تازه ...

و من به سادگی خریدن یک بستنی اضافه برای اعضای خانواده، رفتنت را باور کردم ...

نظرات 3 + ارسال نظر
مهرنوش شنبه 5 اردیبهشت 1388 ساعت 10:26 ب.ظ

چه زود فهمیدی رفتنش رو ...

:( :)

گاما شنبه 5 اردیبهشت 1388 ساعت 11:13 ب.ظ http://gamalight.blogfa.com/

سلام
ساده باور کردم که نیستی ...
حالا که هستی چه را باید باور کنم؟
شاد و سلامت باشید

باید دید که چرا «ساده» باور کردی که نیست!

مهرنوش یکشنبه 6 اردیبهشت 1388 ساعت 12:15 ق.ظ

برام سوال شد که چرا امدن کسی را باور نکردی ، و تنها رفتن شخصی را دیدی؟

آمدن آن یکی را هم باور کردم. اما رفتن او ... ملموس‌تر بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد