فرهنگ مصرف‌زدگی!

اصولا می‌گن که ما ایرانیا از زمان هم‌کاری فرهنگی بین شاه و آمریکا دچار فرهنگ مصرف‌زدگی شدیم. بعد میان برا خودشون کلّی هم مثال و نمونه و اینا ردیف می‌کنن: مصرف‌زدگی در تغذیه، مصرف‌زدگی در بحث انرژی و غیره. امّا هیچ‌کس نمی‌آد بگه که ما توی دوستی و رفاقت هم دچار فرهنگ مصرف‌زدگی هستیم!
جدیدا به این پی بردم که چقدر ما در دوستی‌هامون به مسئلهٔ «فایده»ای که طرف مقابل داره برامون توجّه می‌کنیم! جدیدا زیاد دیدم که وقتی تاریخ مصرف یه نفر به پایان می‌رسه و استفاده‌ش تموم می‌شه، نقطهٔ پایان دوستی رقم می‌خوره. زیاد دیدم آدمایی رو که اعتقاد دارن «بعضی آدم‌ها پله‌اند و برخی پل.»
و جدیدا زیاد شده باهام در مقام دوستی به عنوان یه کالای قابل مصرف و دارای تاریخ انقضا برخورد بشه. چرا این‌طور شدیم؟ و بدتر از اون اینه که وقتی به طور سربسته می‌آی به روی طرف بیاری خودشو می‌زنه به اون راه و کلا منکر قضیه می‌شه و تو پشیمون می‌شی که چرا نتونستی با اون مثل خودش برخورد کنی و نتونستی همون طور که مثل تفالهٔ چایی صافت کرد و گذاشتت کنار بذاری‌ش کنار.


پس‌نوشت:

1- لطفا با خشم بخوانید مطلب فوق را و به نیش باز بنده هم ابدا توجّه ننمایید.

2- برخی (!) جملات این مطلب نقل مستقیم از یک وبلاگ دیگه‌س!

3- دنبال قافیه می‌گردم برای این کلمه‌ها: گزند، بند، شکرخند و غیره.


دامان پاک تو از هر گنه بری ...

ای آن که لشکری از دل تباه توست
هر سو که بنگری آغاز راه توست
از جام باده ها مست اند مردمان
در جام بنگری مست نگاه توست
دامان پاک تو از هر گنه بری
کشتار عاشقان تنها گناه توست
پیش سپاه تو سر خم کند فلک
تسخیر هر دلی عزم سپاه توست
دل می شکست و من وامانده در عجب
چون بشکند دلی کاو در پناه توست
در هجرت آسمان خون گریه می‌کند
گلگونی شفق از هجر ماه توست
آن ها که از ازل در چاه یوسف اند
گم راه عالم اند یوسف به چاه توست
در بحر عشق تو دل غرق می شود
چون عقل سرنگون در خانقاه توست
بشکسته شاخه ای بینی اگر به خاک
تصویر عاشقی بر دربگاه توست
شعر صبا اگر چون در و گوهر است
شه بیت این غزل چشم سیاه توست

الاول الآخر

و اما بعد، یقول الانسان کذا و کذا حدث لی و لذلک ما کنت علی من القوة حتی قلیلا. و یقول قایل فارس:

به حرص ار شربتی خوردم مگیر از من که بد کردم
بیابان بود و آب سرد و تابستان و استسقا

(بدخل او تصرف کلمة او کلمتین)

و هو یعنی کان المداخل کثیرا جدا و ما اقدر ان استقیم. و اذا یجری الفعل هو فاعل، بلافصل و انفکاک.

و الله یعرف الانسان به بعدالته. و هو باق لا یحکم علیه شیء حتی الزمن و هو الخالق کل زمن. و اذا سئل المتشککین فی امره عن اجد نطق قبل الله ام بعده، فنادیهم بوساطت اولیائه عن هو المنطق و هو النطق و هو الکلام و هو السکون و هو الاول و الآخر. و هو لکل اول آخر و لکل آخر اول و هو اول الذی یکون الآخر و هو آخر الذی یکون الاول و کذا یقول العالم الفارسی، مشرق الاشراق و مطلع الطلیعه، من هو یشتهر بالشیخ و هو شیخ جدا، لکثرة علمه و لکثرة براهنه.

-و ما یجری، یجری بنفسه و ما یبقی، یبقی للآخرین.


بعدالطبع:

رسالة منک و رسالة منّی ... و کذالک یتشکّل الرّبیع

ادامه مطلب ...

A Prayer in Java

این آپ یه مقدار فهمیدنش سخته. من خودمم نمی‌دونم چی بوده هدفم.


package ir.tehran.milad;


import higherup.in.*;

public class RequestToken extends Request {

    private Status internalStatus;
    private Self self;

    protected Status getInternalStatus() {
        return new Status("Happy");
    }

    private void setInternalStatus(Status status) {
        this.internalStatus = status;
    }

    private Self getSelf() {
        return self;
    }

    private void setSelf(Self self) {
        this.self = self;
    }

    private RequestToken(Self self) {
        setInternalStatus("Exhausted");
        setSelf(self);
    }

    private world.lang.Object transmitRequest(RequestContent content) throws Exception{
        if (!God.isReachable()) {
            throw new Exception("You can not reach God right now, please try again " +
                "when your grasp is higher.");
        }
        if (Session.getPendingJobs().indexOf("redemp.*?") != -1) {
            throw new Exception("Redemption pending; please try again when you're redeemed.");
        }
        ConnectionSocket socket = new HigherUpSocket();
        socket.setSender(getSelf());
        socket.setRecipient(God.getConnections().getAvailableSet().first());
        Transfer transfer = socket.getTransferLink();
        transfer.open();
        transfer.getBufferedWriter().write(content);
        try {
            transfer.commit();
        } catch (Exception e) {
            throw new Exception("There was a problem with your request. Please reconsider it " +
                "before trying again.");
        }
        while (!socket.transferDone());
        return socket.getSocketResponse();
    }

    public static world.lang.Object newRequest(Self self, RequestContent content) {
        RequestToken request = new RequestToken(Self);
        return request.transmitRequest(content);
    }

}

ادامه مطلب ...

میان دل تو ببین کز غمت چون است!

میان دل ز شور تو باز طوفانی است

که دل دوباره طالب آن چهر روحانی است

هوای آسمان دل اردی‌بهشت‌گون است

که شیشهٔ بغضم شکست و سینه بارانی‌ست

فغان که از قفسم دم برون نمی‌آید

نفس چو خستهٔ از گریه‌های پنهانی‌ست

اگر دلم رمیده ز کف جای حیرت نیست

بدون تو گر دل بود مجال حیرانی‌ست

بدون بوی تو باغم بهاران نیست

بدون دیدنت این دل نماد ویرانی‌ست

وفا به عهد وصالت نکردی و رفتی

که « آنچه یافت می نشود » درست پیمانی‌ست

امید دیدن رویت ز غم نجاتم داد

در انتظار حضورت جهان چراغانی‌ست

دوباره کی می‌شود ببینم آن روزی

که دیدگان دلم با تو باز نورانی‌ست؟

ز هجر تو این‌سان « صبا » پریشان است

عنان ز کف بداده و اوضاع بحرانی‌ست!