لیلای من؛ نمیدانم تو را، خاطرم بودی یا خاطرهام. میخواهم خاطرم بوده باشی، آن زمان که بر حصرت میبردند، با گیسوان آشفتهات که باد سرد زمستانی بازیچهی هرزگی خویش کرده بودش؛ میخواهم خاطرهام بوده باشی، وقتی گرمنای دستان همیشه اندیشناکت، قدری از محبّت خویش را با من شریک میشدند.
لیلای من؛ یادت هست بیشماریمان را، که من و تو، با او یکی بودیم و حماسه میساختیم با مهر بیتمثیلمان به آنچه زیر پایمان بود و در انفاسمان جاری بود.
لیلای من؛ کجایی آنک که میسوزم بر چوبهای تفتیش کلیسای قرون، در انتظار بدل شدن به عدم، و در هراس فراموشی آرمانت.
لیلای من؛ مبادا فکر کنی تو را لحظهای از خاطر خویش واخواهم نهاد! مبادا فکر کنی ... مبادا بغض نشکستهی من را نادیده بگیری! نشکستن این بغض از سنگدلی من نیست، از بیاثر افتادن عَبَر است بر قلوب سنگسیرتانی که سینه را تنگتر میکنند هر دم در این غربت و تنهایی.
لیلای من؛ به من بگو! مرا از این جهل نجات ده! آیا خاطرهام بودی آن وقت که چوب دشنام سیهصورتان اسیر آب و نان بر رخسار پاک تو فرود میآمد؟ آیا آن خون سبز تو بود که بر جویهای زندگی من جاری میشد؟ آیا خاطره بود آن لحظات شومی که بر دربگاه زندان تو مینشستم و دستهایم را به سوی تو دراز میکردم ... دستهایی که هرگز به تو نمیرسیدند: آنسان که پروانه را وصل شمع مقدّر نیست. نجاتم ده از این سرگشتگی، از این گمگیجه در ناکجاآباد جهل و فرسایش، که من را تیه تنهایی و فراقت انگار افقی نیست.
لیلای من؛ انگار میکنم تو را که سنگدلی! نه چون لیلی سنگدل قصّهی مجنون است، نه چون عاشق، هواخواه همیشه ناکام است، نه چون خار مهر تو بر پایم نشسته و با هر قدم زخمی نو بر وجودم مینشاند. نه، سنگدلی تو از بیوفایی توست. نه آن بیوفایی که شیرین کرد، نه، تو بیوفا بودی چون مرا عاشقانه دوست داشتی، تو بیوفا بودی چون خود را قربانی کردی در آن قربانگاه که مرا مقصود بود و رهایم کردی در این سرزمین بیانجام.
لیلای من؛ تو را میجویم در سبزی هر نوگل نشکفتهای که دست سرد زمستان بر شاخه خشکش کرده؛ و در سایهسار هر درخت قدعلمکرده که از این تندی آفتاب بر من مرحمتی روا میدارد، دریغ امّا که در این دیار، انگار خزان، برگهای سبز را از شاخهها چیدهاست و آنچه بر درختها ماندهاست، زردی بیروح فسردگیاست ... تو انگار رفتهای برای همیشه از این دیار ... و انگار، شبها که سر بر بالین خامُشی خود میگذارم و با اشکهایم و ستارگان آسمان خلوت میکنم، آفتاب امید، مرا به استهزاء میگیرد؛ امّید به این که روزی خوب در راه است.
محشر بود میلاد!
)
واقعا عالی بود..گرچه برای من یکی هنوزم سخته هی باید چند بار بخونم جمله هاتو ولی عاااااااااالی بودش!
کلی دوسش داشتم!
خوش باشی
فعلا!(شکلک گلی که هنوز که هنوزه نذاشتنش
راجع به اون بشنویدم وقتی دان شد میام می گم
مرسی :)
خوبهاست که خوشت اومده. من هم خودم خوشم اومده :دی
ایول بابا
خیلی قشنگه
{گل} و {دست}
مرسی!
یادم رفت سلام کنم .. یه آیکون زبون هم بخر
سلام
خوبی؟
سلام.
زبون که داری!
سلام.
زیبایی از احساس سرچشمه می گیرد و کلمات برای احساس قفسی تنگند. به قول دوستی خارجی، برای آنچه زیباست یک جمله کافیست: زیبا بود.
و البته فکر می کنم کمی سنگدلانه است که تمام احساساتمان را در قفس یک جمله زندانی کنیم. به حساب بی ذوقیم بگذار که نمی توانم جملاتی بیابم که حصار احساساتم شوند و بیان کنند که چقدر نوشته ات را زیبا یافتم.
راستی، خوشحالم که در میان خاطراتت خانه ی مرا سالم نگه داشته بودی. مرا درست به یاد آوردی.
مرسی :)
بلی، ولی آدم دوستهاش رو به راحتی فراموش نمیکنه
لابد توی دهنت!
فایل صوتی پست های قبلی رو دانلود نکردم چون دوست دارم بعضی جاها رو چندباره بخونم و میترسیدم شنیدنش مانع دوباره خوندن بشه ولی اینبار این خناس رفیق خوبی بود
از شنیدنش لذت بردم کاش صدا نمی لرزید هرچند که بعضی جاها ممکن نیست
:) دفعههای بعد نمیلرزه.
مرسی. امیدوارم تونسته باشم نسخهی شنیداریش رو به اندازهی کافی خوب درست کرده باشم.
دوستی چیز کم یاب و باارزشی است. خیلی ها را دوست می پنداری ولی بعدها می بینی که برایشان تنها هم سفری بوده ای که چند صباحی از سفر عمرشان را با تو سپری کرده اند و بعد... . خوشحالم که مرا دوست خود دانستی.
راستی اگر توانستی و و قت کردی سری هم به وبلاگ من بزن. متن جدیدی نوشته ام که خوشحال می شوم اگر نظرت را راجع به آن بدانم.
بنده از آر اس اس مطالب شما رو میخونم به محض انتشار (یا نهایتاً با یکی دو ساعتی تأخیر) و به محض این که انقدر فرصت کنم که نظر واقعاً فکر شدهای بدم حتماً میام و نظر میدم. مرسی که به نظر من اهمّیّت میدی
وا داره که! پس این چیه که زدی ته کامنتات.
این باحال نیس
خب دیگه با بودجهی یارانهای غیر از این از دستم بر نمیاومد!
دست من نیست که!
مگه اینجا مال تو نیس؟
پس دستو هم است
نه بابا! اینجا اجارهس!
سلام.
فعلاً به دلایل فنی نمی تونم از دامنه ی ayineh.co.cc استفاده کنم. به جاش اگر خواستی به وبلاگ سر بزنی از این دامنه استفاده کن:
ayineh.x10.mx
ممنون
راستی نظرت رو هم خوندم. خیلی خوب و ماهرانه بود. بعداً سر فرصت مناسب جواب خواهم داد هرچند جواب زیادی هم نداره! از اینکه به یادم بودی ممنون.
فعلاً!
سلام
مرسی از خبرت، اوّل اومدم اونجا رو دیدم که ترکیده یهو شوکه شدم!
[:S025: ]
جای مجانی هم مگه اجاره ایی میشه
لابد میشه دیگه :دی کار که نشد نداره!
یه روز خوب میاد، اینو میدونم...
این پست برای یک مخاطب خاص بود یا من درست فهمیدمش و مخاطبش گسترده تر بود؟
نه، کاملاً درست فهمیدی، مخاطب خاصّی در کار نبود.
:دی
این پست شاید بگم عالی ترین پستی بود که بعد مدتها خوندم و شنیدم.
فقط دو جا ، موقع بیان جملات،که یادم نیست کجاها بود شونصد سال پیش گوش دادم !، به صورت ناهماهنگ ، جمله ها سریع ادا شد..سریع تر از آهنگ و ریتم قبلی..
سعی کنید به وصل ِ لیلاتون ، برسید.( مخصوصا که اینقدر که نوشتید ، بی همتاست )..خود ِ وصل ، از آرزوی وصل ، احتمالا تجربه ی شیرین تریه.
متشکّرم. از آرزو، و از نقد.
لیلای من نمیدانم تو را خاطرم بودی یا خاطره ام.
من هنوزم اینو گوش میدم و هربار باهاش بغض میکنم.
چقدر تو به من لطف داری آخه دختر ... :)