یادش بخیر که یک زمانی اینجا را کرده بودیم دفترچهی روزنوشتها و هر روز هم اصرار داشتیم مطلبی نو از خودمان تولید کنیم و این جا را آباد و سبز کنیم. خب، سبزیمان را که خشکاند دست روزگار. آبادیمان هم بیآب شد.
ولی امروز که داشتم این کوچهها را برای خودم گشتی میزدم دیدم که ای وای، عجب بازار مکّارهای ساختهام. جملات مرموز با مخاطبین نامشخّص! کلمات قصار و عبارات حکیمانه (!).
کجا رفت موجود زندهی یکی دو سال پیش؟
خودش هم نمیداند!
هنوز هستش .. اما خودش را جستجو نمی کنه
همین جوری بی خیال میگذره ..
شاید هم از زوزگار خسته شده ..
می خواد استراحت کنه .. اما بهش بگو بسه کلی استراحت کرد .. تلاش کنه
بشه مثل سابق
:) امیدوارم بتونه بشه. البتّه راستش خیلی هم مطمئن نیستم که خودم بخوام بشم اون آدم.
هعی یادش بخیر پسر خوبی بود خدا بیآمرزدش
چرا مگه دوسش نداری؟
بهتر بودا
نمیدونم! از کسی که الآن هستم ناراضی نیستم.
اگر ناراضی نیستی .. پس چرا پرسیدی کجاست ؟
آدما تو روال زندگی فرق میکنن .. شاید باید اینگونه باشیم .. و مثل قبل نشویم
منم دیگه مثل قبل نیستم .. می خوام باشم اما نمیشه
هممم. نمیدونم. فقط داشتم با خودم فکر میکردم که اصلاّ میشه اون باشم یا نه؟ بعد گفتم اگه بخوام باشم اون کی بود و کجاس الآن؟
اینقده خوف بود .. سرحال .
همش بمن سر میزد :دی
آپ هاشم مفهومی بود :پی
آقا بود خلاصه :دی
ای بابا. حالا الآن هم همچین بد نیست ها!
الانم آقاییست در این که شکی نیست
ما همچنان دوسش میداریم و میاییم اینجا میبینید که
اما کمی سرحال شو شیطنت کن خوبه ها
:دی همه میگن بهم.
ذوق کردی تعریف کردم
آره!!!
یه آپی بزن دیگه
زدیم.
زندگی عجیب است. پر پیچ و خم است. آدم را گم میکند در خودش. کاش که در این گیر و دار بهتر از قبل را پیدا کنیم!
کاش که بهتر از قبل را پیدا کنیم! مرسی.
احساس می کنیم آن موجود زنده بزرگ شده...
حال دیگر موجود زنده، مرد شده...
موجود زنده حدوداً ۹۹ سالش است! ؛-)