یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

... من زهر تنهایی چشان

بسـوز ای آسمـــان در غم که دل امشـب غمی دارد
که ایـن سیـنـه سـراسـر آتـش اسـت و عالمی دارد
دریـغــا حســرتـا امـشــب پــدر از عــالمـم رفــتــه
خـوشـا آن کـس که در عالم بسانش هم‌دمی دارد
خـــدای نـخل‌هــای کـوفـه را امشـب نمی‌بینم
جـهان بـی او عجـب احساس گنگ و مبهمی دارد
عـجـب دارم، خـدا روی زمـیـن ره مـی‌رود آخر؟
و یــا آخـر مـگـر او هـیـبـتـی چــون آدمی دارد؟
بگو ای جان که صبحم را چگونه سر کنم تا شب
که عـالـم بـعـد از او مـعـنـا و مـفـهـوم کمی دارد
رهــیــنُ الانـــسِ ذهــبـانٌ و کــلُّ زَهــرَةٍ یـابس[۱]
خوشا آن گل که در آغوش برگش شبنمی دارد
کســی گـم کـرده‌ام امشـب در این آبادی ویران
نــوای نـایـم از سـوگـش عجب زیر و بمی دارد
ببار ای آسمان شاید که اشکـت مـرهـمـی بـاشـد
صـبـا از ســایـۀ نـخـلـش امـیـد مــرهـمــی دارد

پس‌نوشت:

۱- آن که ما با او انس و الفت یافته بودیم می رود و با رفتنش تمامی گل ها پژمرده می شوند.

۲- یکی از دوستان گویا از من کمی دل‌گیر شده دیشب، اگه این‌جا رو می‌خونه همین‌جا ازش معذرت‌خواهی می‌کنم.

نظرات 14 + ارسال نظر
عابد یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 12:01 ب.ظ http://negaheman.blogsky.com

علی را چه بنامم
علی را چه بخوانم
علی گر که خدا نیست
ولیکن ز خدا نیز
جدا نیست
شاعری سنی مذهب درباره ی حضرت امیر چیزی گفته است ما که شیعه ی آن حضرت هستیم ، آن حضرت را در نظرمان اینقدر بلند و بزرگ نمی بینیم ، که این شاعر سنی دیده است :
علی به معنای بلند است و این شاعر در وصف حضرت گفته است :
« یا علی تو بالای مفهوم بلندی هستی !»
بله یعنی ما هر چه از مفهوم بلندی می فهمیم و در تصورمان می گنجد حضرت امیر در بلندای آن مفهوم ایستاده است .
از همه ی دوستان التماس دعای خیر در این شب عزیز دارم

ما هم از شما التماس دعا داریم

ایده یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 01:10 ب.ظ

اینها همون ابیات حذف شده هستن؟
پ.ن اولتون: کی داره میره؟ شما که گفتین خونواده تازه امروز میان!

نچ. این یک شعر دیگه بید.
پ. ن. اول ترجمهٔ مصرع عربی شعر بود.

گاما یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 02:18 ب.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
به خوبا سر می زنی مگه ما بدا دل نداریم
لینکمون هم که نمی کنید
شب است و رهبرم رفته
نه راهی مانده
چراغم خاموش
اشکم در جوش
آه آتش قرمز پوش
برخیز و مرا در بر گیر
شاید که فرج آید
درد دل مظلومان را
....

:( لینک‌تون کردم. کلی هم عذاب وجدان گرفتم. :(
بعد هم این‌که نظر نمی‌ذارم به این معنا نیست که نمی‌خونم شعراتونو.
ولی از این به بعد حتما حضورم رو اعلام می‌کنم :دی

امیرحسین یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 03:57 ب.ظ

سلام میلاد خان.
بالاخره آپ کردم!
برو حتما ببین!

در مورد این آپت هم ، نه آپ قبلیت اول می گم:
قشنگ بود!:دی

حالا این آپت:
از این آپ های مناسبتیه که من خوشم نمیاد ازش!چیزی که گذشته رو نباید تکرارش کرد!باید بهش احترام گذاشت!

