بهت گفتم: «کی میآی؟» تو گفتی: «وقتِ گلِ نی.» و من باورت کردم.
دیروز، نیهای کنار جادّه جوانه زده بودند.
دوستی = انتظار.
این معادلهایه که خیلی وقته بهش رسیدم. واقعاً چرا اینطوره؟ چرا دوستان انقدر از آدم انتظار دارن؟ چرا من انقدر از دوستام انتظار دارم؟
آیا دوستی مستلزم اینه که ما این انتظارات رو برآورده کنیم؟
آیا اگه من انتظارات یک دوستم رو برآورده نکنم، دوست خوبی نیستم براش؟
آیا اگه دوستم انتظاراتی رو که من ازش دارم برآورده نکنه من حقّ دارم ازش ناامید بشم؟
اصلاً من تا چه حدّ حقّ دارم دوستم رو ازش انتظار داشته باشم؟
بعضی وقتها دوستان از آدم انتظاراتی دارن که گاهی بهجا و گاهی نابهجاس و بعد وقتی این انتظارات بر آورده نمیشن، از آدم ناامید میشن.
این نوشته در پی صحبتی که با یکی از دوستام داشتم نوشته شد.
آیهٔ ۵۳ سورهٔ احزاب (در علم فقه به این آیه، به علّت کاربرد لفظ حجاب آیهٔ حجاب میگویند) :
یا ایّها الذّین آمنوا لاتُدخلوا بیوتالنّبی الّا ان یؤذن لکم الی طعام غیر ناظرین اناه ولکن اذا دعیتم فادخلوا فاذاطعمتم فانتشروا و لامستانسین لحدیث ان ذلکم کان یؤذیالنّبی فیستحیی منکم والله لایستحیی من الحق و اذا سألتموهن متاعاً فاسئلوهن من وراء حجاب ذلکم اطهر لقلوبکم و قلوبهن و ماکان لکم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنکحوا ازواجه من بعده ابدا ان ذلکم کان الله عظیما.
ترجمه:
ای کسانی که ایمان آوردهاید بیاجازه و بر غذایی که شما را از آن سهمی نیست به خانهٔ پیامبر وارد نشوید. ولی اگر دعوت شدید بیایید و پس از خوردن متفرّق شید و [بیش از آن] بر حکایت گفتن ننشینید که با این کار پیامبر را آزردهخاطر میسازید [و] او از شما شرم دارد. ولی خداوند از [بیان] حقّ شرمی ندارد و اگر چیزی از ایشان [=زنان پیامبر] میخواهید آن را از پس پردهای بخواهید که این برای قلوب شما و ایشان پاکیزهتر است. مبادا که پیامبر را بیازارید! و پس از او زنانش را به همسری نگیرید که این در نزد خدا فعلی عظیم است.
(البتّه در ترجمهٔ آیتالله شهید مطهّری زنان پیامبر به عنوان اصل ترجمه در نظر گرفته شده، و نه به عنوان یک افزوده)
شأن نزول این آیه این است که مردان عرب بیپروا به منزل پیامبر رفت و آمد داشتهاند و حریمی برای زنان او قائل نبودند و سپس این آیه نازل شد[۱]. به طور خاصتر، زمانی که پیامبر اصحاب را در منزل امّ سلمه به میهمانی دعوت کرده بود و انگشت عایشه با انگشت مرد نامحرمی تماس داشت، این آیه نازل شد[۲]. البتّه شئون نزول زیادی برای این آیه نقل شده. ولی در هر حال در یک چیز شکّی نیست: این که این آیه به زنان پیامبر اختصاص داشته است و مقصود آن حجاب فقهی نیست. با توجّه به شأن نزول و ارتباط معنایی میان آیات قبل و بعد و اشاره به پیامبر و به کار بردن ضمیر غایب برای پیامبر، کاملاً واضح است که ضمیر «هنّ» به همسران پیامبر اشاره دارد.
اگر جز این هم باشد، البتّه فرقی نمیکند. در علم فقه به «حجاب اسلامی»، لغت «سِتر» اتلاق میشود و این آیه تنها آیهایست که در آن لغت حجاب در ارتباط با رابطهٔ میان زن و مرد به کار رفته است و در علم فقه از آن برداشت به معنای التزام حجاب نمیشود. حتّی شهید مطّری در کتاب «مسألهٔ حجاب» این آیه را در ذیل بحث «همسران پیغمبر» (ص ۱۵۲) مطرح میکند.
امّا نکتهٔ قابل توجّه این است که باز هم آیه در مقابل آیات استیذان قرار گرفته است. یعنی باز هم بحث کسب اجازه و بحث ارتباط زن و مرد در کنار هم مطرح شدهاند.به نظر من این تقارب خالی از حکمت و معنا نیست.
نکتهٔ مهمتر آن است که در همهجای قرآن بحث ریبه و التذاذ بسیار مورد تأکید قرار گرفته است. یعنی اگر حتّی کاری به ذات خود حلال باشد امّا موجب التذاذ جنسی فرد شود، آن کار بر او حرام است.
برداشت شخصی من از این نزدیکی، این است که در بحث حجاب، هر زنی برای خود حریمی در پوشش قائل میشود که هیچ مردی بی استیذان نمیتواند از این حریم عبور کند. از سوی دیگر، این حریم دارای حدّاقلهایی است نظیر اینکه یقهٔ لباس باید طوری باشد که سینه پیدا نباشد و امثال آن؛ و زنها مختارند تا با التزام چیزی افزون بر نصّ صریح قرآن، مثل پوشانیدن موهای خود از بیگانگان، حفظ تقوای خود را سهلتر کنند. امّا این یک احتیاط است، و نه بیشتر. و البتّه علاوه بر آن حدّ اقلّ مورد تأکید قرآن، هر فرد ممکن است یک حدّ اضافهتر با توجّه به اینکه چه چیزی برایش تحریککننده است داشته باشد.
دست دادن
اکثر علماء قبول دارند که دستدادن حدّاقل با وجود یک حائل بلامانع است. شهید مطهّری در آخرین بخش از کتاب خود مینویسد:
«... امّا اگر تلذّذ و ریبهای در کار باشد، همانطور که بعضی از فقهای دیگر در حاشیهٔ عروة یادآوری کردهاند، قطعاً حرام است.»
۱. مسألهٔ حجاب، مرتضی مطهّری، ص ۱۵۳
۲. إبن جریر الطبرى، ج ۲۲، ص ۴۸؛ الواحدی النیسابورى، ص ۲۴۳؛ ابن الجوزى، ج ۶، ص ۲۱۳.
پسنوشت:
این تمام آنچیزی بود که من میخواستم در ابتدا بگویم: حجاب دارای حدّاقلهایی مسلّم است که حدّ اضافی تحریک شدن به آن افزوده میشود. امّا هر فردی حریم مشخّصی دارد که رعایت آن بر دیگران واجب است. من شخصاً اعتقادی به پوشاندن مو و سر ندارم و در دستدادن با کسی مشکلی ندارم. امّا اگر کسی حریمی جز این داشته باشد رعایتش میکنم؛ مثلاً اگر کسی مایل نباشد به دستدادن (به هر علّتی، خواه شرعی و خواه غیر آن) با او دست نمیدهم.
امّا این تمام آنچیزی نیست که میشود گفت. جا برای بحث باز است.
تولّد: ۲۸۷۵ م.م.
وفات: ۱۸۷۰ م.م.
همیشه بهش میگفتم وقتی داری در تاریخ سیر میکنی بیشتر احتیاط کن. امّا کو گوش شنوا!
ویرایش: پست «در آیات ... (۲)» با تشکّر از یکی از خوانندگان اصلاح شد. آیهٔ ۳۱ سورهٔ نور در این پست اشتباه وارد شده بود و نتیجتاً ترجمهٔ غلطی هم ازش انجام شده بود.
در ادامهٔ بحثم بر مسألهٔ حجاب، ادلّهٔ شهید مطهّری را نقل میکنم بر مسألهٔ خفی جسم زن و کشف وجه و کفین [۱]. مهمترین سند ایشان بر اینکه مقصود از زینت آشکار تنها وجه و کفین است و به جز آن همهجای زن باید پوشیده باشد، این روایت است از پیامبر:
«اسماء دختر ابوبکر، که خواهر عایشه بود، به خانهٔ پیامبر آمد، در حالی که جامههای نازک و بدننما پوشیده بود، رسول اکرم روی خویش را از او برگرداند و فرمود: یا اسماء، انّ المرأة اذا بلغت المحیض لم تصلح ان یری منها الا هذا و هذا - و اشار الی کفه و وجهه.»
که نقل قول از پیامبر چنین معنا میدهد: «ای اسماء، وقتی که زن به بلوغ جنسی رسید، صلاح نیست که جز این و این از بدنش دیده شود - و اشاره کرد به دست و صورتش.»
به فرض صحّت روایت، توجّه به لغت «تصلح» (یعنی صلاح و مصلحت) ضروریاست. اگر پیامبر صلاح میدانست، میتوانست فتویٰ و امری متناسب صادر نماید. امّا در عوض، از مصلحت سخن گفته.
حال توجّه شما را جلب میکنم به این که این حکایت از کتاب «سنن ابوداوود» نقل شده، که حتّی از کتابی پر حدیث مانند بحارالانوار یا اصول کافی هم سندیّتش بیشتر محلّ شک است.
علاوه بر این، در انتهای بحث، شهید مطهّری چنین استدلال میکند، که نظر به جایی جز وجه و کفیّن «حرام شرعی» است، چرا که در هنگام معاشرت، جز آن را «احتیاجی» نیست که دیده شود. قضاوت در مورد استواری این استدلال را به خواننده واگذار میکنم.
در مورد کیفیّت پوشش ما در قرآن دو آیهٔ صریح داریم. یکی ادامهٔ همین آیهٔ مورد بحث، که میگوید: «و لیضربنّ بخمرهنّ علی جیوبهنّ.»
در این آیه، لغت «خمر» اشاره دارد به جامهای که در آن زمان مرسوم بوده زنان عرب مانند عرقچین بر پیشانی ببندند. امّا برخی از ایشان جامههایی به تن میکردهاند که چنان بدننما و گشاد بوده که گردن و سینهشان پیدا بوده. به همین دلیل آیه نازل میشود که به ایشان بگو جامههای خویش را بر گریبان بیاندازند. یعنی کنایه از آن است که سینهها را بپوشانند.
حال برخی از مفسّرین لغت خمر را به معنای «روسری» و «چارقد» میگیرند که به نظر من امر خطاییاست. چگونه ممکن است در قرآن اشاره شده باشد به روسری، در حالی که تا آن هنگام روسری و چارقد مرسوم نبوده میان مسلمین؟
آیهٔ دیگر (۵۹ و ۶۰ احزاب)، چنین است:
یا ایهاالنبی، قل لازواجک و بناتک و نساءالمؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذن و کان الله غفوراً رحیماً (۵۹) لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنفرینک بهم ثم لایجاورونک فیها الا قلیلاً (۶۰)
ترجمه:
ای پیامبر، به همسران و دختران و زنان مسلمان بگو تا جامهٔ خویش به خود نزدیک گردانند که این کار برای آن که شناخته شوند و مورد اذیت و آزار واقع نشوند بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است (۵۹) اگر منافقان و بیماردلان و آنها که در شهر موجب نگرانیاند، دست از آزار و اذیت خود بر ندارند ما ترا چنان علیه ایشان خواهیم برانگیخت که جز عدّهٔ اندکی که در مجاورت تو هستند، کسی از تو در امان نباشد. (۶۰)
در اینجا در مورد حدود و محدودهٔ حجاب تذکّری داده شده است: جامههای خویش به خود نزدیک سازید.
آنچه مورد بحث است، معنا و مفهوم لغت جُلباب است. لغت جُلباب در زمان اعراب که این آیه نازل شده است، به هر جامهٔ گشادی گفته میشده که زنان به صورت یکسره بر تن میکردهاند. در ادامهٔ تذکّری که در آیهٔ قبلی به آن اشاره کردیم، در این آیه نیز خداوند متذکّر شده به زنان مسلمان که باید از پوشیدن جامههای گشاد پرهیز کنند. اصولاً جامهٔ یکسرهٔ زنانه فقط از ناحیهٔ گردن میتواند بیش از حد گشاد باشد، نه جای دیگر! (خانمهای خوانندهٔ این مطلب، اگر اشتباه میکنم تذکّر دهید.)
امّا علمای شیعه از زمان صفویان به این سوی، همه اصرار داشتهاند که این لغت را به «چادر» معنا کنند. من نمیتوانم بفهمم که چهطور وقتی در زمان نزول آیات هنوز چیزی به اسم «چادر» وجود خارجی نداشته است، چنین معنایی مقصود بوده است؟
[ادامه دارد ...]
توضیحات:
۱. منظور همون پوشوندن بدن به جز دو دست تا مچ و صورت بود؛ خواستم کلاس بذارم که منم اصطلاحات رو بلدم ؛)