کودکم را دیدم که از پشت شیشه به من خیره شده بود. آهم روی صورتش نقش بست و مانند تار عنکبوت صورتش را تیره کرد.
چشمانش پر شد از اشک و قطرات آبگینش بر گونههایم چکید.
در چشمانم خیره شد و لبخندی زدم و افتادم درون چشمهاش. دستم را گرفت و نگذاشت زمین بخورم. سرش را چرخاندم و چشمم افتاد به توپ سرخ و سفید راهراه دولایهای که سالها بود گوشهی حیاط مادر خاک میخورد. دویدیم سمتش و شوت محکمی زدیم. حسّ خوبی بود، دویدن انگشتان نسیم در میان موهای درهمپیچیدهام ...
کودکم مرا با خود برد، تا خوشی در دلم جوانه زند. کودکم امّا نمیدانست انتخابات چیست، کار چیست، مسؤولیّت کجاست؟
کودکم دلی ساده و سری خوش داشت. کودکم در من بود. و من دیگر در او نیستم.
کودکتون در شما هست و این عالیه. مادامی که باشه عالیه :) و این که ما دیگه در کودکمون نیستیم هم یه جور موهبت و خلاقیت ِ آفرینشه..حالا وقت ِ تجربه های جدید و احساسات جدید و شگرفه که در قالب کودکی شاید ممکن نبود...
nobody should be stuck in the past...
نظر بدیعی بود. خودم احساسم اینه که شاید دیگه نمیتونم اون طور که باید رها فکر کنم.
خوشبحالش
:)
خوب این شاید ربطی به این که دیگه کودک نیستیم نداشته باشه. شاید دلایل دیگه داشته باشه.
گاهی اینقدر تو گذشته و لحظات خوبش میمونیم که از لحظات خوب "حال " یا از درست کردن و تعمیر کردن ِ زمان حال جا میمونیم...( البته من اینو از روی اتفاقاتی که واسه خودم افتاده میگم. نمیدونم قابل تعمیم دادن باشه یا نه. )
هوم قابل تامله بسیار زیاد :)
منم چند وخ پیش به سان دوران کودکیم هی بالا و پایین پریدم با همه وجودم. البته نمیدونم برداشتم از نوشته ت درست بود یا نه. کلن من خیلی خوب اینجور حرفا رو نمیفهمم.
در واقع دقیقاً همین بود منظورم :)
یعنی هر دفعه ! باید بیایم تجمع راه بندازیم که اپ کنید ؟ این درسته ؟
:دی دیگه ما این طوری شدیم متأسّفانه. بده نه؟
سلام میلاد عزیز...
کودکان درونمان یتیم مانده اند!!! گریه میکنند و پا بر زمین میکوبند اما کیست که به فریاد دلشان گوش دهد؟!!!
با همه تروم جات و انتخاب جات و این صبتا... امیدوارم که گاهی دست نوازش سرش بکشی و به او بگویی که از همه دنیا بیشتر دوستش داری...
میگویم. مرسی. :)
دست و پات رو تکون بده ببییم زنده یی
دست . پا . دست . پا :دی
ناراضیم ازت
پس چرا نیستی؟
منم ناراضیم ازم. زندگی خیلی سنگین شده یهویی چند وقته. ایشالا دو سه هفته دیگه بهتر میشه.
کودک موندن برای خودمون خیلی خوبه (چون خودم هنوز یه کودک باقی موندم می فهمم چقده خوش به حالمه) ولی دیگران به زور می خوان از کودکی درت بیارن که این خیلی دردناکه...
دیگران ... امان از دیگران. امان.
من قبلا اینجا یه کامنت داشتم! نداشتم؟
نه والا ما که چیزی ندیدیم.
خواهشا اگر حالت خوبه خبر بده
حالم خوبه. ببخشید یه مدتی یه میزانی سرم شلوغه کم میام.
دیگه شعر نمیگی
باید ببینیم چی میشه. شعر میاد خودش. من نمیگم.