ویرایش: پست «در آیات ... (۲)» با تشکّر از یکی از خوانندگان اصلاح شد. آیهٔ ۳۱ سورهٔ نور در این پست اشتباه وارد شده بود و نتیجتاً ترجمهٔ غلطی هم ازش انجام شده بود.
در ادامهٔ بحثم بر مسألهٔ حجاب، ادلّهٔ شهید مطهّری را نقل میکنم بر مسألهٔ خفی جسم زن و کشف وجه و کفین [۱]. مهمترین سند ایشان بر اینکه مقصود از زینت آشکار تنها وجه و کفین است و به جز آن همهجای زن باید پوشیده باشد، این روایت است از پیامبر:
«اسماء دختر ابوبکر، که خواهر عایشه بود، به خانهٔ پیامبر آمد، در حالی که جامههای نازک و بدننما پوشیده بود، رسول اکرم روی خویش را از او برگرداند و فرمود: یا اسماء، انّ المرأة اذا بلغت المحیض لم تصلح ان یری منها الا هذا و هذا - و اشار الی کفه و وجهه.»
که نقل قول از پیامبر چنین معنا میدهد: «ای اسماء، وقتی که زن به بلوغ جنسی رسید، صلاح نیست که جز این و این از بدنش دیده شود - و اشاره کرد به دست و صورتش.»
به فرض صحّت روایت، توجّه به لغت «تصلح» (یعنی صلاح و مصلحت) ضروریاست. اگر پیامبر صلاح میدانست، میتوانست فتویٰ و امری متناسب صادر نماید. امّا در عوض، از مصلحت سخن گفته.
حال توجّه شما را جلب میکنم به این که این حکایت از کتاب «سنن ابوداوود» نقل شده، که حتّی از کتابی پر حدیث مانند بحارالانوار یا اصول کافی هم سندیّتش بیشتر محلّ شک است.
علاوه بر این، در انتهای بحث، شهید مطهّری چنین استدلال میکند، که نظر به جایی جز وجه و کفیّن «حرام شرعی» است، چرا که در هنگام معاشرت، جز آن را «احتیاجی» نیست که دیده شود. قضاوت در مورد استواری این استدلال را به خواننده واگذار میکنم.
در مورد کیفیّت پوشش ما در قرآن دو آیهٔ صریح داریم. یکی ادامهٔ همین آیهٔ مورد بحث، که میگوید: «و لیضربنّ بخمرهنّ علی جیوبهنّ.»
در این آیه، لغت «خمر» اشاره دارد به جامهای که در آن زمان مرسوم بوده زنان عرب مانند عرقچین بر پیشانی ببندند. امّا برخی از ایشان جامههایی به تن میکردهاند که چنان بدننما و گشاد بوده که گردن و سینهشان پیدا بوده. به همین دلیل آیه نازل میشود که به ایشان بگو جامههای خویش را بر گریبان بیاندازند. یعنی کنایه از آن است که سینهها را بپوشانند.
حال برخی از مفسّرین لغت خمر را به معنای «روسری» و «چارقد» میگیرند که به نظر من امر خطاییاست. چگونه ممکن است در قرآن اشاره شده باشد به روسری، در حالی که تا آن هنگام روسری و چارقد مرسوم نبوده میان مسلمین؟
آیهٔ دیگر (۵۹ و ۶۰ احزاب)، چنین است:
یا ایهاالنبی، قل لازواجک و بناتک و نساءالمؤمنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلایؤذن و کان الله غفوراً رحیماً (۵۹) لئن لم ینته المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینة لنفرینک بهم ثم لایجاورونک فیها الا قلیلاً (۶۰)
ترجمه:
ای پیامبر، به همسران و دختران و زنان مسلمان بگو تا جامهٔ خویش به خود نزدیک گردانند که این کار برای آن که شناخته شوند و مورد اذیت و آزار واقع نشوند بهتر است و خداوند بخشنده و مهربان است (۵۹) اگر منافقان و بیماردلان و آنها که در شهر موجب نگرانیاند، دست از آزار و اذیت خود بر ندارند ما ترا چنان علیه ایشان خواهیم برانگیخت که جز عدّهٔ اندکی که در مجاورت تو هستند، کسی از تو در امان نباشد. (۶۰)
در اینجا در مورد حدود و محدودهٔ حجاب تذکّری داده شده است: جامههای خویش به خود نزدیک سازید.
