این روزا

این روزا، زیاد می‌آی توی یادم. نمی‌دونم از خوبی منه، یا خوبی تو؟ احتمالا خوبی تو.

ولی مطمئنم اگه این روزا، منو ببینی، حتی حرف زدنم رو هم نمی‌شناسی. چه برسه به رفتارم ...

دیگه من اونی نیستم که تو می‌خواستی. شاید اصلا از اوّلش هم اشتباهم این بود که می‌خواستم اونی بشم که تو می‌خواستی. آرمان‌هات، ارزش‌هات،‌ الان چیزی جز یه خاطره برام نیست. خیلی‌هاشون دیگه شده نقطهٔ مقابل مسیر زندگی من.

می‌گفتی کار خدا بوده همو شناختیم. باور می‌کنم. شاید اگه تو رو نمی‌دیدم، هیچ‌وقت نمی‌تونستم مسیری که الان توشم رو برم. بابت همین هم که شده ازت ممنونم - اگر نه به خاطر یادآوری‌های مکرّر و مصرّانه‌ت، که البتّه یه چند روزیه خبری نیست ازشون.

نظرات 2 + ارسال نظر
molden یکشنبه 6 اردیبهشت 1388 ساعت 05:08 ب.ظ http://molden.blogsky.com

حرفهای دل من بود که شاید هیچ وقت نمیتونستم به این قشنگی بیان کنم. مخصوصا این پاراگراف اخر که چندین و چند بار خوندمش و هر بار بیشتر دوسش داشتم. خیلی مرسی
نمیدونم چه جوری بگم از خوندن این نوشته چه حالی بهم دست داد فقط تشکر میکنم ازت

:-)
هیچ وقت فکر نمی‌کردم با این مورد کسی پیدا بشه که حسّ هم‌ذات‌پنداری بکنه. خاصّه اون پاراگراف آخرش. از بابت خوندنش ممنونم.

گاما دوشنبه 7 اردیبهشت 1388 ساعت 10:50 ب.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
خوبه که آدم حرف دلش رو راحت بزنه ...
آدما با خاطرات هم زنده اند نمی شه خاطر هم رو با خاطراتشون مکدر یا منور نکنند!
شاد و سلامت باشید

آدم باید بتونه حداقل توی وبلاگش حرف دلشو بزنه.
نه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد