یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

غرنامه

- طرف شده نفر دوم کلاس می‌آد دروغکی می‌گه افتضاح دادم. مگه من محتاج شنیدن نتیجهٔ تو بودم که اومدی سر صحبت رو با من باز کردی و دروغ گفتی؟ که چی بشه؟

- آقای فلانی  توی جمع شما تازه وارده، باشه، حالا باید حتماً دست بندازینش و یه کاری کنید که بفهمه قرار نیست پذیرش در کار باشه؟

- توی چشمات نگاه می‌کنم و می‌گم دست از سرم بر دار، بعد از سر کوچه که می‌پیچم زنگ می‌زنی بهم؟ اصلاً تو شمارهٔ منو از کجا آوردی؟

- به تو چه که من با کی می‌خوام برم کجا؟

- فکر می‌کنی مثلا این‌که از من یه ماه و نیم بزرگ‌تری یعنی عقلتم بزرگ‌تره؟ نه داداش من، بزرگی به خیلی چیزاس، فقط به سبیل نیست.

- آخه بیچاره، اگه واقعا انقدر محتاج توجهی که نباید بیای سراغ من!

- تو که خیلی حسّ تجدّد می‌کنی و بنز فلان سوار می‌شی و خونه‌ت فلان جاست و بالای ۱۰۰۰ متره، حدّاقل به این تیریپت گند نزن و وقتی که با خانمت می‌آی بیرون صداش نکن. لازم نیست همه بدونن تو چقدر مسلمونی که حتّی حاضر نیستی اسمشو صدا بزنی جلوی نامحرم.

- خب، قبول، فهمیدیم که خیلی مؤمنی، لازم نیست تا نگاهت می‌کنیم سر نمازت ح ها رو از ته حلقت ادا کنی.

- این چه وضعشه که تا یه بارون می‌آد خیابون ما می‌شه رودخونه؟

- دختر خوب، تو که عکسات توی گوشی همه داره می‌چرخه، مگه مجبوری برای همهٔ کسایی که می‌دونن فیلم بازی کنی و فقط چشمات پیدا باشه؟

- برات گوشی موبایل خریدن یه میلیون  تومن، لپ‌تاپ داری سه میلیون تومن، ماشین ۷۰ میلیونی زیر پاته، بعد میای توی محیط دانشگاهی که بچهٔ شهرستانی توش می‌آد و شاید برای کرایهٔ خونهٔ دسته‌جمعی‌ش شبا مجبور باشه کار کنه (شاید که نه، حتماً) می‌گی وضع مالیم خرابه؟ واقعاً که!

- چقدر الکی غر می‌زنم این روزا به همه چی! اه!

نظرات 16 + ارسال نظر
فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 01:42 ب.ظ

اوه اوه. حوصله ات سر رفته اونجا نشستی به عالم و آدم غر میزنی. خجالت نمی کشی؟؟؟؟

حوصله م سر نرفته، غرم می‌آد. نه. ترک کردم.

فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 01:57 ب.ظ

چی رو ترک کردی؟
البته می دونی که من پایه ی غر بیدم. شما غر بزن جانم راحت باش.

:دی تشکر

مهرنوش جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 02:00 ب.ظ

ها؟

فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 02:00 ب.ظ

گرفتم خودم.چی رو ترک کردی=))

عجب!

مهرنوش جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 02:35 ب.ظ

پراکندگیش زیاد بود...

:دی
خب نشستم به در دیوار غر بزنم. همین می‌شه نتیجه‌ش!
حالا ایشالا در یه فرصت مناسب، یه سری غر کنسانتره هم می‌زنم!

رایان جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 03:34 ب.ظ

خودت نوشتی دیگه

غر نامه.

آره دیگه، گفتیم بیایم به عالم و آدم غر بزنیم

فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 03:36 ب.ظ

داشتم به این فکر می کردم که خدا به داد برسه اون روزی که در جلوی تازیان غر غرهای شما قرار بگیرم. بد غر نی زنی ها!

خدا بهتون رحم کنه در چنین موقعی

فاطمه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 03:37 ب.ظ

می زنی*

رافونه جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 06:54 ب.ظ

غر نیست که راست می گی

خب خیلی وقتا آدم غراش راسته. فقط در این صورت یه نمه غرش تلخ‌تره.

molden جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 08:31 ب.ظ

غر زدن گاهی خیلیم خوبه نگران نباش.
مورد ۹ ریشه در حقیقت داشت به شدت.

منظور از مورد نُه آیا موردی بود که به بارون و خیابون و رودخونه اشاره داشت؟ (نمی‌تونم درست بشمرم از اوّل تا آخرش! :دی)

molden جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 08:46 ب.ظ

ایا ما میتوانبم شما را بلینکیم؟

باعث افتخار خواهد بود. و من الآن به شدّت حسّ بدی دارم که بی‌اجازه شما رو لینک کردم!

زرایر جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 09:07 ب.ظ

چه غرهای خوبی!

واقعا؟! :دی

molden جمعه 11 اردیبهشت 1388 ساعت 11:45 ب.ظ

دقیقا منظور همان مورد بود!
مرسی از باب اجازه

خواهش از باب اجازه.
مرسی از تأیید! :دی

Kaka' چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 ساعت 10:20 ب.ظ

چه قدر غر خونت زده بود بالاها..دوس داتشم غرنامه تو..حداقل غرنامه ی معقولیه!

:دی

مهرنوش جمعه 18 اردیبهشت 1388 ساعت 04:53 ب.ظ

وقتی غرنامه ، معقول شود .....
( چه شود .... )

:دی

پروتی شنبه 19 اردیبهشت 1388 ساعت 11:07 ق.ظ

همینه دیگه به بچه امکان غر زدن نمیدین دیگه
بعد من باورم نمیشد این موجود زنده بتونه غر هم بزنه وجدانا غر زدنت در حد تیم ملی حرفه ایه ادامه بده جانم

:دی
بله دیگه، البتّه استعدادهای خودغرتراوش‌کنی بنده رو دست کم نگیر!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد