بسی رنج بردم در این سال سی ...

- سلام.

- سلام.

- چه خبرا؟

- ای بدک نیستیم. این چند وقته با بروبچ کم‌تر پریدم. تو چی؟

- هیچی بابا. این ممّد effete با clanاش باز پاشدن رفتن تو این gamenet سر کوچه‌ای sleepover راه انداخت.

- خز و خیلن دیگه. همین پریروزیه سه بار head-snipeاشون رو head-shot کردم. خود ممّد رو هم که stalk کردیم کتلت شد.

:


... در ساعات آغازین بامداد امروز، بال‌گرد گروه امداد کوهستانی، که عازم زمین چوب‌سُری دیزین بود، پس از مواجهه با پُشت‌گَردِ ناشی از تجمّع ابرهای کم‌ارتفاع منطقه‌ای دچار خرابی‌های مهندسی شد و مجبور به فرود اضطراری گردید ...


... در علم‌النّفس، گاه نفس را جدای از روان می‌شمارند، یعنی آن‌که قائل‌اند به روحانیّة‌الحدوث و روحانیّة‌البقاء. بر بنیاد همین تفکّر، صدرالمتألّهین چنین نظر داد که الرّوح جوهر، و الجوهر موجود. زان پس، به سبب نظریّهٔ بنیادگرایانهٔ نموّ و دگردیسی، انسان را چنین خواندند: انسان جوهری است نامی، و سپس ناطق ...


و من هم مثل بقیّه ...

نو

«در آغاز کلمه بود ... و کلمه خدا بود.»

«کلّ من علیها فانٍ، و یبقی وجهک ذوالجلال و الاکرام [۱] / کلّ شیء هٰلکٌ الّا وجهه [۲]»

و ما جایی این میان حادث شدیم.



توضیحات:

۱. هر چه جز اوست فانی‌است، و تجلّی و تنها نفس بزرگ‌وار و بزرگ‌داشته‌شدهٔ اوست که می‌ماند /.

۲. هر چیز جز او و تجلّی‌اش هلاک‌شدنی‌است.


پایان

با سلام به همهٔ آن‌هایی که در این مدّت مطالب من را می‌خواندند.

ضمن تبریک ولادت حضرت فاطمه (س) و روز زن، وبلاگ ما بسته شد! :دی

اگر قصدی بر نوشتن بود، از همین‌جا با خبر خواهید شد. از این‌که تا همین الآن هم با من بودید، بسیار سپاس‌گزارم.

۱- روایت آخر

و این روایت آخر من است. چند نکته را به عنوان نکات ضروری ذکر می‌کنم:

۱. هر آن‌چه در این وبلاگ آمده، از آن‌جا که تنها بیان من از عقاید شخصی خودم است (که اگر در جایی چنین نباشد، حتماً ارجاعی مشخّص آمده) به هیچ وجه قابل استناد نیست. (قابل توجّه آقای دانشجوی محترم دانشگاه علم و صنعت که تحقیق معارفش (!!) رو از روی مطالب من نوشته!)

۲. اگر مبحثی به شکل خاصّی مطرح شده، بیان‌گر هیچ چیز به خصوصی نیست. مثلاً مطلبی که در مورد حجاب در چهار قسمت با عنوان «در آیات» منتشر کردم، صرفاً عللی هستند که من برای نشان دادن قابل زیر سؤال رفتن فلسفهٔ حجابی که برای ما تبیین می‌کنند نوشته‌ام. من به هیچ وجه «مخالف» و «معاند» با حجاب نیستم.

۳. خیلی از این‌هایی که نوشته‌ام، ممکن است به خواننده‌ها القا کند که عجب آدم روشن‌فکری که این درد و مرض‌های اجتماعی را می‌شناسد که به این شکل آن‌ها را نوشته. مثال آن مطلب «نسخه» است که درمورد حرف‌های توخالی و پوچ و اظهارنظرهای مزخرف مردم نوشته شده. لازم به ذکر است که اگر این‌ها را نوشته‌ام، به خاطر این است که خودم به آن‌ها مبتلایم.

۴. در این مدّت دوستان بسیار خوبی برای خودم پیدا کردم، که بعضی‌هاشان را نتوانستم نگه دارم. امیدوارم اگر کسی از دست من ناراحت شده مرا ببخشد.


چند آمار وبلاگی:

۱. حدود ۹۰ درصد از بازدیدکنندگان من از کشور ایران به این وبلاگ آمده‌اند. سایر بازدیدکنندگان از جاهای مختلفی آمده‌اند؛ مثل: امریکا، انگلیس، ایتالیا، هند، چین، مالزی، تانزانیا (!)، مراکش، عراق، افغانستان و غیره.

۲. از ۱۵ هزار بازدید صورت گرفته از این وبلاگ، حدود ۲ هزار تا به شکل غیر مستقیم وارد وبلاگ شده‌اند. حدود ۵۰۰ نفر از این بازدیدکنندگان به وسیله موتورهای جست‌وجوی اینترنتی مثل گوگل به این وبلاگ آمده‌اند که برخی کلمات جست‌وجو شده عبارتند از: طسم، زنده گی، زنده، موجود زنده، حبل الله، داف، افزایش رنکینگ وبلاگ (!)، شازده کوچولو، تفسیر شازده کوچولو، جغرافیدان در شازده کوچولو، coco jambo، مثبت نگری، سعهٔ صدر، داف یعنی چه؟، تحلیل شازده کوچولو، اسم انواع کاکتوسها، من زهر تنهایی چشان، بائوباب، خلاصهٔ شازده کوچولو، هجرت، بی شعور (!!) و غیره.

۳. پربازدیدکننده‌ترین مطالب وبلاگ: «در آیات ... (۲)»، «داف»، «شازده کوچولو (۵)»، «حجرط»

(نوشته شده در ۲ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)

۲- ادب

نمی‌دونم چرا این‌جوری شده دوستی‌های ما؟ داشتم بعد از مدّت‌ها امروز با دوستام حرف می‌زدم. هی یکی‌شون یه جمله‌ای می‌گفت و بقیه می‌خندیدن. خود جمله هیچ معنایی نداشت، ولی بیان‌گر معنا یا در واقع یه ایهام جنسی و رکیک بود. برام اصلاً قابل درک نبود که چرا باید دوستای من، دوستای بچه‌مثبت من، کسایی که شاید اوّل دبیرستان با فکر کردن به هم‌چین چیزایی تا بناگوششون سرخ می‌شد، به هم‌چین چیزایی بخندن؟

بعد یه خورده بیش‌تر فکر کردم، دیدم اصلاً بحث ربطی به دوستای من نداره؛ توی کلّ جامعه‌مون همینه. حتّی مرز پسر و دختری هم نداره.

توی دانشگاه که می‌ری - اونم دانشگاه ما که بچه‌هاش از این نظرا نسبتاً شوتن - دختره به پسره می‌گه: سلام ...ای، چه‌طوری؟ پسره هم بهش می‌گه خودت که خوبی، ...ات چه‌طوره؟

و بعد هم هر و هر می‌خندن. این آیا روش درستیه برای گرم کردن یه جمع دوستانه؟

ادب و تربیّت اینا وقتی اینه، ادب و تربیّت بچه‌هاشون چی می‌خواد بشه؟ واقعاً نسل بعدی بچه‌های جامعهٔ ما می‌خوان پرچم‌دار چه‌جور رفتار و منشی بشن؟ من یکی که از الآن برای آیندهٔ بچه‌هایی که ندارم احساس خطر می‌کنم؛ برای دوستاش، برای وضع اقتصادی‌ش، برای ... . ولی از همه‌چیز بیش‌تر نگران دوستاشم.

خدایا، یه کمکی بکن و این ادب و تربیّت رو به جامعهٔ ما برگردون.

(نوشته شده در ۳ اردی‌بهشت ۱۳۸۸)


پس‌نوشت: در همین راستا نگاه کنید به پست «ادب امروزه ...» از وبلاگ «نوشته‌های یک نویسندهٔ دیوانه» که شاید بهتر از این هم موضوع رو مطرح کرده باشه. و شاید هم بهتر باشه چون از زبون یه دختر نوشته شده تا ببینید که مرز جنسیّتی نداره این قضیه.