آنچه مورد بحث است، معنا و مفهوم لغت جُلباب است. لغت جُلباب در زمان اعراب که این آیه نازل شده است، به هر جامهٔ گشادی گفته میشده که زنان به صورت یکسره بر تن میکردهاند. در ادامهٔ تذکّری که در آیهٔ قبلی به آن اشاره کردیم، در این آیه نیز خداوند متذکّر شده به زنان مسلمان که باید از پوشیدن جامههای گشاد پرهیز کنند. اصولاً جامهٔ یکسرهٔ زنانه فقط از ناحیهٔ گردن میتواند بیش از حد گشاد باشد، نه جای دیگر! (خانمهای خوانندهٔ این مطلب، اگر اشتباه میکنم تذکّر دهید.)
امّا علمای شیعه از زمان صفویان به این سوی، همه اصرار داشتهاند که این لغت را به «چادر» معنا کنند. من نمیتوانم بفهمم که چهطور وقتی در زمان نزول آیات هنوز چیزی به اسم «چادر» وجود خارجی نداشته است، چنین معنایی مقصود بوده است؟
[ادامه دارد ...]
توضیحات:
۱. منظور همون پوشوندن بدن به جز دو دست تا مچ و صورت بود؛ خواستم کلاس بذارم که منم اصطلاحات رو بلدم ؛)
عجب ها !
چرا و چه را عجب؟
خوابم میاد داوش! بعدا میام می خونم.
گمونم از نوع حرف زدنم میزان خواب آلودگیم مشخص باشه. :دی
:دی
اول بگم که آیه ۳۱ سوره نور تو پست قبلیتون ناقص نوشته و ترجمه شده حالا از قصد یا سهوا نمی دونم...
طبق گفته شما برداشت مفسرین از معنی لغت خمر غلط است که منم این موضوع رو می پذیرم ولی علت برداشت کنایی شما از این کلمه و آیه چیه؟ چرا معنی نکنیم جامه را تا گردن بیاندازند؟ یعنی تمام سر، گردن و سینه خود را بپوشانید؟
بازم مثل بالا می پذیرم نباید جلباب چادر معنی بشه ولی خوب نزدیک کردن جامه گشاد می تونه به این معنی باشه که به طوری نزدیک شود که تمام قسمت های بدن ( گردن به پایین) رو بپوشاند(اگه اشتباه نکنم جلباب جامه ای گشاد و بلند تا پایین پا بوده)(چون در جای دیگه پوشیده شدن سر و گردن گفته شده می تونه به طور مثال مانتو و مقعنه البته به صورتی که پوشش کامل باشه ، برداشت بشه)
البته از اونجایی که من هنوز خودم هم به لزوم یا عدم لزوم حجاب یا میزانش اعتقادی پیدا نکردم، هیچ کدوم از این برداشت ها برداشت من از این آیات نیست، منظورم این بوده که می شه بدون تغییر معنی کلمه به برداشتی متفاوت با برداشت شما رسید...
هوم، بله تا حدودی حقّ رو به شما میدم، آیهٔ سی و یک رو بررسی میکنم به محض اینکه کمی خستگی در کردم و قرآن رو باز کردم.
ـــــــــــــــــــــ
بله همون طوری که گفتید اشکال داشتم در نوشتن آیه. از اونجایی که موقع نوشتن این پست آیه رو از روی قرآن نمینوشتم، با نوشتن اوّلین «ولایبدین زینتهن» از ادامهٔ بعدی دنبال کردم متن رو و چون ترجمه از خودم بود، چیزی رو ترجمه کرده بودم که تایپش کرده بودم. غرضی در کار نبوده.
به هر حال اون چیزی که اون جا از قلم افتاده بود بحث «خمر» و «جیب» بود که در این پست روشون بحث کردم.
ــــــــــــــــــــ
خب من صرفاً معنای بدون تفسیر رو نقل کردم. امّا در ادامه خودم گفتم که منظور این بوده که از جامههایی که یقههای بیش از اندازه گشاد داشتهند نهی بشن زنان مسلمان. امّا اینکه تمام سر رو بپوشونن، از این آیه برداشت نمیشه. اگر قبول دارید که جلباب همون لباس مرسوم اون موقع زنان عرب باشه، پس نمیشه ازش برداشت کرد پوشوندن سر رو.
