دوست دارم که باز وقتی به هم میرسیم، نگاه سردی به من کنی، و مرا تا عمق وجودم بسوزانی، و من بیهیچ چشمداشتی، آنچه ندارم را به تو تقدیم کنم. دوست دارم، دوست داشتنها را برایم با شعله به تصویر بکشی، و در اشک چشمانت غرقه سازیام. دوست دارم ... دوست داشته باشم آن روزها را که ... آن روزها که تا بودند، رفتنی نبودند، و تا رفتند، انگار هیچ وقت نبودند.
نفهمیدی؟ این نیمهٔ شعبان که گذشت، دومیاش بود. عجب سخت است گذشتن!
تا بودی هر چه بود نبود بود..حالا که نبود در نبودی..
هوممممم
تیتر را نتوانستیم بخوانیم و ایضا جمله آخر را که قطعا بسیار شخصی بود!
به قول حمید مصدق «آن روز که با تو بودم، بی تو بودم امروز که بی توام، با توام!»
شدیدا یاد جمله بالا افتادم بااینکه خیلی باربط نبود شاید
:)
نه، چندان هم بیربط نبود.
این آپ که خیلی شخصیه!
بله!
البته فهمیدم که تیترش (به یاد تو) می باشد!!!
آفرین به من! (شکلک سوت زدن!)
احسنت!