زمستان بود و ما در سرما. گفتند سر خواهد آمد. گفتند بالاخره روزی، زمانی، نور خورشید گرمتر از سرمای یخبندان زمستان خواهد شد. گفتند، بالاخره روزی آخرین دانهٔ برف را خواهیم دید. گفتند بالاخره روزی خواهد رسید که انگشتهای پایمان در سرمای برفی که تا گردنمان را گرفته، یخ نخواهد زد. گفتند ... خیلی چیزها گفتند. و ما ... ساده بودیم!
هر چه کردیم، هر چه گفتیم، زمستان باقی بود.
سر اومد زمستون
شکفته بهارون
گل سرخ خورشید باز اومد و شب شد گریزون
کوها لالهزارن
لالهها بیدارن
تو کوها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
توی کوهستون
دلش بیداره
تفنگ و گل و گندم داره میآره
توی سینهش جان جان جان
توی سینهش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره
جان جان
یه جنگل ستاره داره
لباش خندهٔ نور
چشاش شعلهٔ شور
صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور
صداش چشمه و یادش آهوی جنگل دور
کوها لالهزارن
لالهها بیدارن
تو کوها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
تو کوها دارن گل گل گل آفتابو میکارن
توی کوهستون
دلش بیداره
تفنگ و گل و گندم داره میآره
توی سینهش جان جان جان
توی سینهش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره
جان جان
یه جنگل ستاره داره
یه جنگل ستاره داره
جان جان
یه جنگل ستاره داره ...
توضیح در مورد شعر:
این شعر مربوط به «شهدای» فدائیان اسلام هست که در عملیّاتهای کردستان کشته شدند. بنده صرفاً از حس و متن اون خوشم میاومده. هیچ نظر دیگهای هم در موردش ندارم.
میخواستم یه شعر بذارم که سیو دارم توی وبلاگم ولی بلاگفا رو نمیتونم باز کنم.
زمستان ، تاریکی ، سردی ِ نفس های آدمها، یاس ، ناامیدی ، گل های یخ که جای گل های مریم را گرفته است...
خ س ت ه شدم.
یا "علی " ...
آره الحمدلله اینترنت کلّاً در حال مرگه.
جاش فعلا اینو میذارم.
شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غم ها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا به دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چه قدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم ؟
قطره ای کو که به دریا ریزم ؟
صخره ای کو که بدان آویزم ؟
مثل این است که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
* ترانشو خیلی دوست دارم ...حس ِ خاصی میده ...اشک است که چشمان را در آغوش میکشد با شنیدنش.
قشنگه. منم دوستش میدارم
میان جنگل آتش
چه دل گرفته بهاری
پرنده ها همه آهن
نسیم
موج غباری
به گوش منتظر طفل روستا نرسید
میان جنگل آتش
سرود سریده و ساری
غروب خسته ی شهر
بنفشه هایی پیوسته با نخی تاریک
به روی سنگ مزاری
شفیعی کدکنی
* بعد از 444666694 بار رفرش کردن باز شد.
چه عجب که برا شما باز کرده!
شفیعی کدکنی معمولاً کارای قشنگی داره. این یکی هم از اوناس. مرسی
خوب این نامردیه که بلاگ اسکای و پرشین باز میشه بلاگفا باز نمیشه.![](http://www.blogsky.com/images/smileys/018.gif)
البته در حد پیشنهاده !!!!!
ولی خوب شما میتونید جای سی تا وبلاگ بلاگفای که میخونمو باز نمیشه اپ کنید!!!!!!!!
این کامنت ارزشی ترین کامنتیه که در عمرم گذاشتم!!!!!
یا حق
ها؟؟؟؟
شما و کامنت ارزشی! جل الخالق!!!
بجای من هم آپ کن
نه قربونت، همون به جای خودم آپ کنم کافیه!
لینک اولی باز نمیشه. (همون که مال پرشین گیگه)
شعری که گذاشتید، منم عاشق ترانشم و همیشه یاد اون بچه هایی می افتم که توی کردستان شکنجه و پوست کنده شدن و سرشون رو بریدن.
عیدتون مبارک.
اوهوم. عیده شما هم مبارک
چرا. اولین لینکه هم باز شد.
مرسی.
هین :دی
خواهش
خاطره های خوبی از جنگ های کردستان دارم.
به خاطر کتابهای آهسته وحشی می شوم و گنجشک ها بهشت را میفهمند.
آهسته وحشی میشوم رو خوندم، گنجشکها بهشت را میفهمند رو نه.
من حوصله ام سر رفت. آپ کن
عجب!
فدائیان اسلام و عملیات کردستان؟!
میشه کمی دقیقتر توضیح بدی؟
بذار یه تحقیقی بکنم جواب مطمئن بدم. الآن شک کردم خودم هم.
هوووم منم خیلی این آهنگ و شعر رو دوست دارم. اینی هم که روش خوندن رو هم بسی دوست دارم.
نه خارم نه خاشاک ... زن و مرد بی باک
تنم پاره پاره شد از ضربه های مر سفاک!
کلا شعر جالبی رو دوبارش گذاشتن.
اوهوم. اونم قشنگه!
سلام در مورد شهدای اسلام در کردستان
من بچه اذرباجانم و کردستان نزدیک به ما کاش میدیدین که تو کردستان این به ظاهر شهدای اسلام
چه خون ها ریختن و چه تخم ها را کاشتن کاش میشد کمی هم ذهنمونو بازکین م و به همه چیز یکمی عمیق تر نگاه کنیم
امید وارم که علت کشته شدن شهیدان اسلامتون رو برید و خوب تحقیق کنید
از قضا بنده تا حدودی با شما توافق نظر دارم در مورد کلّ مسئلهٔ جنگ. هر چند که ...
در هر حال، ممنون از نظرتون.