فاجعهٔ اقتصادی

پیش‌نوشت: داستان‌چهٔ زیر اندکی تخصّصی می‌باشد. در صورت لزوم جهت آگاهی از مطالب تخصّصی مربوطه به ادامهٔ مطلب مراجعه کنید.

سریع‌ترین ربات اپراتور جهان، یک فاجعهٔ اقتصادی بود. چرا که این ربات چندین میلیون دلاری در هر ثانیه شش هزار حرف تایپ می‌کرد.

ادامه مطلب ...

دلم می‌خوااااد!

دلم یه کار هیجانی دیوانه‌وار می‌خواد! مثلاً دلم می‌خواد برم یه جلسه هم که شده چتربازی!

یا مثلاً زندگی رو ول کنم و برم یه ماه توی دشت و صحرا، بشم صحرانورد.

یا مثلاً برم یه سفر دور دنیا در n روز.

یا مثلاً موبایلمو پرت کنم پایین توی خیابون.

یا مثلاً برم به احمدی‌نژاد رأی بدم و بخندم به خودم و بقیّه.

یا مثلاً وقتی استاد فلانی که ازش لجم در اومده می‌خواد بره سر کلاس براش جفت‌پا بگیرم.

یا مثلاً بپرم خودم از پنجره پایین.

یا مثلاً به طور رندوم به یکی از دخترای دانشکده بگم: «هی فلانی، من عاشقت شدم.»

یا ...

شما از این کارا دلتون نمی‌خواد بکنید هیچ؟!

کتاب پیش‌نهادی

اگر داستان‌های سورئال می‌خوانید هم حتّی چیزی مطابق سلیقهٔ شما در این مجموعه پیدا می‌شود. حتّی برای شمایی که مادربزرگ پیرتان عادت دارد موقع فیلم دیدن با بد و بیراه گفتن به شخصیّت بد فیلم اعصابتان را خراب کند هم این داخل چیزی پیدا می‌شود.

مخصوصاً اگر چون من شیفتهٔ درک و مطالعهٔ پدیدهٔ مرگ هستید، این کتاب کتابی است بسیار خواندنی.

البتّه از همین الآن بگویم، اگر از آن‌هایی هستید که حوصلهٔ فکر کردن به آن‌چه که منظور نویسنده است را ندارید و عادت کرده‌اید که داستان را درسته تحویل بگیرید، اصلاً سراغ این کتاب نروید.

امّا مجموعاً «بازی عروس و داماد»ِ «بلقیس سلیمانی» ارزش حدّاقل یک‌بار خواندن را دارد.

ادامه مطلب ...

ایمان

به‌ت گفتم: «کی می‌آی؟» تو گفتی: «وقتِ گلِ نی.» و من باورت کردم.

دیروز، نی‌های کنار جادّه جوانه زده بودند.

انتظار

دوستی = انتظار.

این معادله‌ایه که خیلی وقته بهش رسیدم. واقعاً چرا این‌طوره؟ چرا دوستان انقدر از آدم انتظار دارن؟ چرا من انقدر از دوستام انتظار دارم؟

آیا دوستی مستلزم اینه که ما این انتظارات رو برآورده کنیم؟

آیا اگه من انتظارات یک دوستم رو برآورده نکنم، دوست خوبی نیستم براش؟

آیا اگه دوستم انتظاراتی رو که من ازش دارم برآورده نکنه من حقّ دارم ازش ناامید بشم؟

اصلاً من تا چه حدّ حقّ دارم دوستم رو ازش انتظار داشته باشم؟


بعضی وقت‌ها دوستان از آدم انتظاراتی دارن که گاهی به‌جا و گاهی نا‌به‌جاس و بعد وقتی این انتظارات بر آورده نمی‌شن، از آدم ناامید می‌شن.

این نوشته در پی صحبتی که با یکی از دوستام داشتم نوشته شد.