سلام امیر حسین جون! آره الان می‌آم می‌بینم.
مرسی.
من به نظرم امّا باید یه شکلی احتراممون رو نشون بدیم. نه؟

زرایر یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 04:10 ب.ظ

وای ! من از این جاهاش خوشم اومد :

بسـوز ای آسمـــان در غم که دل امشـب غمی دارد
که ایـن سیـنـه سـراسـر آتـش اسـت و عالمی دارد

و :

جـهان بـی او عجـب احساس گنگ و مبهمی دارد

و :

بگو ای جان که صبحم را چگونه سر کنم تا شب
که عـالـم بـعـد از او مـعـنـا و مـفـهـوم کمی دارد

و :

کســی گـم کـرده‌ام امشـب در این آبادی ویران
نــوای نـایـم از سـوگـش عجب زیر و بمی دارد
ببار ای آسمان شاید که اشکـت مـرهـمـی بـاشـد
صـبـا از ســایـۀ نـخـلـش امـیـد مــرهـمــی دارد

گمونم ؛ تقریبا شد همش

:دی
شما کلا زیادی منو و شعرامو شرمنده می‌کنید

همت یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 04:11 ب.ظ http://heyatonline.blogf.com

به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید

نیاز نیست مداوا کنید زخم مرا
بر آن مریض خرابه نشین دوا ببرید

اگر بناست تسلّی دهید قلب مرا
برای قاتل سنگین دلم غذا ببرید

سلام گرم مرا در خرابه ها، دل شب
بر آن یتیمی خوابیده بی غذا ببرید

فراق دوست ز تیغ عدو برنده تر است
مرا به دیدنه زهرا و مصطفی ببرید

نشسته اند یتیمان به انتظار طعام
کمک کنید و مرا در خرابه ها ببرید

سلام من به شما ای فرشتگان خدا
به نزد فاطمه با خود مرا با خود شما ببرید

جنازه من مظلوم را چو مادرتان
شبانه، مخفی و تنها و بی صدا ببرید

تمام عمر چو میثم علی علی گویند
رخ نیاز به درگاه مرتضی ببرید

شعرش واقعا قشنگه و در وبلاگ شما اولین بار خوندمش. ممنون از نظرتون.

فاطمه یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 05:30 ب.ظ

بازم نظرم پرید

بیت مورد علاقه ام رو هم این بار باید خودت بحدسی.
چطوریه که من باید بشینم معما حل کنم، تو یه حدس ساده نزنی

میلاد راستی هم این شعرت هم شعر قبلیتو بسی دوست میداشتم.خیلی باحال و پر احساس بودند.

جهان بی او عجب ... ؟
مرسی. خب اصولا شعر یعنی حس کردن. :دی

فاطمه یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 08:43 ب.ظ

هر وقت اومدی درست و صریح گفتی کدوم بیت منم میام تاییدش میکنم

ها؟ :دی تلافی؟

مرد یخ زده یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 09:11 ب.ظ

خییلی خوب بود...واقعا عالی..بیست بیست!
برای ما هم یه همه دعا کن این شبا!
فعلا!

ها! این یکی دیگه سخت نبود؟
برای شما حتما حتما دعا می‌کنم خیالت راحت! فقط شرطش اینه که شمام حسابی دعا کنی ما رو!

زرایر یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 09:23 ب.ظ

خوب من دوست ندارم کسی رو شرمنده کنم ؛ پس پیشاپیش میگم شعر بعدی تون خیلی زشته

ولی خداییش اون شعری که جناب «‌ همت » گذاشتن هم واقعا زیباست .

حیف که بلد نیستم خودم شعر بگم . ولی شعر خوندن رو بدم نمیاد که هیچ ؛ تازگیا خوشم هم اومده ! گمونم مخم تکون خورده !

من شعر ؟ یا للعجب !!!!!

برم یه کتاب طنز بخونم تا مخم دوباره نپوکیده

:دی
فعلا شعر جدیدی ندارم. اما با این اوصاف دیگه شعر نمی‌گم! :دی
شعر خوندن امری‌ست بسیار پسندیده!
حالا کتاب طنز رو بخونید امّا حتما شعر رو هم داشته باشین توی برنامه‌تون :دی

فاطمه یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 10:05 ب.ظ

پس چی فکر کردی؟؟؟

ها! خوشم اومد که با اولین سعی درست حدس زدم :دی

فاطمه دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 01:47 ب.ظ

اگه حدس نمیزدی بهت شک میکردم خب

اینم حرفیست!

زرایر دوشنبه 1 مهر 1387 ساعت 03:35 ب.ظ

سلام

فکر می کردم بهتون گفته م که آپم . ولی انگار نگفتم !!!

خوب حالا میگم

من آپم !

نه نگفته بودین! خب الان می‌آم می‌بینم

بدون شرافت جمعه 15 دی 1391 ساعت 01:56 ق.ظ

قرار نیست بشناسی
بالینک دوستم پیدات کردم(نه دقیقا)
این یکی خیلی خوب بود
لذت بردم
اگه فضولی نیست
چن ساله تون است چن وقته شعر میگید!!

:) ممنونم. من الآن حدود ۹ ساله که شعر می‌نویسم. این‌ها از کارهای قدیمی‌ترم هست که گذاشتم توی وبلاگ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد