یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

کجایی؟

کنار در ایستاده‌ای و من به سویت می‌دوم. از خود بی‌خودم. در آغوشت رها می‌کنم این تن خسته‌ام را. گرم در آغوشت می‌گیرم. پیراهن سفیدت چه برقی می‌زند! دستانت را از پشتم حلقه می‌کنی و مرا به خود می‌فشاری. گرمایی ناگهانی قلبم را در هم می‌فشارد؛ و من با شگفتی، به پیراهن سفیدت نگاه می‌کنم که چه ناگهانی سرخ می‌شود، و نوک خنجری که از میان سینه‌ام، از میان قلبم بیرون زده.

نظرات 11 + ارسال نظر
ملک فیصل منزجر شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 07:13 ق.ظ http://balkhjournalism.blogsky.com

بیا باهم لینک کنیم اگرمیخواهید مرا به نام "بلخ ژورنالیزم" لنک کنید بعد خبرم بدهید تا شمار ا هم لینک کنم

حکمنت

فاطمه شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 08:05 ق.ظ

چرا عنوانش کجایی است؟
==========
چرا همش یکی می میره؟ یا می خواد بمیره؟

فعلا قراره زندگی کنیم. نمی شد پایانشون خوش باشه؟ از پایان خوش فراری هستیم؟ چرا نمی شه مثل همه داستانها و افسانه های قدیمی ، living happily ever after آخرشون نوشته بشه؟

من خب از داستانایی که happy ending خشک و خالی هستن هچ خوشم نمی‌آد.

وحید شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 02:36 ب.ظ http://cdonline.info/webmasters

سلام دوست عزیز خرسندم به اطلاع برسانم سیستم کلیکی شرکت ما راه اندازی شد

در همین ابتدای کار 3 وب سایت بزرگ ایرانی همکاری خود را با ما اغاز کردند

1.www.cmesle.com

مرجع دانلود فیلم و بازی

2.www.pclord.ir

مرجع دانلود اهنگ عاشقانه

3.www.dir-link.com
بزرگترین وب دایرکتوری وب سایت ها

شما نیز با پیوستن به جمع ما کسب درامد کنید

در صورت داشتن هر گونه سوال با ای دی زیر تماس بگیرید

info_cdonline

ادرس سیستم کلیکی ما

www.cdonline.info/webmasters

واو! نمی‌دونی چقدر منتظر شنیدن خبر راه‌اندازی سیستم کلیکی شرکت شما بودم!

Severus شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 02:46 ب.ظ

دوستی و معرفت کجایی؟؟
یا شایدم مهر و محبت کجایی؟؟
یک چیزی تو همین مایه ها.
به نظرم اینا باید باشه فاطمه خانوم.
آره میلاد؟

آری شاید.

مهرنوش شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 03:10 ب.ظ

:-)

مهرنوش شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 08:50 ب.ظ


im so disappointed?

That, I sure am
Shouldn't I be?

گاما شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام
حالم رو اساسی گرفتید نمی شد یه رنگ دیگه باشه یا یه جور دیگه تموم بشه!
خون ز سینه می رود هنوز
آه می کشم شب نشد چو روز!
...
شاد و سلامت باشند!

چرا؟ مگه قرمز چشه؟ ؛-)

‌‌‌‌Zaq شنبه 19 بهمن 1387 ساعت 11:44 ب.ظ http://zaq.blogsky.com

شهید شدی؟!

هنوز خوش‌بختانه سعادتش رو نداشتیم.

Kaka' چهارشنبه 23 بهمن 1387 ساعت 10:47 ب.ظ

نفهمیدم..متاسفانه!

ها؟؟

کوروموزوم نا معلوم پنج‌شنبه 24 بهمن 1387 ساعت 05:28 ب.ظ http://xxxy.blogsky.com

عجبببب چه خنجری بوده که از اون ور رفته تو از این ور زده بیرون....
قشنگ بود دوسش داشتم یه زمانی کوچولو که بودم فکر میکردم مرگم اینجوریه که یکی خنجر از پشت میزنه بهم منو میکشه برای همین هیچ وقت نمیذاشتم پشتم خالی باشه.

:دی آره خدایی خنجرش خیلی دراز بوده. بعد خنجر به این درازی رو کجا قایم کرده بوده خدا می‌دونه!

مهرنوش پنج‌شنبه 24 بهمن 1387 ساعت 08:35 ب.ظ

شاید تو آستین لباسش؟؟؟؟

:-؟ شاید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد