بدون او

دیشب مه‌تاب باز آمد توی اتاقم. امّا از خواب نپریدم. قرار نداشتم. در خواب می‌غلطیدم و چیزهایی می‌دیدم که دیدن‌شان ممکن نبود. بالأخره از خواب بیدار شدم. حالم تب‌ناک بود. دور و بر اتاق را نگاه کردم. همه چیز عادّی بود.

پنجره بسته را بودم و عرق بر پیشانی‌ام نشسته بود. آرام بازش کردم و سرکی بیرون پنجره کشیدم. کوچه خلوت و خالی بود و نم باران عطر خاک خیس‌خورده را در هوا پخش می‌کرد. نور ماه، در شیشهٔ پنجره منعکس می‌شد و نوری کم‌رنگ اتاقم را روشن می‌کرد.

به گوشه و کنار اتاقم نگاه کردم. باز هم همه چیز مثل همیشه بود. چشمانم را بستم، به امید این‌که باز دوباره با گشودنشان به طرز معجزه‌آسایی به تختم منتقل شوم. امّا بعد از چند دقیقه انتظار، دوباره بازشان کردم و هم‌چنان به سرمای عرق‌آلودهٔ پنجرهٔ اتاقم نگاه می‌کردم. پیشانی‌ام را به پنجره چسباندم و در مه‌تاب خیره ماندم؛ به این امید که شاید تو بیایی.

دیشب، شیطان مرا در انتظار خود تا صبح بیدار نگاه داشت.

نظرات 8 + ارسال نظر
کوچولوترین ستاره چهارشنبه 4 آذر 1388 ساعت 11:21 ب.ظ

دوست داری ببینیش؟
پس چرا هراسانی ازش؟!!!!!

خواستن و نخواستن، کشمکش عجیبیه! همیشه جواب نداری براش که کدومش رو واقعاً می‌خوای ...

همت پنج‌شنبه 5 آذر 1388 ساعت 10:31 ق.ظ http://heyatonline.blogfa.com/

نمیدونم چرا
وقتی بیدارم! دوستش دارم ولی همیشه و همیشه وقتی در خواب! به ملاقاتم میآد بعد از رو بوسی و خوش و بش و احوالپرسی با هم درگیر میشیم _تا حد مرگ_ و دوباره بیدار میشم و دوستدار

هممممم. چه عجیب!!

کوچولوترین ستاره شنبه 7 آذر 1388 ساعت 11:57 ق.ظ

سلام
خوبی؟؟!!!
عید قربانت مبارک {گل} {گل}

سلام. مرسی. عید تو هم مبارک!

زرایر شنبه 7 آذر 1388 ساعت 06:32 ب.ظ

خوب بود... خیلی واقعی به نظر می رسید. ولی اون "شیطان" آخش خرابس کرد. حالت واقعیش رو با یه چیزای شبه مذهبی قاطی کرد... البته به نظر من.

هوم! البتّه اصلاً بحث مذهبی نیست ها!

زرایر شنبه 7 آذر 1388 ساعت 06:33 ب.ظ

اصلاح می شود:

آخرش خرابش کرد

(شکلک سوت زدن :دی)

:دی

سونیا یکشنبه 8 آذر 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://www.allalone.blogsky.com

چه زیباست دیدن چیزهایی که دیدنشان ممکن نیست... به راستی خواب هم نعمتی است...

خواب ... بله!

molden یکشنبه 8 آذر 1388 ساعت 07:36 ب.ظ

میاد ولی معمولا وقتی انتظارشو نداری!

اهین. دقیقاً.

زرایر دوشنبه 9 آذر 1388 ساعت 02:31 ب.ظ

می دونم بحث اصلا مذهبی نیست. میگم اون "شیطان" که آوردی حالت مذهبی بهش داد درحالیکه منظورت اون نیست.

(بازم که برامون شلک سوت زدن نخریدین! :-w)

آها. خب هر کاری کردم لغتی که معنای من رو برسونه و خالی از ذهنیّت باشه نیافتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد