دستهای پینهبستهاش را دیگر سر هیچ یتیمی در کوفه حس نمیکند! ای زینت هر نمازی که ممکن است در دنیا گزارده شود! ستم آیا بزرگتر از این است که چون خبر از شهادتات میدهند ندای یالالعجب مردم بلند باشد که مگر علی هم نماز میخواند؟!
آسمان امشب، هزار و چهار صد سال است در هوس نرسیدن به سحر شبهایش را
طولانی میکند و هزار چهارصد سال است که ابن ملجم در اینچنین شبی تیغ
کینهآلود خود را به زهر شقاوت خود میآلاید.
و ای عجب از این شقاوت ... یا اشقیالاشقیاء! چهگونه پاسخ خواهی گفت داد و آه تمام آنها را که پدر را از آنها ستاندی و تمام آنهایی را که مقتدایشان را از ایشان گرفتی؟
و در این شهر آیا کسی نیست که پژواک فریاد خاموش مولا را از عمق چاه بشنود و فراخوان الهی را پاسخ گوید؟
و وای بر ما ... که چهارده قرن گذشت و شاید اگر چهارده قرن دیگر نیز بگذرد ... هنوز هم پژواک آن فریادها را درک نخواهیم کرد.
تویی که ربع قرن را در آرزوی استدراک از سوی کسی - هر کسی - در انتظار رهگذری که شاید محمل دانشات باشد شبها را بیقرار به صبح میرساندی ... چه متبرّک کردی، امشب را! و به نامت تا صبح را ذکر میخوانم!
ای دلیل خلقت محمّد! ای باعث بودن جهان ... ادرکنی!
معاشران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است، بدین قصّهاش دراز کنید
حضور خلوت انس است و دوستان جمعاند
وانیکاد بخوانید و در فراز کنید ...
(حافظ)
دوستان دعا یادشون نره!
اخطار به والدین: این پست برای تمام کسانی که هنوز به مدرسه میروند مضرّ است! :دی
میلاد که شدیدا به علم و دانش علاقهمند است وارد کلاس درس آزمایشگاه شیمی میشود. آزمایش آن روز عناصر گروه اوّل است و خواصّ شیمیایی ویژهٔ آنها.
میلاد که مشتاقانه به تمام مواد نگاه میکند آزمایش ترکیب مادهای به نام سدیم را با آب با دقت تمام دنبال میکند و چشمانش از دیدن این همه چیزهای جذاب گرد شده به دنبال این آزمایش ذهنش مملو از افکاری هیجانانگیز میشود.
×××
میلاد جهت اردو به همراه همکلاسیها به اردوگاه شهید باهنر رفته است. به طور کاملا تصادفی حدود 400 گرم از سدیمهای آزمایشگاه شیمی در یک پارچه پیچیده شده همراه میلاد میباشد. وقت شام گذشته و دانشآموزان هر یک فارغ از کارهای خود به جایی میروند. میلاد و تنی چند از دوستان قدم به محل استراحت[۱] اردوگاه گذاشته وارد عمل میشوند.
عملیات مذبور شامل چند بخش است: پیدا کردن دستشویی مناسب با آفتابههای فلزی و قابل استعمال؛ برش سدیم در قطعات مناسب[۲]؛ جاسازی قطعات بریده شده در انتهای لولهٔ آفتابه؛ اشغال نمودن دستشوییهای دستکاری نشده[۳].
با توجه به نیاز طبیعی انسانهای عادی به استفاده از دستشویی پس از مصرف نمودن مقادیر قابل توجهی شام، این روش به سرعت نتیجه میدهد و تنی چند از معلمین وارد دستشوییهای ذکر شده میشوند. با توجه به واکنش بسیار جالب شیمیایی میان عنصر سدیم و مادهٔ مرکبی به نام آب[۴] - که معمولا در آفتابه موجود است و در هنگام خروج از لوله با سدیمهای مربوطه برخورد مینماید - آزمایش با موفقیت انجام میشود.
×××
میلاد که از این آزمایش نکات شیمیایی بسیار زیادی را آموخته است، از هراس معلین خشمگین در معیت دوستان شب را در بالای درختان موجود در اردوگاه به صبح میرساند.
توضیحات:
۱- محل استراحت:اسم مکان ر و ح در وزن استفعال: مستراح: موال، دستبهآب، دستشویی، دابلیوسی، توآلت ....
۲- یکی از مزایای عملیاتی سدیم این است که مثل پنیر با یک عدد کارد میوه خوری بریده میشود!
۳- این مرحله جهت تسریع در حصول نتیجه باید اجرا شود. امّا از نظر عملیاتی نقش مهمی ایفا نمیکند.
۴- سدیم نسبتا خالص پس از ترکیب با آب انفجاری دارای حرارت زیاد و نور فراوان ایجاد میکند!
و اضافهجات:
محض خالی نبودن عریضه و همچنین آشنایی شما با گونهای از موجودات خطرناک به نام میلاد، در اینجا عکسی از وی تهیه کردهایم که در عنفوان چهار سالگی برداشت شده است.
I quaver over the edge
and look down
my mind screams of
falling
d
o
o
o
:
o
:
w
n
:
and my non-existent courage urges me to step back ...
میلاد در خانه تنهاست و دلش دارد غش میرود برای یک فروند شام درست و حسابی. از همین رو میلاد قصد دارد برای خود یک غذای خوب درست کند. میلاد کلا حرف بعضیها را که (احتمالا از روی عداوت و حسادت) میگویند برای آشپزی باید تجربه داشته باشی ندیده میگیرد. البته میلاد قبلا هم سابقهٔ آشپزی داشته است[1]! از همین رو کتاب وزین و آشپزپرور رزا را پس از جستوجو در میان اشیاء موجود در آشپزخانه به دست میآورد. میلاد لیست غذاهای مختلف را نگاه میکند. از آنجا که خواندن اسم غذاهای ایتالیایی و اسپانیایی[2] برایش سخت است، متوجه میشود که از پس پختنشان بر نخواهد آمد. لذا رو به سوی غذاهای فرهنگی و باستانی همین ایران خودمان میکند.
میلاد متوجه میشود که دلش شدیدا چشمانش را روی نام مبارک فسنجان متمرکز نمودهاست. لذا صفحهٔ مربوطه را باز کرده، شروع به مطالعه و غور در مطالب عمیق آن میکند. یکی از جملههای بسیار خوبی که میلاد از این کتاب درک میکند و برای ارجاعات آتی آن را هایلایت[3] مینماید و در دفترچهٔ یادداشت شخصی نیز مرقوم مینماید این است که «بسته به میزان علاقهٔ شما به ترشی طعم غذا، مقدار ربّ انار میتواند تغییر کند».
از اینرو میلاد جهت استحصال مقادیر خوبی ربّ انار به مغازهٔ سر کوچه رفته، یک شیشه ربّ انار ابتیاع مینماید.
میلاد با دقت تمام همهٔ مراحل را به اجرا میگذارد. گوشتهای قلقلی[4] شده را که به دلیل ضیق وقت از قبل در فریزر به طور آماده موجود است هم در ظرف میریزد و به اندازهٔ علاقهٔ خود به ترشی طعم عذا[5] در آن مقدار اندکی ربّ انار میریزد. میلاد ربّ انار را میچشد و حس میکند که ربّ ابتیاع شده کمی شیرین است. میلاد که از این غُبن و ضرری که با کلاهرفتن سرش در ابتیاع ربّ مربوطه ناراضیاست فکر میکند[6] که نکند غذا شیرین شود. پس احتمالا مقدار دیگری هم از آن در غذا میریزد.
میلاد متوجه میشود که همهاش یک سوم شیشه باقی مانده و حیف است که این مقدار حرام شود و بلااستفاده باقی بماند[7]. با توجه به اصل «هر چه قدر پول بدهی همانقدر آش میخوری»، میلاد سریعا باقی شیشه را نیز در ظرف تخلیه مینماید.
میلاد به میزان مندرج در کتاب صبر میکند. او یک بچهٔ کاملا منضبط است که برایش تخطی از قوانین میّسر نیست.
با شنیدن صدای زنگ ساعتی که تنظیم کرده، به سوی منزلگاه جانان میشتابد و با دلی سراسر جوش و خروش و صدا درب قابلمه را بر میدارد....[8]
×××
میلاد آن شب گرسنه میخوابد، امّا به این نتیجه میرسد که احتمالا راه حل مناسب و نوینی برای تهیه و ایجاد نوعی قره قروت[9] بسیار مغذّی و پر از پروتئین کشف کرده و تنها مشکلش این است که ظرف مورد استفاده پس از استحصال مادهٔ مورد نظر باید از چشم مامان مربوطه دور نگه داشته شود[10].
پسنوشت:
1- میلاد سابقا غذاهای متنوع و متعددی از جمله نیمرو، املت، تخممرغ آبپز و تخممرغ عسلی را با موفقیت پزیده است.
2- مثلا اسمهایی که میلاد به آنها برخورد چیزهایی توی مایههای شیتوشمسوآز و اشترپزالک بودن. (حالا شاید به این سختیهام نبود، ولی مطمئنم که حداقل به سختی لازانیا بوده!)
3- high+light: همان نوربالای خودمان.
4- گرد، دوّار، مثل توپ، هر چیزی که قِل میخورد.
5- میلاد یکی از ترشخوارترین گونههای موجودات زنده است.
6- در زمینهٔ صحت این مورد هیچ قولی نمیدم.
7- میلاد قدر پولی که به دست میآید را به خوبی میداند!
8- به دلیل خانوادگی بودن فضای وبلاگ از درج ادامهٔ این جمله معذوریم.
9- خدا پدر دهخدا رو بیامرزه! چقد اطمینان از صحت املای این لغت سخت میشد بدون دهخدا!
10- البته ذکر این نکته ضروریاست که مامانهای مربوطه که کاملا تیز میباشند پس از چند میلیثانیه بعد از ورود به منزل نه تنها ظرف فقید را locate میکنند، بلکه نوع غذای به یغما رفته را نیز تشخیص داده، مجرم را به سزای اعمالاش میرسانند!
یه تست خیلی جالب توسط سایت بیبیسی انجام میشه که از بین همهٔ تستهایی که تا حالا آزمایششون کردم به نظرم با پشتوانهتر بوده. این تست رو توی وبلاگ برای من دیدم.
ما که شدیم هشتاد و پنج درصد مرد. با این استثناء که در مورد کلمهگزینی (یکی از تست های قسمت ششم) ذهنم زنونه تشخیص داده شد (:دی) و در قسمت سوم هم از نظر تهیه استراتژی ذهنم امتیازش شد 20 از 20 که اینم یه ذره ابنورماله :دی
فعلا این رو هویجوری نوشتم تا به شرح یک دسته گل اساسی بپردازم :دی