یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

تجربه

تجربه، یعنی حس وحشت بی‌عنان و افسار گسیخته از مرگ ناگهانی؛ یعنی پذیرش آنی این حقیقت که تو قرار است در همین شب و همین ساعت دنیا را ترک کنی. تجربه یعنی آرامش بی‌حدّ همراه با این پذیرش. تجربه یعنی معنای تازهٔ زندگی بعد از این حس، و بعد از زنده ماندن در پایان ساعت. تجربه، یعنی حسّ نفرت از خود و فهمیدن این که چقدر جان‌دوست هستی. یعنی فهمیدن آنی و ناگهانی این که چقدر ... چقدر زیاد کار انجام نداده در این دنیا هست که می‌خواهی طعم انجام دادنشان را بچشی.

و این اتّفاقی‌است که وقتی هواپیما برای عبور از دسته ابر طوفانی موتورهای خود را برای چهار ثانیه خاموش می‌کند، و موتورها تا پانزده ثانیهٔ بعد هیچ پاسخی به کنترل خلبان نمی‌دهند، برایت می‌افتد.

نظرات 4 + ارسال نظر
کوروموزوم نا معلوم چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 04:33 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

خدارو شکر ایشالا که زودتر حل بشن دعا میکنم برات.
یعنی اینو که نوشتی نجربه کردی؟
اوووومممم من یه بار در حد مرگ ترسیدم..بعد که نجات پیدا کردم خیلی نظرم راجع به خیلی چیزها عوض شد به نظرم خوبه که هر چند وقت یه بار از این اتفاقا برای آدم بیفته ولی چیزیش نشه.حداقل یه ذره آدم تر میشیم
تبریک عید نمیگم هنوز زوده

تشکرات فراوان.
بلی گویا.
عید شما هم هنوز زوده.

zaq چهارشنبه 28 اسفند 1387 ساعت 05:27 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

خوب به شکل خلاصه بگو تجربه یعنی ریدن به خود از ترس!!

that's another way to put it

گاما پنج‌شنبه 29 اسفند 1387 ساعت 01:51 ق.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
تجربه یک موقعیته که نه میشه از دستش داد و به دست آوردنش هم مسئولیت و مشکلات خاص خودش رو داره ولی اینجا فکر نکنم تجربه به صورت عمومی تعریف شده باشه ... شده؟
شاد و سلامت باشید

بلی این یک شرایط خاصش بود.

فاطمه جمعه 14 فروردین 1388 ساعت 04:38 ب.ظ

بیشتر از اینکه تجربه اش بخوام بکنم ، بهش فکر کردم.با اینکه تجربه این چنینی داشتم.

عجب!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد