطر. بدون قند. گاهی که حسّ و حالش باشه باهاش لیموترش و نبات هم می‌خورم. معمولا ۷ تا ۹ دقیقه می‌ذارم سه و نیم پیمونهٔ پر چایی دم بکشه. :دی

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:23 ق.ظ

آپ کردم ولی یه موضوع دیگه. انشالله در چند روز آتی. بنویسمش اول.
خرجشم میدیم. گردنم از مو هم باریک تر

خواندیم! خرجش رو هم بدید خوش‌حال می‌شویم. گردن شما ... ؟

دانیال شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:27 ق.ظ

اینترنشنال؟!

نه خب این داشت ولی فک کنم .
شاید هم اینترگرا بوده.حالا شما مشورتتو بکن:D

خب حالا کلمش رو بیخیال اصل سوال رو بچسب.
میتونی جوابش رو خصوصی برای بلاگت نظر بدی من چک میکنم!!!!

دانیال :

:دی نه قطعاً اینترنشنال نبوده (اینترنشنال = درون‌گرا ؟!؟؟!؟!)
جان؟ من توی وبلاگ خودم برای تو نظر خصوصی بدم بعد تو چک کنی؟

دانیال شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:46 ق.ظ


جدی نگیر.
همینجا هم دادیش کافیه

:دی

اشکان شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 05:41 ق.ظ http://khordade59.blogsky.com/

نصف اینا که گفتی عادت نیستن ، اسمشون وسواسه . ..
بخصوص اوَلیاش ، اگه براشون یه فکری نکنی ، هم تغییر شکل میدن ، هم بزرگ و بزرگتر میشن و در آیندۀ نه چندان دور اذیتت میکنن . ..
وسواس علتِ اصلیش یه مشغلۀ فکریِ که ریشۀ عمیقی توی ناخودآگاه طرف داره ، اگه تا اینجای حرفمو قبول داری باید بگم نگرانش نشو ، از پس حل کردنش بر میای ...

راستی از قالب قبلیت می اومد .. .

آره می‌دونم، بعضی‌هاش همین الآنم مزاحمه. به خاطر همینم شد که تصمیم گرفتم برای خودم لیستشون کنم.

رایان شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 09:44 ق.ظ

مورد خوندن نوشته هات:‌ چرا ترکش کنی؟ من هر وقت آپ کنم حتما باید یکی دوباری بخونم تا اگه اشتباهی گافی سوتی چیزی هست قبل از هر کسی رفعش کنم!! تازه یه چیزایی رو اونجا میبینم که تو محیط ادیت دیده نمیشه! از جمله صفحه بندیش!

ایول شجریان ! ای ول خوش سلیقه!!

هوله رو شوخی میکنی؟ چرا اونوخ؟

چرا نوشته‌هاتو پاک میکنی؟ دلیل خاصی داره یا فقط عادته؟

طفلی خواهرت! اینو ترک کن.

در مورد آرشیوت:‌بگو از اونایی هستی که هر کی هر چی بگه بهت بعدا در دادگاه برعلیه خودش استفاده میشه!!

عجبا ..

آخه بعضی وقتا انقدر وسواسی می‌خونم و همه‌جاش رو دست‌کاری می‌کنم که کلّی وقت می‌گیره ازم.
آره، تازه علاوه بر شجریان حدود ۲۰۰ تا آلبوم سنّتی دیگه هم دارم :دی
دیگه عادته دیگه! نمی‌دونم!
نه، یهو می‌زنه به سرم پاکشون می‌کنم :دی
آرهه خواهرم هم می‌گه ترک کنم

فاطمه شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:07 ب.ظ

امتحان می کنیم ، 1 2 3

هان؟

molden شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 12:21 ب.ظ

مثل اینکه این موضوع تو همه شما برادرای گرام موجوده! منم همین مشکلو دارم صبحای جمعم خواب ندارم... برم مزدوج شم یعنی؟ :دی
موضوع حوله خیلی جالب بود ولی چرا اخه؟
بسیار پست جالبی بود. بسی لذت بردیم
قالب جدید هم مبارک!

:دی
اینم یه راهشه.

زرایر شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام

بعضی از عاداتتون واقعا عجیبن... البته به نظر من.

روز معلم رو به شما هم تبریک میگم. ممنون از لطفتون.

عجب! مثلا کدومش؟ (خب شاید مثلا حوله‌هه، وبلاگا، خواهرم، برنامه‌نویسی، و یه چندتایی دیگه - مثلاً ده دوازده‌تا - عجیب باشن :دی)
متشکر. برای شما مبارک‌تره! حیف که نیستیم که ازتون شیرینی بگیریم! :دی

ارغوان شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 02:09 ب.ظ

هورااااااااااااااا قالبت درست شد

:دی
خراب نبود، داشت آزمایش می‌شد.

گاما شنبه 12 اردیبهشت 1388 ساعت 11:08 ب.ظ

سلام
چه عادت هایی ...
چه شباهت هایی!
ولی چک کردن همه ی دوستان کار بی خودی هست گوگل ریدر به درد همین وقت ها می خوره دیگه
چه برادر باحالی هستید شما من با خواهرم یک کاری کردم که کلا تو فامیل معروف هست دیگه لازم نیست هر روز زنگ بزنم بیدارش کنم
شاد و سلامت باشید

:دی
فکر کردی گوگل‌ریدر ندارم؟ ولی باز کردن وبلاگ بچه‌ها یه چیز دیگه‌س

مهرنوش یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 12:29 ق.ظ

برنامه نوشتن هات ، برای هر کار کوچک ، ( وقت گیره حوصله ات زیادی زیاده ...)
تبدیل فایلای مسنجرت ....
بیدار کردن خواهرت ...
راه رفتن تو مدرسه سابق.
( اون خشک کردن حوله خدا بود ... )
ریفرش کردن وبلاگ دوست جون ، هر چقدر هم دوست جون باشه ، ااااااا داره کم کم از این دوست جونت حالم بد میشه ها ....
و چند تا چیز دیگه که همش به نظم و ترتیب اهمیت میداد ...

مقصود برنامه‌ریزی کردن نبود. بلکه نوشتن برنامهٔ کامپیوتری بود. مثلا نوشتن برنامه‌ای که خودبه‌خود هر نیم‌ساعت یادآوری کنه از پای کامپیوتر پاشم و یه دوری بزنم تا جلبک نبندم، برنامه‌ای که لیست برنامه‌های توی تَسک‌بارم رو کوتاه‌تر بکنه، برنامه‌ای که فایل‌های ام‌پی‌تری م رو بر اساس آلبوم فولدربندی کنه، و ...
بعدشم، شما اون همه دوست‌جون داری، من می‌آم گیر بدم که چرا وبلاگشو چک می‌کنی؟ (دوست‌جون‌هات وبلاگم دارن؟ :دی)

مهرنوش یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 12:46 ق.ظ

من اگه دوست جون داشته باشم ، که دارم ،نمیام هی ازشون حرف بزنم که ... به خصوص که اطلاعات هم نمیدی در موردش....

عجب! خب می‌شه در موردش دیگه حرف نزد. ولی طبیعتاً اطّلاعات نمی‌شه داد ازش!

زرایر یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 08:39 ق.ظ

آره خوب... همش یه ده دوازده تاییش عجیب بودن.
منم عادت دارم قبل از شیرینی دادن کادو بگیرم. :دی

:دی
چه عادت خوبی! ما هم اتّفاقاً براتون یک عدد دست‌مال کاغذی گذاشتیم کنار به عنوان کادو، شما حالا شیرینی ما رو بده، حتّی اگه شاندیز خالی هم بود اشکال نداره، حاضریم.

رافونه یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 12:45 ب.ظ http://rafouneh.blogsky.com/

خسته نباشی از این همه عادت های خوب و بد
ولی فکر می کنم اگه تلویزیون رو خاموش می کنی باید بهت تبریک بگم
خوش باش با عادت هات که بد توشون کم بود.

من کلّاً با تلویزیون خصومت خاصّی دارم! :دی

پریا یکشنبه 13 اردیبهشت 1388 ساعت 09:01 ب.ظ http://www.parya60.blogfa.com/

بیشتر عادتهات نتی بود و یه جورائی کامپیوتری .. فکر کنم معتادی!! به آبجیت بگو یه مدت با طناب بنددت به تخت.

در مورد مراجعه ماهیانه به مدرسه سابقت هم به نظرم کار عجیبی می کنی .. از جائی که می رم و دل می کنم دیگه دلم نمی خواد بهش برگردم

آبجی‌مون رو شوهر دادیم رفت!
منم معمولاً بد دل می‌کنم، یعنی دیگه پشتمم نگاه نمی‌کنم، ولی این مدرسه‌م فرق داره برام.

Kaka' چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 10:23 ب.ظ

چه عادت های باحالی مخصوصا اون حوله ههالبته بیش تر عادت هات نتی بودن..بذار یه آهنگ بهت بدم تا اون ور دنیا باهاش حال کنی!

:دی ایول! بده بهم ببینم چیه!

پروتی شنبه 19 اردیبهشت 1388 ساعت 11:03 ق.ظ

این همه عادت!!!!!!!!!!!!
ولی خب خیلی هاش با من مشترکه
راستی این خواهرا چه گناهی دارن؟
سلام منو به خواهرت برسون بگو من هفده ساله به نمایندگی از همه دختران مظلوم مملکت صبحا جلو خوابیدن داداشمو میگیرم تا انتقام اون رو گرفته باشم

عجب!!!!!!! شما چه خواهر نامردی هستی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد