ناگاه ...

وقتی صدایشان را شنیدم، ناگهانی دلم خواست در میانشان می‌بودم ... درست است که خودکرده را تدبیر نیست، امّا این باعث نمی‌شود که آدم دل نداشته باشد. چه حرف‌ها می‌زنم من! چه مسخره می‌نویسم!

با این‌که هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردم، آن کوچکِ سختِ بی‌انعطاف، آن‌طور شکست که در این میانه تجربه‌اش نکرده بودم.

امّا باز هم، این منم، لب‌خند برلب و حوصله‌سربر که طاقت جمع و تنهایی ندارد و با زمین و زمان و خودش مشکل دارد و حتّی لطیفه‌هایش سر از تلخستان بر‌می‌آورند ...

نظرات 11 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 09:27 ب.ظ http://psezar.mihanblog.com

سلام دوست عزیز
خوشحال میشم به من هم سر بزنی
لطفا من رو با اسم
امروز نخستین روز اینده توست
لینک کن و بهم خبر بده تا من هم شما رو لینک کنم...

sahar چهارشنبه 15 اردیبهشت 1389 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.dancersite.mihanblog.com

سلام دوست عزیز داشتم تو گوگل سرچ میکردم که وبلاگ شما را دیدم . واقعا عالی هست خیلی لذت بردم.اگر خواستی به وبلاگ منم یه سر بزن. ممنونم اگر خوشت اومد لینکم کن به اسم آموزش رقص و ایروبیک

همت پنج‌شنبه 16 اردیبهشت 1389 ساعت 09:36 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com

مسخره؟ لطیف! تلخ!!

تلخ.

رویا دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 12:48 ق.ظ

تو چت شده؟
خوبی؟

خوبم. آری. مرسی. :)

molden دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 ساعت 06:24 ب.ظ

تلخ...

تلخ ... ؟ :)

کوچولوترین ستاره پنج‌شنبه 6 خرداد 1389 ساعت 11:37 ب.ظ

سلام
خوبی؟؟

سلام. خوبم. مرسی :)

همت سه‌شنبه 11 خرداد 1389 ساعت 07:01 ب.ظ http://heyatonline.blogfa.com

نزدیک به یک ماه گذشت و ازت خبری نیست

:) یه ماه نشد. اومدم. مرسی.

شاهین جمعه 21 خرداد 1389 ساعت 12:16 ق.ظ http://ravani.blogsky.com

چه جایی بهتر از تلخستان ؟ آن هم با توجه به پست بالایی

حقیقتاً ...

raavi پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 03:56 ق.ظ

گاهی انسان ها بدجور آزار دهنده میشوند ولی معراج از بطن ِ اجتماع اتفاق می افتد...

*برخلاف شوپنهاور که میگه روح های بزرگ تنها خواهند بود ولی به نظرم روح های بزرگ هیچ گاه تنها نمیشوند...چون خدا هست ..
*نمیدونم کامنت ِ این وقت ِ صبحی ِ من چقدر به این پست مربوط بود !

روح های بزرگ ... بله. چه حیف که من از آن ها نیستم!

راوی پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 03:22 ب.ظ

یا هستید و نمیدانید ، آگاهی باید !
یا نیستید و میتوانید بشوید!

قضیه ساده است !

همیشه در صورت نبودن نمی توان شد. (شاید هم در این جا خواستن نیست ... باید خود را شناخت ... که من نمی شناسم)

مرد یخ زده پنج‌شنبه 3 تیر 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

عجیبه این روزا همه با خودشون مشکل پیدا کردن..واسه اینه که همه چی، مشکل شده...!

واسه اینه که همه مشکل شدن. زندگی رو همه دارن می خزن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد