دوستی = انتظار.
این معادلهایه که خیلی وقته بهش رسیدم. واقعاً چرا اینطوره؟ چرا دوستان انقدر از آدم انتظار دارن؟ چرا من انقدر از دوستام انتظار دارم؟
آیا دوستی مستلزم اینه که ما این انتظارات رو برآورده کنیم؟
آیا اگه من انتظارات یک دوستم رو برآورده نکنم، دوست خوبی نیستم براش؟
آیا اگه دوستم انتظاراتی رو که من ازش دارم برآورده نکنه من حقّ دارم ازش ناامید بشم؟
اصلاً من تا چه حدّ حقّ دارم دوستم رو ازش انتظار داشته باشم؟
بعضی وقتها دوستان از آدم انتظاراتی دارن که گاهی بهجا و گاهی نابهجاس و بعد وقتی این انتظارات بر آورده نمیشن، از آدم ناامید میشن.
این نوشته در پی صحبتی که با یکی از دوستام داشتم نوشته شد.
اصلاً من تا چه حدّ حقّ دارم دوستم رو ازش انتظار داشته باشم؟= این جملت مدل گرامریش ایرادات داره و خوندنش ثقیل: اصلاً من تا حدّ حقّ دارم از دوستم انتظار داشته باشم؟
تشکر.
«چه» در جمله دوم جا افتاده.
تشکر.
توقع که نه
هیچ کس ا ز دوستش توقع بیش از اندازه نداره
اما خب احتمالا اگه کسی بدقولی کنه ممکنه کسی ناراحت بشه
این برای من تجربه بوده که انتظارات زیاد دوستام گاهی کلافم میکنه
اما خب این جانب با زور ازشون قول میگیرم به زورم مجبورشون میکنم عملی کنن
اگرم نکردن خب نکردن دیگه این نشون میده زورشون به ما میرسه
:دی
خب همه اینطور نیستن. مثلاً بعضی وقتا خود من از دوستای نزدیکم انتظار دارم که من رو در جریان خیلی چیزا بذارن یا خیلی کارا برای من بکنن که شاید توقّع بیجایی باشه. و شاید صرفاً این که بهشون نزدیک هستم بهم این حسّ بیجا رو داده که من «حقّ» دارم ازشون فلان چیزها رو بخوام. در حالیکه انتظارم غلط باشه و این «حقّ» حقیقی نباشه.
وااااای...
تنها چیزی که برای من تو این مسئله واضح شده اینه که اکثر آدم ها فکر می کنند خودشون تمام کاری که باید رو برای بقیه انجام می دند و در مقابلش دوستانشون شاید به میزان کمی جواب انتظارات اونا رو می دن.
کلا ولی من معتقدم برای انجام این انتظارات یه حدی وجود داره.تا اون مقدار دو تا دوست می تونند از هم انتظار داشته باشند که اگه انجام نشه باعث ناراحتی بشه. و این حد به دو طرف بستگی زیادی داره، مقدار صمیمیتشون، اخلاقاشون، نوع دوستیشون و...
هوم، بعله، همینطوره، امّا بالاخره این انتظارا وجود دارن دیگه.
تا وقتی دوستی از مرحله اولیش در نیومده ، انتظار بی معنی است و اصولاً هم وجود نداره.
مثلاً اون اوایل که با هم آشنا شدیم ، آیا انتظاراتی که الآن از هم داریم رو داشتیم؟
کم کم با شناخت هم دیگه انتظارات هم شکل می گیره.
حالا یکی ممکنه مثل من درجه انتظاراتش بالاتر باشه و این سبب بشه مایه دردسرش بشه( که در اکثر مواقع چه دردسرهایی برای شخصه خودم داشته) یکی کمتر. ولی نمی شه گفت دوستی بدون انتظاره.
ولی مسأله ای که این انتظار در پی داره همون طوری که خودتم گفتی، ناراحت شدن از هم دیگره.
و این که ممکنه انتظاری که از نظر من معقول و به جا باشه از نظر تو به عنوان دوستم چنین نباشه.
تنها کاری که به نظر من می شه کرد، این که دو طرف بیان انتظارتشون از هم دیگر رو به هم دیگه بگن،رک و راست. بعد از نظر هم دیگه راجع به معقول و به جا بودن اون انتظار آگاه بشن ، تا حداقل بتونند یه لیستی از انتظاراتشون تشکیل بدن که هم توانایی ای انجامش رو داشته باشند ، هم هم دیگر رو بهتر شناختن ، هم دیگه مسأله ناامید شدن و ناراحت شدن پیش نمیاد.
----------
نمی دونم اینا رو بهت قبلاً گفته بودم یا نه. به هر حال الآن نوشتمشون.
--------
فکر نکنی هر بار از این خبراست هی نظر طولانی ول بدم برات ها.(آیا این یک انتظار بالقوه تو از من هست؟)
نه طبیعتاً. امّا آیا همین انتظاراتی که داریم از همدیگه هم صحیحه؟ یا فقط حسّ شخصی ماست که باعث میشه فکر کنیم چنین انتظاراتی حقّ ماست؟
و چه شبی-ه امشب!
و چهرا؟
چرا وقتی من گیج خوابم آپ می کنید؟
چرا وقتی گیج خوابید میآید میخونید؟ :دی اشکال نداره! شما هر وقت خواستین بیاین!
چه قدر خوبه که ما آدم ها توقع یا خواسته ای که احتمال برآورده نشدنش هست از کسی نداشته باشیم...
منظورم اینه که چرا باید چیزی رو تقاضا کنیم که احتمال نه شنیدن خیلی زیاده...
اینجوری که فقط خودمون ضایع می شیم تازه یه دنیا دلخوری هم به وجود می یاد...انتظار نداشتن چه قدر خوبه...
اوهوم، اگه همه بتونن این حال رو داشته باشن و این وضع رو برای خودشون ایجاد کنن چه خوب میشه جدّاً!
دوستی یک رابطه کاملا دو طرفه است. درسته یه سری انتظارات وجود داره از هم ولی چیزی که مهمتره و باید رعایت بشه احترام گذاشتن به عقاید و علایق و خواستههای طرف مقابله.این انتظارات هم به نظرم در طی رابطه به وجود میاد یعنی انتظاری که از یک دوست صمیمی داریم با انتظاری که از اون یکی دوست صمیمیمون داریم میفرقه! چون شکل گیری و نوع رابطه فرق میکرده. اما نکته مهمه دیگه اینه که باید بدونیم کاری که برامون میکنن یا ما برای دوستمون انجام میدیدم وظیفه نیست لطف و محبت طرف مقابله. بنابراین اگه انجام داده نشه نباید متوقع بود. این هم قبوله که در رابطه دوستی یک سری قوانین هست که باید رعایت بشه ولی اینم برمیگرده به نوع و شکل رابطه از شروعش! به هر حال اگه یک سری چیزها خیلی برامون مهمن بهتره که از یه جایی به بعد رک گفته بشن و یا از اون هم بهتر اینه که در یک سری چیزها توقع و انتظاراتمون رو بیاریم پایین.
خودم که خیلی نفهمیدم چی گفتم!
حالا چرا انقدر زیاد شد؟
هوم، آره انتظارامون از هر دوستی متفاوته. خب انتظار به نظر من همون توقّعه، یعنی من اگه از فلانی انتظار دارم، نسبت به خواستهم متوقّعم. در نتیجه کارش رو شاید لطف نپندارم. یا حتّی اگه لطف بدونم هم لطفی بدونم که روا داشتنش در حقّم واجبه. :دی
من که به نظرم باید انتظارات رو آورد پایین یا حدّاقلّ سعهٔ صدر خودمون رو ببریم بالا.
دقیقا
مهمترین چیز همین فهمیدن و رعایت همین حد هست.
بلی.
و گاهاً خودمون مسبب ایجاد این انتظارات برای دوستان و آشنایان هستیم.
آره.
قال خودم:
هرچی کمتر از دیگران انتظار داشته باشیم خودمون راحت تریم
دیگران هم هرچی کمتر از ما انتظار داشته باشن خودشون راحت ترن
هوم، کاملاً موافقم با حرفتون. مخصوصاً با قسمت اوّلش که خودمون راحتتریم.
دوستی چیه اصلاً؟ وقتی دو نفر با هم دوست می شن یعنی چی؟ اون چیزی که من از دوستی فهمیدم این که اولاً دوست شدن و دوست بودن ، یه نیاز اجتماعی انسانهاست. ثانیاً دوستی یعنی تسهیم احساسات ، آرزوها ، حرفهامون ، یعنی با کسی دوست می شیم که بتونیم باهاش درد و دل کنیم ، ازش یاری بخوایم تو مشکلاتمون ، ما هم تو مشکلاتش کمکش کنیم . در ضمن وقتی با کسی دوست می شیم که اون شخص حداقل در یک سری چیزها با ما اشتراک داشته باشه ، بتونه ما رو درک کنه ، ما هم بتونیم درکش کنیم. یه مجموعه رفتارهام هستند که در دوستی ها عمومی اند ،مثل احوال پرسی کردن از هم دیگه ، از کار و بار هم خبر دار شدن و.. . نمی دونم به اینها می گن ملزومات یک دوستی یا بایسته هاش ، حالا هر چی. نمیشه گفت من اگه از تو به عنوان دوستم جویای احوالت می شم ، یه انتظار ناصحیح و غیر منطقی است و همین طور به نظرم نمیشه اصلاً احوال پرسی کردن رو انتظار دونست. البته یه جورایی بهش عادت کردیم تا هم دیگر رو می بینیم اولین کاری که می کنیم احوال پرسی و از این حرفاست. حالا اگه من مثلاً تو دوستی صداقت به خرج بدم ، به نظرم این که از تو به عنوان دوست انتظار داشته باشم باهام صادق باشی ، یه انتظار معقوله. یه چیزایی هم هست مربوط به اخلاق و منش دو طرفه. مثلاً من یه اخلاقهای به خصوص خودم رو دارم ، تو هم همین طور. همین اخلاقها خودشون به خودی خود باعث به وجود آمدن انتظارات می شن. همین اخلاق و انتظارات هر فردی هم به مرور زمان شناخته می شن. کم کم که با هم بیشتر آشنا شدیم ، به این مسایل هم دیگر هم واقف می شیم. می فهمیم که مثلاً اگه من فلان کار رو بکنم ، باعث ناراحتی تو می شم و برعکس. تو از فلان رنگ خوشت میاد من از بهمان و... . حالا مثلاً در اوایل آشنایی ممکنه آدم یه سری خیال و تصورات راجع به فرد در ذهنش شکل بده که باعث بشه انتظاراتی هم در پی داشته باشه ، که اصولاً هم نامعقولند. اما به مرور باشناخت هم دیگر ، اون انتظارات هم رنگ می بازند، یعنی مثلاً می گم اخلاقت این مدلیه ، یا اخلاقش این شکلیه که چنین رفتاری می کنه.
ولی با اون حرفت که می گی انتظار خاصی ندارم، زیاد موافق نیستم. حالا یا من اشتباه از حرفت برداشت کردم یا درست. منظور من این که به هر حال انتظار وجود داره. نمی شه نباشه.(خودت فرمول زدی دوستی= انتظار) بدون انتظار به نظرم خیلی دوستی معنی نمی ده.(انتظار به جا البته ها). مثل همون قضیه تشکر و اینا بود که نوشتم. وقتی که کسی برامون یه کاری می کنه ، همون تشکر خشک و خالی اون از ما ، برامون یه انگیزه و حس خوب هست. حالا تو دوستی هم وقتی انتظارات هم دیگر رو بتونیم برآورده کنیم، یه حس خوبی به آدم دست میده.
هنوز هم سر حرفه خودم هستم که بهتره تو دوستی هامون تا حد خوبی رک باشیم و انتظارات و عقایدمون نسبت به هم رو بگیم. یعنی رودربایسی ها رو بذاریم کنار، تا شناخت حاصل بشه و این طوری یه رابطه دوستی مستحکم تر می شه.
نمی دونم چقدر تونستم منظورم رو برسونم. امیدوارم به دردت بخوره این منبرم.
----------------------------------------
اینم از عواقب خستگی و ایناست ، آدم هی میره رومنبر
آیا با همهٔ دوستهات حاضری احساسات و حرفهات رو سهیم بشی؟
از همه حاضری کمک بخوای؟
به همه به یه میزان حاضری کمک بکنی؟
هوم، آیا واقعاً فکر میکنی دو دوست باید همیشه با هم صادق باشن؟ آیا اصلاً رفاقت، مستلزم صداقته؟ اگه آره، تا چه حدّ از صداقت؟ آیا انتظار داری که دوستهات جواب همهٔ سؤالات تو رو صادقانه بدن؟ جواب چه سؤالهاییت رو اگه صادقانه ندن بهت برنمیخوره و ناراحت نمیشی ازشون؟
دوستی=انتظار. درسته، امّا از همهٔ دوستهام انتظار ندارم. شایدم به این علّته که همهٔ دوستهام رو به یه اندازه «دوست» ندارم. طبیعی هم هست. در واقع از بعضیها چنان دورم که انتظاراتم ازشون انقدر کوچیک میشه که تقریباً وجود ندارن.
مرسی.
چه همه زیاد شد!!!!!!!!!!
:دی
نه طبیعتاً. برای همه دوستام یه مدل نیستم و به قول تو از همشون هم انتظار ندارم. حرف من سر دوستای نزدیک بود. به نظرم مطلبه تو هم سر این مورد دوستی بود. اون مدلی ها که تکلیفشون مشخصه.
ولی دوستی با تزویر و دروغ هم دوستی نیست. درجه ای از صداقت لازمه. آدما تو هیچ چیزیشون و هیچ کارشون، 100 درصد صادق نیستند.
اگه باز نکته ای توش بود، آن لاین ازم بپرس، می گم.
در ضمن خواهش می کنم!
هوم. نه مرسی. نکتهٔ دیگهای باقی نموند.
خیلی موقع ها هست که انتظاراتی دارم از دوستام که از نظر خودم معقول هست.
بیشتر که بهش فکر میکنم میبینم نه شاید برای طرف نامعقول هم باشه.
بیشتر که باز فکر میکنم میبینم بهتره انتظارمو کم کنم.
اما این قسمت خیلی سخت میشه.
بیشتر اوقات با فراموش کردن کل موضوع تونسته ام اون انتظار رو نادیده بگیرم.
از اونجایی که دوستای صمیمیم هر سوالی بپرسن من رک و صادقانه جواب میدم و هرچیزی هم در مورد اون سوال بدونم میگم بدون اینکه طرف من رو سوال پیچ کنه تا حرف در بیاره ازم، به شخصه وقتی سوالی میپرسم این +انظار+ رو دارم که اون دوست هم جواب من رو مثل خوده من بده و من رو از سر خودش باز نکنه...
بقیش باشه برای بعد.
آره، معمولاً آدم وقتی دوباره به انتظارات خودش فکر میکنه میبینه که میتونه کمترشون هم بکنه.
خب من خودم به شخصه شاید خیلی با دوستام به اون اندازهای که اونا با من صادقان صادق نباشم.
این رفتارت دلیل خاصی داره؟
میشه بدونم؟
شاید دلیلش این باشه که به شخصه نمیتونم خودم رو اون شکلی که هستم به بقیّه نشون بدم. اممم، البتّه این شد بیان دیگهٔ همون عدم داشتن صداقت.
نمیدونم.
منظورم از عدم صداقت این نیست که بهشون دروغ میگم، بلکه اینکه بهشون همه چیز رو نمیگم.
شاید دلیل خاصّی واقعاً نداشته باشه. خیلی وقتا صرفاً به این علّت که مثلاً دلیلی ندارم در فلان مورد مطلبی رو منتقل کنم، حرفی رو به دوستم نمیزنم. مثلاً شاید فلانی از من بپرسه قضیّهٔ فلانشب چی بود و من صرفاً به این علّت که دلیلی بر آگاهی اون فرد از اون مطلب نمیدیدیدم بهش نگفتم. میگیری منظورمو؟