البتّه لازمه بگم که این به زعم من حدّ ضرورته، و حدّ احتیاط رعایت چیزی بیش از اینه، یعنی پوشوندن سر و موها. امّا این یک الزام نیست، یک احتیاطه. و آیات قرآن هم جایی این الزام رو بیان نمیکنن، مگه اینکه جلباب رو به معنای چادر در نظر بگیرید، که همونطور که گفتم به خاطر انتفاء وجود چیزی به اسم چادر و چارقد و روسری (به جز چیزی که برای حفظ تعادل حرارتی بدن بر پیشونی میبستهن) این برداشت غلطه.
برداشت کنایی هم از من نیست. از کتاب «مسألهٔ حجاب» شهید مطهّری برداشت شده.
بله صد در صد میشه به برداشتهای متفاوت و صحیحی رسید، و در واقع هدف من فقط بیان یک برداشت متفاوت از اونچیزی بوده که در جامعهٔ ما مورد استفادهس. هدف من این بوده که این که در جامعه چنین تبلیغی میشه به معنای ضرورت صحّتش نیست و جا داره که توش کنکاش و تحقیق و کنجکاوی صورت بگیره.
جدا از تموم چیزایی که تا الان نوشتم می خواستم برای کامنت گذاشتن رو مطالبت یه اجازه بگیرم
البته اگه شما هم مثل یک سری از افراد علاقه ای نداشته باشید افرادی که نمی شناسید براتون کامنت بذارن که البته اینطور به نظر نمی یاد...
شاید برای رهایی از این بی اسمی اگه بازم کامنتی باشه از اسم پیله (البته این پیله نه ها اون پیله:دی ) استفاده کنم.
اختیار دارید. نه به هیچ وجه، من اتّفاقاً از به چالش کشیده شدن اندیشههام توسّط همه کاملاً استقبال میکنم. ولی از پیش بهتون بگم که من هم شاید تعصّباتی داشته باشم که باعث بشه در پاسخگویی گاهی افراط و تفریطی صورت بگیره. از پیش عذر میخوام.
شما با هر اسمی که راحتید کامنت بذارید، ولی یه اسم ثابت انتخاب کنید تا من مخاطبم رو حدّاقل با یه اسم مستعار واحد بشناسم.
درسته در این آیه پوشیده شدن سر نیومده ولی مثلا در همون آیه 31 سوره نور میشه به صورتی پوشاندن سر رو برداشت کرد. و کلا از آیات مربوط به حجاب.
منم مشکلم دقیقا با این ضرورته، همون طور که گفتم هنوز خودم هم با میزان حجاب مشکل دارم.
و هنوز هم با اطمینان کامل نمی تونم میزان الزام حجاب رو از آیات بفهمم.
خوب در صورتی که هدفتون فقط به چالش کشیدن برداشت رایج در جامعه است، باهاتون موافقم، برداشت های صحیح و کاملا متفاوتی با این برداشت می شه کرد.
ممنون. تعصبات و افراط و تفریط هم تقریبا در همه وجود داره.
آیا در قرآن پوشانیدن سر واجب شمرده شده؟ اگه شده، دقیقاً باید جای خاصّیش رو بشه آورد به عنوان شاهد، اگه نه که خب یعنی واجب نیست و از حدود احتیاطیه که علمای اسلام در طول سالیان به این نتیجه رسیدن که عمل بهش اولیٰست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاید هم علاوه بر اون هدفی که ذکر کردم، هدف دیگهای داشته باشم: اینکه برای باور و عقیدهٔ خودم در مورد مسئلهٔ حجاب - که چیزیه که شاید خیلی جزو مسائل مهم جامعهٔ امروز ما تلقّی نشه، امّا باهاش به طور روزمرّه سر و کار داریم - دلیل مستند داشته باشم و بتونم سیر تفکّری که منتهی به این اندیشه شده رو بعداً در خودم دنبال کنم.
این قدر زیاد بود که نمی شد یه دفعه همش رو خوند...باید دوباره بیام و بخونم
به هر حال ممنون از پستتون...
از نظر شما ممنون. خوشحال میشم بخونیدشون
بدجور آدم رو به جواب دادن ترقیب می کنید، اگه لازمه بگید ادامه ندم...
حداقل با دانش محدود من هیچ جای قرآن به صورت صریح به پوشاندن سر اشاره نشده ولی مگه برای تمام دستورات دین( مثلا شیوه نماز خواندن) توی قرآن دستور صریح وجود داره؟
این خوبه که سیر فکریتون رو مستند می کنید ولی این مستند کردن اجازه تغییر هم به باورتون میده؟ یا باعث میشه از این به بعد توی همین مسیر باقی بمونید؟
اتّفاقاً از اینکه جواب بدید و بحث کنیم استقبال میکنم.
بله دقیقاً حرف شما صحیحه. اکثر اعمال دینی ما در قرآن به طور صریح به احکامشون اشارهای نشده. حتّی به چیزی به مهمّی نماز که میدونیم «ستون دین» و «راه نجات از منکر» هست. ولی دقیقاً نکته هم همینه، وقتی که یه چیزی به اندازهٔ نماز مهم شمرده شده، و در عوضش چندان هم دستورالعمل اجرایی فصیحی براش نیومده، ما سنّت و سیره رو داریم برای ارجاع. از اون طرف، در مورد مسئلهٔ حجاب چنین اهمّیّتی هیچجای قرآن ذکر نشده. درسته؟
بله، بدون شک درسته که اگه زنان پوشیدهتر باشن و مردان از نگاه کردن حذر کنن جامعه در سلامت بیشتری از نظر تقوا به سر خواهد برد. امّا من بین توصیهٔ اجتماعی که «ذلک خیر لکم» و دستور فقهی که «فحاجبن» تمایز قایل میشم. در مورد همون نماز هم در خود قرآن برای اقامهش کلّی دستور صریح هست.
اگه مسئله برام مهم نبود، یا به قولی input بقیّه رو در مورد این مسئله نمیخواستم و نمیخواستم استواری دلایلم و تفکّراتم رو محک بزنم، نظرات این پستها رو میبستم.
یه بار کلی نوشتم و نفرستاد اگه ایندفعه یکم قاطی شد بدونید اثرات اون بود...
اینو قبول دارم که میزان حجاب در قرآن به صورت صریحی نیومده ولی قبول دارید که اگه ما بخوایم فقط به این نگاه کنیم که توی قرآن اشاره شده و از این دقیق ترش سنت وسیره باید در مورد حجاب هم بگیم خب توی قرآن اشاره شده که حجاب لازمه و ما باید میزانش رو از سنتمون پیروی کنیم...
البته قبول دارم که نماز مثال خوبی برای مقایسه با حجاب نیست حالا چه به خاطر میزان اهمیتش چه خیلی دلیلهای دیگه ولی به هر حال توی قرآن شیوه نماز گفته نشده و فقط اصلش تاکید شده، حالا اگه ما بخوایم بگیم حجاب فقط به همون مقدار خاصی که شما گفتید و توی قرآن اومده واجبه و دیگه سنت و سیره مهم نیست، مثل این نمیمونه که بگیم نماز هم به هر شکل که می خوایم(مثلا اگه کل نماز رو نشسته بخونیم هم درسته و انجام حرکات نماز چون تو قرآن نیومده واجب نیست و فقط بهتره چون مثلا هر کدوم نشون دهنده یه منظور خاصه.)
منم کلا با تفاوت بین بهتر بودن یا صلاح بودن با واجب بودن موافقم ولی مشکل اینجاست که منبع شما برای تشخیص واجب یا صلاح بودن یه حکم چیه؟ اگه فقط قرآن که خوب به یه مشکل مثل مشکل بالا برمی خوریم و اگه سنت و سیره هم لازمه پس در مورد حجاب هم همینه. البته فعلا به این کاری ندارم که خود سنت و سیره هم چقدر می تونه درست به ما رسیده باشه؟
خب یکمی قاطی شده. :دی
بله، دقیقاً همینطوره، در قرآن فقط گفته که باید این حدود حدّاقلّی رو رعایت کنید. باید به سیره مراجعه کرد. امّا من چیزی میخوام که از کتابهایی که سندیّت تاریخیشون زیر سؤال رفته مثل «سنن ابوداوود» یا «اصول کافی» یا «بحارالانوار» نیومده باشه.
قرآن ما رو به نماز امر کرده و هیچ الگوی فعلی به ما ارائه نکرده، به همین دلیله که ما باید ببینیم در سیره چه چیزی موجوده برای پیروی. امّا در مورد زکات و خمس تکلیف ما رو روشن کرده، و جز اون چیزی انجام نمیدیم. حجاب هم چنین چیزیه از نظر من. یعنی یه مسئلهایه که قرآن حدودش رو مشخّص کرده و پیروی از اون حدود واجبه. همونطور که توی آیات میبینید هر جا چیزی جز پوشوندن بدن و عورات رو مطرح کرده از عباراتی مثل «ذلک خیر لکم» و یا «ذلک ازکی لقلوبکم» استفاده کرده که به طور صریحی لحنشون متمایز از عبارات دستوری اکیده که توی جاهای مختلف قرآن با فعل امر مستقیم وارد شده هست.
از نظر من هر جا خدا گفته «این برای شما بهتر است» یا «پاکیزهتر است که ...» و از فعل امر استفاده نکرده، دستور نیست، پس ایجاب شرعی نکرده.
به قولی شارع بعضی وقتا یه حدود حدّاقلّی رو مطرح کرده و یه وقتایی هم گفته چیا اگه رعایت بشه بهتره.
آیا جواب دادم؟
بالاخره حسش اومد و نشستم این آپو خوندیدم! :دی
کلا برام جدید و جالب بود. نظری درمموردش ندارم. (نمیگم موافقم که یه وقت زیادی ذوق ذوقانتون نشه. :دی)
اینم یه کامنت کوتاه؛ به دلیل جواب های کوتاه شما به کامنت های طولانی من در گذشته! (درگذشته = جسد منظورم نیستا!)
به به! بالاخره خوندینش و من میتونم آپ جدید کنم روش :دی
اوا، شما که آدم کینهای و بهدلبگیری نبودین!! :دی
منتظر آخرش نمیشم و اینجا جندتا مطلب رو میگم
اولن تا وقتی قران رو داریم اشاره و استناد به احادیثی که به قول شما معلوم نیست کی گفته و چرا گفته و به قول اهل شرع معصوم نیست هم اشتباه محض هست. س شما هم بهش نپردازین.
بعدیش در مورد جلباب هست که گفتین و معنیش در واقع همان پیراهن هست. که در اونموقع ها عبارت بود از پارجه ای که دور بدن میپیچوندن و برای محافظت از گرما و افتاب بوده و دلیلی بر پوشش به معنای حجاب نیست. مثل اینکه آفریقاییها لخت هستن بگیم لباسشون معیاری هست بر افریقایی بودن! در حالی که لباس محلی هست و همین.
در مورد جیبو هم کاملا درست گفتین و منظور پوشانیدن برو سینه هست که ظاهرا به ایما و اشاره آیه خود بیان از این دارد که در اون دروان و در زما ن خود پیامبر به عنوان مبلغ دین چیزی وحشتناک نبوده که حتی آیه برای پوشاندن آمده ! پس اگر حرجی بود خود پیامبر بلد بود چطور اونها رو آدم کنه!!
همین آیه جلابیب اشاره به همین داره که وقتی میگه برای شناخته شدن و متفاوت بودن با افرادی که لخت و عور در بیرون هستند زنهای مومن اینطوری بپوشن! نگفته کسی که اینجوری نپوشیده باید به منکرات هدایت بشه!!
بحث مفصلیه که واقعا برا من یکی خسته کننده هست. وقتی خود دخترا میگن اسنتاد ما به این آیه هست و برا همین چادر رو قبول داریم من و تو چه کاره ایم؟ وقتی زحمت نمیگشن تا معنی جلابیب رو بپرسن که آخه یعنی چی؟
هوم، بله ولی گفتم بیارم که ملّت ببینن که سندیّت حرفی که بر مبناش چنین حکمی داده میشه در چه حدّیه.
در مورد جلباب هم موافقم، البتّه در این مورد معمولاً سفسطه میکنن و مغالطه میکنن و بحث رو به چیزای دیگه میکشونن و حاضر نیستن حتّی یک لحظه به حرف عقل و منطق گوش بدن که ببینن آدم چیچی میخواد بگه!
دقیقاً! بعضی وقتا حرصم در میآد از آدمهایی که از پیامبر مسلمونتر میشن در حالی که توی نصّ صریح قرآن داریم که از پیامبر و خداش جلو نیفتین توی دینداری.
بله این هم یک استدلال منطقیاست که من البتّه بهش اشارهای نکردم، چون قصدم حمله به حجاب نبود و در کنار اون همه مطلب مخالف دیگه نوشتن این میتونست چنین شبههای ایجاد کنه.
نه، من بیشتر برای خاطر خودم نوشتمش تا برای دیگرون.