لگن یا جمجمه؟ مسئله این است!

- آقای دکتر عکسم چه‌طوره؟ امیدی هست بهم؟

- نه جانم، فکر نمی‌کنم.

- آقای دکتر راستشو بگین! من تحملشو دارم! ولی خدایی مطمئنم این بار موهامو شونه کرده بودم!

- پسرم فکر می‌کنم که باید دیگه ازت قطع امید کرد. این طور که عکس نشون می‌ده شما مغزت توش احتمالا پر از گچه. تازه دچار نوعی بدریختی جمجمه هم شدی که البته از بیرون چندان نشون نمی‌ده.

- دکتر جان، جسارتا اون شبیه لگن من نیست؟ خیلی به جمجمه نمی‌خوره ها!

-  چی؟ هان؟ بله داشتم امتحانت می‌کردم.

- می‌گم شما دکترا اصولا زیاد امتحان می‌کنید مریضا رو؟

- چه طور جانم؟

- آخه توی بخش سی‌تی‌اسکن هم که سر و ته رفتم توی دست‌گاه بعد از عکس گرفتن گفتن می‌خواستن منو امتحان کنن.

- هان؟ آره دیگه باید همیشه بیمار هوشیار باشه. خب بذار ببینم، با توجه به عکس جمجمه‌ت ظاهرا در این حادثه اتفاقی برای مغزت نیفتاده اما با توجه به بی‌مزگی ویژه‌ای که در جوک‌هات از خودت بروز دادی و همین‌طور توان خارق‌العاده‌ت در کشف معنا از عکس‌های بی‌معنای خط‌خطی احتمالا دچار نوعی دپرشن به هم‌راه نوع متوسط بیماری بیش‌فعالی ذهنی هستی.

- حالا دکتر جون زنده می‌مونم یا نه؟

- اونش دیگه با خداس جانم!

بی مطلبی؟

چند وقته نمی‌دونم چرا دیگه حس و حال نوشتن ندارم. نه فقط نوشتن ها، حتّی حسّ تایپ هم ندارم. کلی مطلب در ادامهٔ اون مطالب شازده کوچولو دارم که خیلی دوست دارم بذارمشون.

اما حسش نیست. زندگی خیلی بده این شکلی.

مثلا یه زمانی بود که شاید شونصد بار در روز سر می‌زدم به وبلاگ دوست جونم و هی مطلب می‌خوندم، اما الان شده پونصد و نود و هشت بار. احساس می‌کنم تحلیل رفته مخم. البته یه دلیلشم شاید اینه که دیگه چون دوست‌جونم به مناسبت شروع سال تحصیلی و اینا سرش مثل ماها شلوغه کم‌تر مطلب می‌ده.

مثلا همین طوری اگه از روی بی مطلبی هم شده بخوام صرفا در مورد دوستام بنویسم شاید چندین تا پست از توش در بیاد. ولی نقدا که حسّ تایپ و نوشتن نیست.

اما ان شاء الله به زودی این مشکل حل می‌شه و دوباره از چرت و پرت‌های من مستفیض خواهید گشت :دی


پس‌نوشت: فعلا هنوز نظرات تایید می‌شن. چون حسشو ندارم که تیک تایید رو بردارم :دی

خواسته‌های یک موجود زنده

گاهی دلم می‌خواد که ای کاش من هم تصویری از یک مار بوآ در حال بلعیدن و هضم یک فیل داشتم که می‌شد به وسیلهٔ اون آدما رو بسنجم. گاهی دلم می‌خواد که بتونم با یک نظر ببینم باطن یک نفر چی در خودش پنهان کرده. ببینم که اون پشت چی داره، چه اسراری داره که سرائر که فرو می‌افتن از اون هویدا می‌شه؟

بعد خودمو می‌ذارم جای اون فرد و خودم از خواستهٔ خودم خجالت می‌کشم؛ بالاخره هر کسی یه ظرفیت محدودی داره.

بعضی وقتا دلم می‌خواد که با یه صدای ظریف و پر از زنگ از خواب بیدار بشم و بشنوم که یکی می‌گه: «برام یه گوسفند بکش!»

گاهی اوقات دلم می‌خواد که خدا یه نظر لطف حسابی به من بکنه. منو یهو یه شبه به وصال برسونه و خواسته‌های منو اجابت کنه.

بعد به خودم می‌گم که مگه من چی کار کردم در راه خدا که خدا بخواد یه کار به این عظمت در قبال من انجام بده؟

و خیلی از این دل‌خواسته‌ها برام پیش می‌آد ...

ولی خب، همیشه که قرار نیست آدم هر چی که دلش می‌خواد رو بدست بیاره، نه؟

حرف مردم می‌کند بسیارها ...

در این چند روزی که داشتم فکر می‌کردم که وبلاگ رو تعطیل کنم یا نه، از سر بیکاری نشستم و مطالب وبلاگ رو باز خوندم.

به روند مطالب وبلاگ فکر کردم، و به چیزایی که فکر می‌کردم برای خودم ارزش دارن.

در همین راستا اندکی غر نمودم که می‌تونید اگه بی‌کارید و دلتون می‌خواد یه سری غرغر الکی بشنوید (بخونید فی‌الواقع) کلیک نمایید.

همیشه با خودم می‌گفتم که من کسی هستم که به حرف مردم در مورد نحوهٔ زندگی و منشم هیچ اهمیتی نمی‌دم و نمی‌ذارم حرف مردم توی زندگی من حکم‌ران باشه به جای من. امّا دیدم که گویا بر خلاف این اظهار رفتار می‌کنم. به خاطر همین موضوع تصمیم دارم که به کوری چشم اون آقایی که با اس‌ام‌اس‌هاش اعصاب من رو به هم ریخت اول هفته وبلاگ رو باز نگه دارم.

و تشکر هم می‌کنم از دوست عزیزم که با این‌که من آدرس وبلاگ‌ش رو فهمیدم (در واقع خودش گفت :دی) به حرف زدن خودش ادامه داد اون‌جا و به من یادآوری کرد که اصلا برای چی می‌نوشتم توی وبلاگ.

کی گفته؟

سلام

آقا کی گفته من دیگه نمی‌نویسم؟

فقط فعلا اندکی سرم شلوخه دیگه نمی‌رسم خیلی وقت بذارم برای مطلب نوشتن. یه ذره که سرم خلوت بشه می‌نویسم دوباره.

وگرنه که بستن وبلاگ انقد قرتی بازی و پست خداحافظی و اینا نداره که، فوق فوقش - اگه بعد از بستن وبلاگ، یکی دیگه زدم - به چند تا از دوستام که برام مهمه که بخونن وبلاگمو و نظر بدن خبر می‌دم آدرس وبلاگ جدید رو و این‌جا رو پاک می‌کنم :دی


پس‌نوشت: با تشکر از مهرنوش خانم که ایراد فلسفی-عقیدتی موجود در متن این‌جانب را متذکر گردیدند. ایراد مذکور رفع شد.