یک موجود زنده
یک موجود زنده

یک موجود زنده

او می‌رود دامن‌کشان ...

وقت سحر گذشته، هان، مسجد کوفه یار کو؟
بهر صِغار کوفیان هم‌دم و غم‌گسار کو؟
نزد همه مس جهان هم‌چو طلا و نقره شد
نقره اگر جهان بود آن زر صد عیار کو؟
یاد احُد نمی کنم، آینهٔ نبی چه شد؟
غزوهٔ خیبر و علی، نعرهٔ ذوالفقار کو؟

:

گرچه به اختیار خود جان به علی دهم ولی
جملهٔ جان از او بُوَد، صاحب اختیار کو؟
جمله غنای شیعیان، بلکه جهان از او بُوَد
جمله جهان و شیعه را مایهٔ اعتبار کو؟
هر چه «صبا» به خامه از وصف علی بیان کند
جمله ز نور او بود زادهٔ ابتکار کو؟

نظرات 14 + ارسال نظر
فاطمه شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 01:53 ب.ظ

به دلم نشست شعرت خیلی.

بیت مورد علاقه ام رو هم خودت باید بگی

بعد خوب نیست ادم از دانشگاه آپ کنه ها

همممم. به قول یه دوستی نیدونم :دی

ایده شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

خوب دیگه فاطمه جون منظور داره از آپهای دانشگاهی... میخواد بگه من تو دانشگاه فکر درس نیستم که! همش دنبال کارای خودمم! میخواد بگه من که خرخون نیستم که! اما خوب... ما که میدونیم...
اون پست قبلی یکی از دوستان گفته بودم میون حضرت علی و پیامبر علاقشون هی چنج میشده! منم همینطوری بود. اون اوایل حضرت علی ور بیشتر دوست میداشتم... یه مدت پیامبرو بیشتر دوست میداشتم... اما حس میکنم کلن پیامبر واسه من کارگشا تر بودن...
میبینی؟ اونقدر بنده بدیم که علاقه م هم بر اساس میزان کارگشایی ها تنظیم میشه... هی:((

من خرخون نیستم نیستم نیستم نیستم نیستم .... :دی

[ بدون نام ] شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

وا :دی

[ بدون نام ] شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

:دی اوا

[ بدون نام ] شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

عجب!

[ بدون نام ] شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 02:39 ب.ظ

چه سِیری! چرا خب خواهر جون!؟ برا چی آخه؟

فاطمه شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 03:01 ب.ظ

عجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب!
نظرات مشکوک میبینم.

me too

ایده شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 04:48 ب.ظ

نه مادر جون مشکوک نیست. اونها منم که حال نداشتم اسم خودمو بینیویسم!!
گفتم بیام در صابخونه رو بزنم و در رم...

آهاااااااااان
عجب! در حال تلافی در زدن و فرار کردن من هستین؟ :دی

فاطمه شنبه 30 شهریور 1387 ساعت 09:49 ب.ظ

گرچه به اختیار خود جان به علی دهم ولی
جملهٔ جان از او بُوَد، صاحب اختیار کو؟


اینو دوست داشتم

:دی
عجیب.
اینم دوست دارم.
کلا به جز ده دوازده بیتی که حذف کردم از شعر تقریبا بقیه‌ش رو دوست می‌دارم.

گاما یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 02:57 ق.ظ

سلام
جالب بود!
منم همون بیتی که فاطمه خانم گفتن رو بهتر میدونم!
خوب دیگه کوفه است و بی وفایی
بی وفاییه و کوفه!
شاد و سلامت باشید

سلام!
مرسی. عجب! شاید اون بیته یه چیزی داره که ما حالیمون نیست ... البت منم دوستش می‌دارم ها!

زرایر یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 03:51 ق.ظ

سلام

من تمامشو دوست داشتم . و به شدت کنجکاوم اون ابیات حذف شده رو هم ببینم .

موفق باشید !

همم. شایستی که بعدا در همین مکان باقی ابیات رو هم قرار بدم. هر چند که اونا رو دوست ندارم.

زرایر یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 05:12 ق.ظ

اینجا در می زنن و در می رن ؟ چه جالب !!!

حالا که سه باره این شعرو خوندم »‌می بینم که از این بیتش بیشتر از همه خوشم میاد :

گرچه به اختیار خود جان به علی دهم ولی
جملهٔ جان از او بُوَد، صاحب اختیار کو؟

ای بابا ! این که همون بیتی شد که فاطمه دوست داره !!! ( شکلک مشکوک نگاه کردن و اینا ! )

سه باره!؟!؟؟ ای بابا! شرمنده می‌نمایید!

امیرحسین یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 05:17 ق.ظ

هر چی می خونمش نمی فهمم!
شرمنده!

امیر حسین جوووونم!!! سلام داداشی! خوبی؟
چه عجب! دیشب من آن شدم تو هم آن بودی اما مثل این که زودی مجبور شدی بری. خیلی حیف شد.

فاطمه یکشنبه 31 شهریور 1387 ساعت 03:01 ب.ظ

کلا میدونی میلاد رو حرف من کسی نمیتونه بحرفه

ها؟ :دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد