الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث الغوث ...
و در پژواک تکرار فریادها «من» گم شد ...
نمیدونم باید به شمایی که وظیفهتون حراست از جون مردمه و امنیتشون در اجتماع چی بگم؟ نمیدونم من چندمین نفری هستم که دارم این حرفا رو میزنم. نمیدونم باید چی بذارم اسم شمایی که تا یه دختر بیدفاع رو میبینید که با استانداردهای شما مانتوش پنج سانت کوتاهه با ریشای فرفریتون[۱] دستاشو چنگ میزنید و به زور میکشیدش توی ماشین گشت و معلوم نیست بعد از اینکه جلوی هزار نفر اونطور خوار و خفیفاش کردین میخواین اونتو و بهدور از چشم بقیه چه بلایی سرش بیارین![۲] همین شما موجودات مذکری که حتّی نمیشه بهتون گفت مردک ... وقتی میبینید که دو تا جوون لات بیسروپا با یه پیکان قراضه دارن وسط میدون ونک یه دختر بدبخت بیچاره رو به زور سوار ماشین میکنن سوسک میشین و پشت همکارای زنتون قایم میشین که دارن جیغ میکشن و منتظر میشین شاید که یه نفر دیگه از راه برسه و کار شما رو انجام بده ...
نمیدونم باید شما موجودات بیریشهٔ بیبته رو به چه لقبی صدا کنم که شایستهتون باشه ... شمایی که وقتی یه نفر دیگه میره جلو تا از اون دختر دفاع کنه و براش چاقو میکشن رهاش میکنید تا خودش با این قضیه کنار بیاد. شما موجوداتی که جامعهٔ ما رو با خطکشهاتون سانت میکنید و نمیبینید این چند صد متر لجنی رو که همه داریم توش زندگی میکنیم و وقتی اون بدبخت داره سعی میکنه چاقوی طرف رو از دستش بکشه بیرون و همزمان اون یکی نفر رو هم بزنه فقط از دور نگاش میکنید.
از خودم شرمنده میشم و از دوستم، وقتی یادم میآد چهطور مطلبی رو حدودا یه ماه پیش در مورد شما آدمایی که باعث این کثافتکاریها هستین رو توی وبلاگ یکی از دوستام خوندم (که الان اینجا لینکشو نمیذارم) و نخواستم باورش کنم و با خودم گفتم لابد ندیدین طرف رو ... دوست من منو ببخش![۳]
نمیدونم باید شماهایی رو که این قابلیّت رو دارین که صدای فریاد عاجزانهٔ کمک خواستن یه دختر مظلوم نوزده ساله رو بشنوین و هیچ سلولی توی بدنتون تکون نخوره، چی بنامم.
خدایا! ازت میخوام که یه کاری کنی که ما دیگه نگیم جامعهمون جامعهٔ شیعیان علیه! خدایا! ازت میخوام که آبروی علی رو با سرنوشت ما گره نزنی! خدایا! ازت میخوام که ...
با شما هستم ...هایی که وقتی تابستون پارسال منو میبردین توی ماشین گشت به خاطر اینکه توی مردادماه آستینکوتاه پوشیده بودم و داشتن همون موقع توی پیادهرو به یه دختر ۲۰ و چند ساله تعرض میکردن آب توی دلتون تکون نخورد. شما بیرگهای ..ای که امروز باعث شدین روز من تلخ بشه از این همه حقیقت بیپردهٔ وجودتون و باعث شدین شخصیت یه آدم دیگه مثل شیشهٔ همهٔ سفارتهایی که با سنگ خوردشون میکنید بریزه زمین.
پسنوشت:
۱-من اینو بگم که کلا با ریش داشتن مخالف نیستم و حتی ریش داشتن رو برازنده میدونم برای خیلیا، ولی از آدمایی که ازش سوء استفاده میکنن (یا از هر چیز دیگهای) متنفرم!
۲- این صحنه رو به چشم خودم (هر چند نه توی میدون ونک) دیدم.
۳- واقعا امیدوارم اگه اینجا رو میخونی امروز منو ببخشی.
۴- شما هم مثل من بعد از خوندن این نوشته فرض کنید این روایت یه داستان غیرحقیقیه که براش هزار تا توجیه وجود داره.
(مطلب مربوط به 25 شهریور ماه 87 است)